#واحد_کار_زمستان
#زمستان
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
#واحد_کار_زمستان
#زمستان
#کاردستی
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
#واحد_کار_زمستان
#زمستان
#کاردستی
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
#واحد_کار_زمستان
#زمستان
#کاردستی
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
#واحد_کار_زمستان
#زمستان
#کاردستی
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
#واحد_کار_زمستان
#زمستان
#کاردستی
👈آدرس ما در پیام رسان ایتا 👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1339359428C0e61d7a74b
─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
@morabe_koodak ─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:(غذای آفتاب پرست)
توی یک جنگل سرسبزو قشنگ یک آفتاب پرست کوچولویی به اسم "ماری" زندگی میکرد.
ماری تازه یاد گرفته بود که چطوری خودشو همرنگ چیزهایی که دور و برش کنه برای همین خیلی خوشحال بود و این براش جالب و هیجان انگیز بود .
یک بار میرفت روی برگهای درخت و خودشو سبز میکرد. یک بار میرفت روی سنگ مینشست و خودشو همرنگ سنگ میکرد.
ماری از اینکه بزرگ شده بود، خیلی داشت کیف میکرد.
روزها گذشت و گذشت و ماری بزرگتر و بزرگتر میشد.
یکروز ماری به باباش گفت: بابا میشه دیگه شما بهم غذا ندين؟ من بزرگ شدم ومیخوام خودم غذامو پیدا کنم. لطفابهم یاد میدین؟".
بابا از اینکه ماری بزرگتر شده بود و خودش میخواست غذاشو پیدا کنه خیلی خوشحال بود برای همین به ماری گفت: این خیلی خوبه که خودت میخوای غذاتو پیدا کنی. من بهت یاد میدم که چطور میتونی زبونتو دراز کنی و غذاتو ببری توی دهنت. اما باید حواست باشه در جاهای خطرناک هیچوقت سعی نکن زبونتو در بیاری و قبل ازاینکه زبونتو در بیاری اول باید مطمئن شی که غذاتو پیدا کردی
ماری از بابا تشکر کرد وچندبار زبونشو همونطور که بابا بهش یاد داده بود درآورد.
کمی بعد چیزی به ذهن بابا رسید و گفت: عزیزم!اگه ازکسی عصبانی شدی لازم نیست زبونتو دربیاری نباید با زبونت اونو بزنی ؛ زبون برای گرفتن غذاست.
ماری رفت توی جنگل و شادو شنگول به دنبال غذا میگشت تا یک غذایی برای خودش پیدا کنه.
همینطور که راه میرفت و چهارچشمی همه جا رو نگاه میکرد، یه مگس رو دید که روی نازکترین شاخه درخت نشسته.
ماری آروم آروم از درخت بالا رفت تا مگس و بگیره اما یاد حرف باباش افتاد که میگفت: جاهای خطرناک دنبال غذات نباش!".
وقتی حرف بابا اومد تو ذهنش ماری از درخت پایین اومد اما هنوز هم دنبال غذا بود.
تا اینکه یه پشه رو دید پشه روی سنگ نشسته بود.
ماری آروم آروم راه رفت و دید که پشه پرید و کمی ،اونورتر روی علفها نشست.
بعد آروم آروم نزدیک شد و زبونش رو دراز کرد و پشه رو گرفت.
ماری از اینکه خودش تونسته بود غذاشو پیدا کنه و بخوره خیلی خوشحال بود.
چندروزی گذشت وماری هرروز غذاشو پیدا میکرد و همونطور که بابا گفته بود میگرفتش و میخورد.
ماری فکر میکرد خیلی بزرگ شده برای همین به بابا و مامانش گفت:من دیگه بزرگ شدم و خودم میدونم باید چکار کنم دیگه لطفا بهم نگید چکار کن و چکار نکن!".
مامان، ماری رو بغل کرد و گفت حق با توعه پسرم فقط یادت باشه که اگه مطمئن بودی غذاتو دیدی، باید زبونتو در بیاری و بگیریش "
حالا ماری فکر میکرد اونقدر بزرگ شده که میتونه هرکاری خواست بکنه. یکروز که خیلی گرسنه شده بود و توی جنگل قدم میزد. چشمش به یه غذا افتاد که پشت درخت بود.
ماری هرچقدر صبر کرد اون غذا از جاش تکون نخورد.
ماری به خودش گفت:حتما غذاست دیگه. لازم نیست مطمئن شم. من دیگه بزرگ شدم لازم نیست همیشه به حرف باباومامانم گوش بدم و بعد آروم آروم از پشت درخت نزدیک غذا شد و فورا زبونشو سمت غذا پرتاب کرد اما زبونش خیلی درد گرفت. انگار یه خاری رفته بود توی زبونش
ماری از درد به خودش میپیچید زبونش زخمی شده بود و خیلی اذیت شد. تا اینکه غذا حرکت کرد وقتی غذا حرکت کرد و از پشت درخت بیرون اومد ماری دید که اون چیزی که فکر میکرده غذا بوده، یه خار،از پشت یه جوجه تیغی بوده
ماری زبونشو ناز میکرد و به خودش میگفت بهتر بود مطمئن میشدم که آیا این غذا بوده؟و بعد زبونمو دراز میکردم
کاش بحرف بابا و مامانم گوش میدادم !"
بچه ها داستان ما بسر رسید ولی همیشه یادتون باشه قبل از اینکه اسیبی ببینید ب حرف بزرگترتون چه پدر و مادر چه معلم و مدیر و چه خواهر یا برادر بزرگترتون گوش بدید و تا صدمه ای ب شما وارد نشه
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
18.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گزارش_ورکشاپ
🌞ورکشاپ مربیگری مسی پلی و بازی های ریتمیک
۸و۹ آذر ۱۴۰۳- تهران
باحضورمربیان برگزار شد.🌼🌼🌼
اگر این دوره رو در اصفهان میخوای ثبت نام کنی، پیام بده👇
🆔@mh_shirani