🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
#شعر_کودکانه
#شعر_اموزشی
#پاییز
🍂 ترانههای #اتل_متل_پاییز
اتل متل توتوله آهای حسن کوچوله
پنجرهها رو وا کن به رنگها نگاه کن
بارون مییاد نَمنَمَک سرد میشه کمکَمَک
برگ درختها تو باد از شاخه میشن آزاد
میچرخن و میچرخن میگردن و میگردن
روی زمین میشینن قشنگیه زمینن
اتل و متل توتوله چطوری حسن کوچوله؟
تو فصل و باد و بارون تو فصل قشنگ خزون
من عاشق بارونم من عاشق خزونم
برگهای قرمز و زرد هوای نمناک و سرد
پاییز قشنگ و زیباست قشنگترینِ فصلهاست
هر کدوم از فصلها رو خدا یه جور آفرید
تموم فصلها خوبن.باید اونا رو خوب دید
پاییز وقت مدرسه است وقت حساب، هندسه است
من میدونم که وقتی بارون میاد به سختی
چترمو زود بردارم تو اسبابام بذارم
حسن کوچوله تنها رفته میون برگها
میخواد کمی بشینه قشنگیشو ببینه
اتل و متل گندمه پاییز فصل چندمه؟
حسن بگو تند و تیز چند تا ماه داره پاییز؟
سومه فصل خزون زمستونه بعد از اون
هر فصلمون سه ماهه ماهی که توی راهه
ماه اولِ اون، مهر ماه دومش آبان
آذرِ ماه سوم ماهِ تگرگ و باران
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
احساس کودک را تایید کنید مثلا وقتی ترسیده نگویید این که ترس ندارد باید گفت «می دانم میترسی» در صورت رد احساسش، به این نتیجه میرسد که من هیچی نمیفهمم و شروع به نفی احساس خود میکند.
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
#داستان_کوتاه
#داستان_کودکانه
#داستان_پاییز
پاییز بود. برگ های زرد درختان در هوا پرواز می کردند و چرخ زنان به زمین می رسیدند. برگ ها روی هم جمع می شدند و تپه های برگی درست می کردند. خانواده ی خارپشت ها، دنبال یک تپه ی برگی بزرگ می گشتند تا بتوانند همه ی زمستان سرد را در آن چمباتمه بزنند و بخوابند.

وقتی به یکی از این تپه های برگی رسیدند، مادر خارپشت گفت: « این جا خیلی خوبه! » هری کوچولو آن روز، خیلی سر حال نبود. او با بی حوصلگی راه می رفت و این طرف و آن طرف را نگاه می کرد. ناگهان بالای درخت، چیزی دید. خوش حال شد. با صدای بلند به پدرش گفت: « پدر، بالای آن درخت را نگاه کن! فکر کنم آن جا بهترین اتاق خواب برای من باشد. »

پدر خارپشت لبخندی زد و گفت: « بسیار خوب. اگر دوست داری، برو بالای درخت و یک شب آن جا بخواب! » پدر، یک نردبان بلند برای هری درست کرد تا بتواند از آن، بالا برود. هری با دست ها و پاهای کوچکش نردبان را محکم گرفت و از آن بالا رفت.

وارد اتاقک بالای درخت شد. منظره ای که از پنجره ی اتاق دید، بسیار زیبا بود. از آن جا می توانست همه ی ستاره های آسمان را ببیند. کم کم آماده ی خوابیدن می شد که صدای « گرومپ گرومپ » بلندی شنید. سنجاب های طبقه ی بالا « بپر بپر » بازی می کردند. کمی بعد سر و صدای جیغ بلندی از پنجره آمد. بیرون را نگاه کرد. خفاش های بازیگوش در تاریکی شب، قایم موشک بازی می کردند. صدای جیغ و داد خفاش ها که تمام شد، باد سردی آمد و درخت ها را تکان داد. باد، سر و صدای زیادی می کرد. هری نتوانت با آن همه سر و صدا بخوابد.

از نردبان پایین آمد. به آرامی به اتاق خواب زیر زمینی خودش رفت. با خودش گفت: « شاید اینجا بتوانم بخوابم! » بعد توی تختخواب گرم و نرمش، چمباتمه زد و آماده ی خوابیدن شد. هری حالا فهمیده بود چرا خارپشت ها روی درخت نمی خوابند. برادرها و خواهرهای هری از برگشتن برادر کوچولویشان خیلی خوشحال شدند. آن ها دوست داستند بدانند، خوابیدن در اتاقک درختی چه طور است! می خوساتند از هری بپرسند. اما هری آن قدر خوابش می آمد که نتوانست هیچ حرفی بزند. برادرها و خواهرهای هری با هم گفتند: « شب به خیر هری کوچولو. فصل بهار دوباره می بینمت. »
نکات ایمنی :
نزدیک آتش نرویم و از آن دوری کنیم
با کبریت بازی نکنیم
و باید بدانیم که چگونه آتش را خاموش کنیم
به ظرفی که روی گاز است نباید دست زد
به لامپ روشن نباید دست زد
به اتو نباید دست زد
#واحدکار_آتش_نشانی
20.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمونه الگو و طرح دفتر #شطرنجی
هدیه های
خانم شب خوان
روز اول مهر
به
بچه های دوم مهر
دبستان دخترانه سما
🍃🌸JOiN👇
•••❥ @morabikodak5159
شعر ورودی کلاس با موضوع #سلام
یک و دو سه سلام
صدا ضعیفه سلام
خیلی ضعیفه سلام
بازم ضعیفه سلام
کتاب تو کیفه سلام
صدا یواش سلام
نونش لواش سلام
غذامون آش سلام
کتونی پاشه سلام
کیفش باهاشه سلام
خسته نباشه سلام
سلام را خدا داد خاتم انبیا داد سلام بر محمد بر آل پاک احمد
🍃🌸JOiN👇
•••❥ @morabikodak5159
هدیه اول مهر و ساخت جامدادی با دور ریزها
خلاقیت سرکار خانم میرزاخانی از شهر کرد
🍃🌸JOiN👇
•••❥ @morabikodak5159