عمل صالح.mp3
11.85M
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
مطففین ۱۴: كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ
#فایل_صوتی_کوتاه
🆔 @moravej_tohid
برگرفته از جلسات مقامات انسان
موانع عبادت جلسه ۱۸.mp3
28.88M
🎙#موانع_عبادت جلسه هجدهم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
... تو وادارش کن زبان باز کند ، تو وادارش کن با تو حرف بزند ، ۱۰ روز ، ۱۰۰ روز ، ۱۰۰۰ روز ، ۱۰ سال در بزن .
بالاخره یکی در را باز می کند ، تو لجاجت کن و در بزن بالاخره در را باز می کند .
هر چقدر هم دیرتر در را باز کند بهتر است .
وقتی که برگردی و کیسه دلت را باز کنی می بینی که محبتش را در دلت گذاشته است و دیگر کار تمام است ...
برگرفته از جلسه ۱۹ محبت
#علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
مولانا ومثنوی.mp3
1.31M
...کسی بتواند یک تفسیر به باطن ، یک تفسیر به نورانیت از این کتاب بکند ، شاید یا نباشد و اگر باشد خیلی تک و توک ، یک جاهایی به صورت گمنام...
و لذا این کتاب همانطور که خودش هم میگوید : "وَ هُوَ اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّینِ" که مثنوی یک کتاب اصول ، اصول ، اصول دین هست ، اصل ، اصل ، اصل دین هست ، یعنی عمق ، عمق ، عمق دین هست ، باطن ، باطن ، باطن دین هست ، اینها در واقع اغراق نیست ، اینها یک حقایقی ست که اگر کسی واقعاً با روح خودش ، با قلب خودش توانسته باشد ، مثنوی را درک کرده باشد ، خودش به این...
اگر کسی توانسته باشد واقعاً مثنوی را نه اینکه بخواند ، اصلاً بخورد ، ذوق کند "اصلاً بچشد" یک چشیدنی که ببلعد ، به هر حال این کتاب دریاییست ، یک حلقی داشته باشد به اندازه حلق نهنگ ، اینکه دهان را باز میکند ، خروارها آب را به دهانش ... یک انسانی که توانسته باشد با حلق عقل جزئی به سراغ شناخت مثنوی نرود ، با عقل وهم ، با عقل دنیایی به سراغ شناخت مثنوی نرود...
...با عقلی که امور دنیا را تمشیت میدهد ، با همین عقل بخواهد به سراغ مثنوی برود ، او هیچ بهره ای از مثنوی...
برگرفته جلسه ۱ مثنوی
@moravej_tohid
#فایل_صوتی_کوتاه
فصوص الحکم جلسه ۴.mp3
14.41M
🎙#شرح_فصوص_الحکم_قیصری جلسه چهارم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع، مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
عقل الهی.mp3
2.03M
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
امام باقر (ع): مَا عُبِدَ اَللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنَ اَلْعَقْلِ
#فایل_صوتی_کوتاه
🆔 @moravej_tohid
برگرفته از جلسات مقامات انسان
فصوص الحکم جلسه ۵.mp3
14.81M
🎙#شرح_فصوص_الحکم_قیصری جلسه پنجم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع، مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#هوالحکیم
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_بیستم
عشق مجازی عبارت است از همان عشق مرید به مراد و عشق سالک به پیر طریقت. مجاز از لحاظ دستور زبان در اصل مَجَوز بوده و اسم مکان است و به معنای مکان گذر و محل عبور است و این عشقی که مرید به مرادش دارد یک عشق مجازی است.
این جذب که از روح شیخ بر روح مرید وارد می شود به تدریج او را از مراتب روح شیخ عبور داده تا به جایی می رسد که وارد عالیترین مرتبۀ روح شیخ می شود که مرتبهای از روح امام است و هرچند که سالک از اینجا به بعد در مراتب روح امام حرکت میکند و عشقهای جدیدی همچون عشق به امام و عشق به خدا در او پیدا میشود ولی این بدان معنا نیست که عشق به شیخ را فراموش کند. بلکه شیخ خودش را و منجی خودش را همیشه دوست دارد. مثل اینکه اگرچه در کودکی پدر و مادر، کودک را تربیت کرده و او را سیر جسمانی میدهند و نیازهایش را برآورده میسازند، ولی وقتی که این کودک بزرگ میشود و از تحت ولایت آنها خارج میشود، اما تا هنگام پیری و مرگ آنها را دوست میدارد.
