28.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن جذاب و دیدنی
داستان درخواست انار
از سوی حضرت زهراء (سلام الله علیها)
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
🔲🔶🔳ماجرای درخواست انار
حضرت زهرا (س) هیچ وقت از همسرش چیزی را درخواست نمی کرد.
روزی بانو در بستر بیماری افتادند. امام علی بر بالین ایشان آمدند و فرمودند:«زهرا جان! چه میل داری تا برایت فراهم کنم؟»
حضرت زهرا(س) مانند همیشه فرمودند:«من از شما چیزی نمی خواهم، ای پسر عمو! پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت در خواست نکن، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود.»
امام علی (ع) فرمودند: « ای فاطمه! به حق من، هر چه میل داری بگو تا برایت آماده کنم.»
پس از پافشاری امام علی(ع) ، بانو(س) فرمودند:« اکنون که من را سوگند دادی می گویم. اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است.»
امام برای به دست آوردن انار خانه را ترک کردند. در راه از مردم می پرسیدند:«در این فصل از سال کسی میوه انار دارد؟»
مردم با تعجب به امام (ع) نگاه می کردند، زیرا فصل انار گذشته بود اما یکی از مسلمانان گفت:«یا علی! فصل انار گذشته، ولی چند روز قبل شمعون یهودی چند انار از طائف آورده بود.»
امام(ع) به در خانه شمعون رفت. شمعون وقتی که چشمش به علی علیه السلام افتاد با تعجب به امام (ع) نگاه کرد و پرسید :« چه شده است علی؟»
امام ماجرای خانه را تعریف کرد و درخواست خرید انار کرد. شمعون گفت: «چیزی از انارها باقی نمانده است همه را فروخته ام.»
همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را می شنید، به شوهرش گفت: «من یک انار برای خودم برداشته بودم و در زیر برگ ها پنهان کردم.»
آنگاه رفت و انار را آورد و به امام(ع)داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت: قیمتش، نیم درهم است.
امام فرمود: «همسرت این انار را برای خود ذخیره کرده بود تا روزی از آن نفع بیشتری ببرد. نیم در هم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت.»
امام در حال برگشت به خانه بود که با صدای ناله ی فقیری رو به رو شد. ایشان به دنبال صدا رفتند تا ببیند چه اتفاقی برای آن بنده خدا افتاده است. امام(ع) دیدند مرد فقیر و غریب و نابینایی در خرابه ای بدون سرپرست و غذا روی زمین خوابیده است.
امام فرمودند:« تو کیستی؟ از کدام قبیله ای؟ چند روز است که در اینجا افتاده ای؟»
گفت:« ای جوان صالح! من از اهالی مدائن (ایران) می باشم، در آنجا قرض زیادی داشتم. ناگزیر سوار بر کشتی شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤمنان می رسانم شاید آن حضرت کمکی به من کند و قرض هایم را ادا نماید - جوان نمی دانست که سرش بر دامن علی علیه السلام است -»
امام (ع) نگاهی به انار کردند و فرمودند:« من یک انار دارم که برای مریض در خانه ام می برم، بیا تا نصف این انار را به تو بدهم»
امام (ع) انار را دو نصف کرده و نصف آن را کم کم در دهان آن جوان می گذاشت تا تمام شد. جوان گفت: «اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را نیز به من بخورانی، چه بسا حال من خوب شود!»
امام علی (ع) نیم دیگر انار را نیز کم کم به او خوراند تا تمام شد.
سپس امام راه خانه را در پیش گرفت اما از خجالت بر پیشانی اش عرق نشسته بود و نمی دانست چطور دست خالی به خانه رود، از شکاف در به درون خانه نگاهی کرد تا ببیند فاطمه (س) خواب است یا بیدار.
مشاهده کرد همسرش به دیوار تکیه داده و طبقی از انار پیش روی اوست و میل می فرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد که این انار مربوط به این دنیا نیست.
پرسید:« فاطمه جان! این انار را چه کسی برای شما آورده است؟»
فاطمه (س) گفت: «ای پسر عمو! وقتی که از پیش من رفتی، چندان طولی نکشید که نشانه سلامتی را در خود یافتم. ناگاه صدای در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردی را دید که طبق انار دارد. آن مرد گفت: این طبق انار را امیرمؤمنان علی علیه السلام برای فاطمه فرستاده است.»
منبع: ریاحین الشریعة، ج 1، ص142
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♻️ این چه وضعشه؟
مثلا اینجا یه مکان عمومی هستشا!
چرا بوی سیرابی میاد؟
#بگومگو
🔺برای دیدن تحلیلهای حمید رسایی عضو کانال شوید🔻
eitaa.com/joinchat/389677056C798a6dc5a1
.
♻️ تصویری قابل تأمل که در مطب یک پزشک برای نشان دادن فوائد حجاب و آسیبهای بیحجابی نصب شده...
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصه سریالهای ترکیهای در شبکههای ماهوارهای...
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔هنرمند داریم، چه هنرمندی!!!!🤔
👨🎤سلبریتی های نخبه
#انیمیشن #بگومگو
#نشرحداکثری
#سلبریتی
#پست_ویژه
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
.