سخن ما در این بود که وظیفۀ شیخ و پیر طریقت این است که سالک را از خود گذر داده و به امام برساند. این مطلب را در مورد حضرت مولانای بزرگ پیاده نمودیم که او ابتدا سر به درگاه شمس سپرد و چه عشق سوزانی نسبت به او پیدا کرد که این عشق شهرۀ آفاق است.
اما چه شد که بعد از غیبت کبرای شمس، مولوی در مقابل کسی که می
گوید حیف شد شمس از میان ما رفت، میگوید: اگر به خدمت مولانا شمسالدین تبریزی عظّم الله ذکره نرسیدی، به روان مقدس پدرم به کسی رسیدی که در هر تار موی او صد هزار شمس تبریزی آونگانست و در ادراک سرّ او حیران!؟
این داستان را قبلا برایت نقل کردم و این همان گذر از شیخ است و گذر از عشق مجازی و رسیدن به امام است و پیدا کردن عشق حقیقی، و مولانا به این عشق حقیقی و وجود امام رسیده بود و این مطلب را وی در آخر دفتر دوم میآورد. مولانا در آخر دفتر اول، داستانی را میآورد که در ضمن آن مقامات حضرت مولیالموحدین و امیرالمؤمنین یعسوب الدین اسدالله الغالب علی بن ابی طالب را شرح میکند و ما این اشعار را در رسالهای علی حده شرح کردهایم.
اما در آخر دفتر دوم، داستانی را میآورد که در آن به معرفی قطب آخرالزمان، مهدی صاحب العصر( عج) میپردازد و در آخر آن داستان موقعیت خودش را نسبت به مهدی بیان میکند. البته مولانا به دلایلی از بردن نام مهدی خودداری کرده و از او به سلیمان یاد میکند.
میگوید مردی یک درهم به چهار نفر داد که یکی از آنها فارس بود و یکی عرب و یکی ترک و یکی رومی. فارس گفت من با این پول میخواهم انگور بخرم، عرب گفت خیر، میخواهم عنب بخرم، ترک گفت خیر، میخواهم اوزوم بخرم و رومی گفت خیر، استافیل میخواهم.
آنها بر سر این مطلب با هم به نزاع برخاستند، ولی غافل از اینکه هر چهار نفر انگور میخواهند اما اختلاف الفاظ موجب شده که هریک گمان کند آنچه را دیگران میخواهند غیر از خواستۀ اوست. در اینجا اگر کسی پیدا میشد که چهار زبان را میدانست، یک درهم آنها را میگرفت و برایشان انگور میخرید و آنها میفهمیدند که نزاعشان بی مورد بوده و همه یک چیز میخواستهاند.
بعد میگوید چنانکه حضرت سلیمان نبی (ع) که آمد، در زمان او چنان عدالت برقرار شد که آهو با پلنگ و کبوتر با شاهین در صلح شدند، همچنین سلیمانی هم در آخرالزمان خواهد آمد که او بین عقلها و اندیشهها صلح برقرار خواهد کرد و چون او بیاید دست خود را بر سر انسانها گذاشته و عقول آنها را چنان کامل میکند که بببیند هر که هر کسی را میپرستیده و رو در هر قبلهای داشته، در واقع خدای یکتای بیهمتا را میپرستیده و رو در قبلۀ او داشته است.
مولانا معتقد است که این سلیمان هم اکنون در دوران ما نیز هست اما از فرط توجهی که به دنیا و آینده دنیایمان داریم و از شدت علاقه ای که به گره گشاییهای علمی داریم او را نمیبینیم.
در آخر این اشعار، مولانا حال خود را نسبت به این سلیمان (و به عبارت بهتر مهدی) بیان میکند که مقصود اصلی ما همین مطلب است:
ما همه مرغابیانیم ای غلام
بحر میداند زبان ما تمام
پس سلیمان بحر آمد ما چو طیر
در سلیمان تا ابد داریم سیر
و بدین ترتیب حضرت مولانا بیان میدارد که من به این سلیمان و امام رسیدهام و این است سرّ اینکه در باغ حسامالدین چلپی، مولانا علیرغم عشق شدیدی که در قلبش از شمس وجود داشت ولی بر آن شخص اعتراض کرد که چرا از نبودن شمس اظهار حیف و تأسف و تلهّف میکنی؟ درحالیکه در مقابل تو کسی نشسته است که از هر سر تار موی او صد هزار شمس تبریزی آونگان است. تا انسان به چیز بهتری نرسد که از آنچه داشته دست بر نمیدارد.
💎📖💎📖💎📖💎📖💎
#شرح_داستان_اول_مثنوی
🆔 @moravej_tohid
معاد جلسه ۵۵.mp3
26.61M
🎙#معاد جلسه پنجاه و پنجم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
فرق نبی و ولی....mp3
2.45M
...پیامبر کسی هست که روحش صعود کرده است ، عروج کرده است (بالا رفته است) و در ذات خدا غرق شده است و در درون آن اقیانوس ذات الهی گشت و گذار کرده است (اسماء را یکی یکی مشاهده کرده است) همانطور که یک غواص در زیر دریا ماهی میبیند ، صخره های زیبا میبیند ، گیاهان میبیند... انسانی هم که در بحر الهی می افتد ، اسماء را شناوری میکند ، اسم عالِم را میبیند ، خصوصیات اسم عالِم را مشاهده میکند ، اسم قادر را میبیند ، خصوصیاتش را... با اینها اتحاد روحی برقرار میکند ، یعنی خودش میشود مظهر عالِم ، خودش میشود اسم قادر ، خودش میشود... حالا از آن دریا که درآمد ، بعد به او میگویند " . قُمْ فَأَنْذِر " ، " اذْهَبْ إِلي فِرْعَوْنَ "...
...لذا پیامبر چنین نیست که یک آدم معمولی بوده و زندگی اش را میکرده و حالا یک فرشته بر او نازل شده و گفته است : اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (خیر) او به آنجاها رفته هست ، آن حقایق را مشاهده کرده است ، با آن حقایق اتحاد روحانی برقرار کرده است ، حالا به او مأموریت...
...منتها پیامبر دو طور پیامبر هست ، یک پیامبری هست که او...
برگرفته از جلسات مقامات_انسان
@moravej_tohid
#فایل_صوتی_کوتاه
فصوص الحکم جلسه ۶.mp3
15.68M
🎙#شرح_فصوص_الحکم_قیصری جلسه ششم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع، مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
فقه استدلالی جلسه ۷۲.mp3
6.36M
🎙#فقه_استدلالی جلسه هفتاد و دوم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
هوالحق
توسل به امام حسین علیه السلام
... ولایت مطلق در زمان ما وجود مقدس صاحب الامر و الزمان هستند .
این نکته را هم زیاد عرض کرده ام که " هر امامی یک نحوه ظهوری دارد ، مثلاً حضرت علی علیه السلام در مسئله حکومت ، جنگ آوری ، عدالت ظهورات شدیدی را از خودش نمود داد ، امام سجاد علیه السلام به طوری ، امام صادق علیه السلام در مسئله فقه ، امام رضا علیه السلام در مسئله اعتقادات ، توحید ، هر کدام از این بزرگواران به طوری ظهوراتی از خودشان ...
اما تنها کسی که در راه عشق خدا یک ظهور قوی از خودش به جا گذاشت امام حسین علیه السلام هست که جانبازی و پاکبازی ...
از یک طرف هر چه که داشت در راه خدا داد " پاکبازی " هر چه که داشت ، همه اموال و ثروتش را در مدینه رها کرد و آمد ، خانواده اش را هم آورد ، همه اولادش را یکی یکی فرستاد و رفتند .
برادر هایش را فرستاد و رفتند ، اصحابش را فرستاد و رفتند .
خودش ماند و خودش هم در راه خدا ، آنهم به چه شکلی ...
خود شهادت امام حسین علیه السلام از همه سخت تر بود ، یعنی هر که تیر داشت با تیر حمله میکرد ، هر که شمشیر داشت با شمشیر حمله میکرد ، هر که نیزه داشت با نیزه حمله میکرد و هر که هم چیزی نداشت با سنگ حمله میکرد .