♻️ تفاوت "جایگاه اقتصادی" زن در نظام خانوادگی غرب و نظام خانوادگی برگرفته از اسلام
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
Unown Artist - Eftekhar Mikonam.mp3
10.33M
این موسیقی رو بفرست برای کسانی که دختر محجبه خردسال دارند!
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گردنبند پر برکت حضرت فاطمه سلام الله علیها
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برای بچههاتون موبایل نخرید!!
🔷هیچ وقت برای بچهها موبایل، گوشی، تبلت و کامپیوتر نخرید، بلکه برای خانواده بخرید!
مربی شیرین تر از مربا🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/4024172566Ca697afa2e6
شعرِ داستانیِ « کادویِ روزِ مادر » ، تقدیم به فرزندان و مادران عزیز سرزمینم ...
« کادویِ روزِ مادر »
یه روز یه دخترِ ناز
سَحر به وقتِ نماز
درِ گوشِ داداشش
گُفتِش با ناز و خواهش
داداش پاشو اَذونِ
وقتِ نمازِمونِ
نماز و با من بخون
بعدِش کنارم بمون
دارم باهات یه صُحبت
بِده به من یه فُرصت
بیا وُ معرفت کُن
با من تو مشورت کن
داداش نمازِشو خوند
سَرِ قرارشون موند
گفتِش بگو بدونم
عزیز و مهربونم
بگو تو خواهرِ من
حَرفت رو یاورِ من
گفتش دیشب تو اَخبار
مجری میگفت که اِنگار
جمعه روزِ مادرِ
این خیلی زَجرآورِ
آخه ما پول نداریم
پول از کجا بیاریم
واسه خریدِ هر چیز
چه قیمتی چه ناچیز
نیاز به پول و سکه اس
داداش یه فکری کُن پَس
داداش یه خورده فکر کرد
اِنگار یه فکرِ بِکر کرد
گفتش آجی دُردونه
تا خوردی تو صُبحونه
بیا تویِ اُتاقم
که من یه فکری دارم
چایی شیرین آوردیم
صبحانمون رو خوردیم
گفتم خدایا آخ جون
بِرَم پیشِ داداش جون
رفتم توی اُتاقش
با احترام و خواهش
دیدم داداشی رفتش
یه چیز گرفت تو دستش
اومد نشست رو قالی
یه قُلکِ سُفالی ... !
با چکُشِ تو دستِش
زَد قُلک و شکستِش
داداش شِمُرد پولا رو
گذاشت تو کیف اونا رو
گفتش بلند شو آبجی
بِریم به سمتِ حاجی
حاجی علی قَمصری
که میفروشه روسری
جِنساش قشنگ و نازِ
روز های جمعه بازِ
خلاصه هر دوتاشون
رفتن پیشِ باباشون
گفتن بابا اجازه
میخوایم بِریم مغازه
بابا با مهربونی
با قلبِ آسِمونی
اجازه داد و فرمود
باشه ولی خیلی زود
فقط مُواظب باشید
خیلی مُراقب باشید
گفتیم بابایی حتماً
مُراقِبیم ما قطعاً
خلاصه با دوچرخه
به سمتِ کوی کَرخه
شُدن دو تایی راهی
شبیه دو تا ماهی
خیلی سریع رسیدن
حاجی علی رو دیدن
گفتن به حاجی علی
میخوایم حاجی روسری
یه روسریِ آبی
با طرح و نقشِ عالی
گفتش حاجی به هر دو
باشه به شکلِ کادو ؟
گفتن بله ممنونیم
حاجی بِهت مَدیونیم
روسری و گرفتن
با شادِمانی رفتن
وقتی رسیدن خونه
دیدن تو آشپزخونه
مامان داره با لبخند
میاره چایی و قند
خیلی سریع دَویدن
تو آغوشِش پَریدن
مامان نِگاهشون کرد
بوسید و نازِشون کرد
گفتن دوتایی تک تک
مامان روزِت مبارک
اینَم کادو بَراتون
از سمتِ بچه هاتون
مامان کادوش رو باز کرد
از خوشحالی پرواز کرد
گفت بچه ها ممنونم
دوسِش دارم از جونم
خیلی قشنگ و زیباست
تو طرح و رنگ بی همتاست
راستی گُلایِ خوبم
بِگید به من بِدونم
برای روزِ میلاد
دلِ شما چی میخواد ؟
گفتم مامانی میلاد ؟
چیزی یادم نمیاد !
گفتش مامان با اخلاص
امروز میلاد زهراس
زهرای نور و اَطهر
برای ما چو مادر
همسرِ مولا علی
دُختِ رسولِ نَبی
گفتش داداش یه چیزی
عجب روزِ عزیزی
مامان بِشَم فَداتون
بِپَز تو کیک بَرامون
برای روزِ میلاد
دِلم شیرینی میخواد
شاعر : علیرضا قاسمی
https://eitaa.com/sherekoodak2022
.:.:. تکثیر و کپی برداری مجاز می باشد .:.:.
#شعر_کودک_و_نوجوان
#شعر_روز_مادر
#شعر_داستانی
#شعر_کادوی_روز_مادر