یعنی خداوند به او اعلام کرد اگر مرا میخواهی ، اینطور باید باشی ، پاکبازی و جانبازی " هر چه که داشت در راه خدا داد " .
بنابراین خدا هم او را به مقامی برد " عند ربِّهم يرزقون " .
به مقامی برد که
يا أَيَّتها النَّفْس الْمطمئِنَّةَ ارْجعي إِلَى ربِّك راضِيةً مرْضيَّة فادْخُلي في عبادِي وَادْخلي جنَّتي
به بهشت ذات .
آن بهشت سیب و گلابی به درد شما نمیخورد ، به بهشت ذات من درآیید .
حسین بن علی یک چنین انسانی بود که در وادی عشق الهی ...
خُنُک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش اما هوس قمار دیگر
حسین بن علی آن قماربازی بود که در قمار عشق وارد شد .
میدانید قمار عشق یک فرقی با قمار های معمولی دارد ، در قمارهای معمولی انسان دوست دارد ببرد و انسان حریفش را دوست ندارد " از او بدش میاد " ، اما در قمار عشق اولاً انسان حریفش را دوست دارد و ثانیاً دوست ندارد ببرد ، میگوید هر چه دارم میخواهم ببازم ...
امام حسین وارد قمار عشق شد و عاقبت هم در این قمار حسین بن علی برنده شد و پیش خدا رفت ، رفت و در آغوش آن که حریفش بود نشست و آن حریف او را به آغوش خودش دعوتش کرد .
این را که خدمت دوستان عرض کرده ام هر که در این راه میخواهد پا بگذارد فقط توسل به امام حسین علیه السلام ...
البته دوستان زیاد این مسئله را میپرسند که بالاخره گرفتاری های نفسانی ( دنیا قوی هست ) انسان را در بند خودش نگه داشته است ، زنجیرهای دنیا خیلی قوی هستند ، انسان را نگه داشته اند ، هر چند انسان قلبش میل به خدا دارد ، دلش میخواهد برود اما نمی تواند " دست و پا ضعیف ، اراده ضعیف ...
در مورد حضرت آدم فرمود : طه ، آیه ۱۱۵
و لقدْ عهِدْنَا إِلى آدم مِنْ قبْلُ فَنسِی و لمْ نجِدْ له عزماً
ما با آدم عهد کردیم که از این میوه نخوری " و لمْ نجدْ له عزماً " اراده ای در آدم ندیدیم .
وقتی آدم با آن عظمت اینطور ، پس ماها چه ؟
این مسئله را دوستان زیاد شکایت میکنند ( درد و دل دارند ) همه اینها درست است .
عرض کردم شکستن پل های دنیا ، شکستن زنجیرهای نَفْس ، جز با توسل به این انسان امکان ندارد ( به در خانه هر که بروی نمی تواند زنحیرها را باز بکند ، هیچکس ) .
ما میرویم آنجا و حاجتمان را میگیریم و میاییم ، بله ، یکوقت میبینی انسان ، مریضی دارد ، قرض دارد ، فقر دارد ، خانه ندارد و ... میرود و میگوید یا حسین بن علی اینها را به من بده ..
امام دارای مراتب وجودی است ، وجود این انسان ها یکسَرش پیش خداست و یکسَرش هم اینجا در طبیعت است .
انسانی که میرود با مراتب پایین وجود امام ارتباط برقرار میکند ، میگوید حاجت های دنیایی میخوام ( با این مراتب پایین وجود امام به راحتی میشود ارتباط برقرار کرد ) اما یکی میرود آنجا و میگوید یا امام حسین من فقیرم ، اما از تو پول نمیخواهم ، قرض دارم اما پول نمیخواهم ، مقام نمیخواهم و ... خودت را میخواهم ، خدا را میخواهم .
امکان ندارد که بتواند ، کسانی میتوانند نتیجه بگیرند که ... میدانی چطور باید نتیجه بگیری ؟ باید انسان اینقدر قدرت روحی داشته باشد ...
امام حسین علیه السلام در مقام استغراق مطلق در ذات خدا هست ، خیلی قدرت میخواهد که روی امام را از پیش خدا به پیش خودت برگردانی ، خیلی قدرت میخواهد ، خیلی اخلاص میخواهد ، خیلی تزکیه میخواهد که بگویی ای امام من پول از تو نمیخواهم ، سلامتی نمیخواهم ، خانه نمیخواهم ، هیچی از تو نمیخواهم ، خودت را میخواهم ...
برگرفته از جلسه ۵۰ مثنوی
#علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
#متن_پیاده_شده_از_فایل_صوتی
هوالحکیم
باطن شریعت
... در حالی که شریعت برای عموم مردم هست ، از همه مردم که نمیشود انتظار داشت یک سیر درونی انجام بدهند ( از ظلمت به نور ، از حیوانیت به نورانیت ) نمیشود ، اینست که شریعت در یک حدی آمده است و میخواهد مردم را از جهنم به بهشت ببرد ( به مؤمنین بگو که چشم هایشان را از حرام ببندند ، به زنان مؤمنه بگو چشم هایشان را از حرام ببندند ) " همین مقدار " .
اما باطن شریعت برای مردم خیلی آشکار نیست و گفته هم نشده که باطن شریعت چیز دیگری میگوید ، باطن شریعت میگوید که : ( این آیه ها را نمیگویند ) :
انفال ، آیه ۲۴
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم ۖ
در آیه یک شب خیلی برایتان سؤال کردم ، که میگوید ای مؤمنین ( ببینید خطاب به مؤمنین هست ، نمیگوید یا ایهالناس ) ، " يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا " ای کسانی که ایمان آورده اید " " استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسول " یعنی کسانی که خودتان را از جهنم نجات دادید ، ایمان آوردید و از جهنم خودتان نجات دادید ، یعنی یک سیر ظاهری کردید ، چشمتان را از حرام بستید ، گوشتان را از حرام بستید ، زبانتان را ... حالا میفرماید قدم بالاتری را بردارید " استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم " خدا و رسول را استجابت بکنید ، آنگاه که شما را به سوی چیزی میخوانند که شما را زنده میکند ، این آیه میدانید یعنی چه ؟ یعنی میخواهد بفرماید که آدم های مؤمن ، اینها مرده اند ، مؤمنین در حد معمولی ، اینها اصلاً مرده اند ، میگوید ای مؤمنین بیاید تا من شما را به جایی راهبری بکنم که تا زنده تان بکند ، یعنی مؤمنینی که اینها ایمانشان را طبق ظاهر شریعت تنظیم کرده اند ، اینها مرده اند ، اینها به درد صاحب شریعت نمیخورند ، در اینها خیری نیست ( آیه خیلی حرف دارد ، دقت بکنید ، اینها را نمیگیریم ) اگر بگیریم ، بعد خواهیم فهمید که حرفهای دیگری هم در باطن این شریعت هست ، همه اش همین ظاهر نیست .
همه اش این نیست که مثلاً ۳۰_۲۹ روز روزه بگیر ، هدف از این روزه چیست ؟ هدف از این روزه اینست که حیوانیت کشته بشود ، وقتی که میفرماید : " استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم " اول خطاب به مؤمنین هست ، ای کسانی که ایمان آورده اید ، ایمان آوردید ، یعنی به خدا اعتقاد پیدا کردید ، اعمالتان را انجام میدهید و ... ( خدا میگوید نگاه نکن ، میگوئید چشم ، میگوید گوش نکن ، میگوئید چشم ، میگوید غیبت نکن ، میگوئید چشم و ... ) ولی همین مؤمنین را دارد میگوید که اینها مرده اند ، میگوید بیائید تا من شما را به چیزی هدایت بکنم که باعث حیات شماست .
این چیزی که باعث حیات ماست چیست ؟ این همین هست که هر انسانی در پشت ظلمات وجود خودش در باطن خودش یک چشمه حیاتی دارد ، همانی که در مورد اسکندر میگویند که به ظلمات رفت ( این یک تمثیلی هست از وجود انسان ) این را تفسیر انفسی بفرمائید ، تفسیر آفاقی نکنید ، اینکه بگوئیم اسکندر برخاست و به همراهی خضر رفت به ظلمات و در آنجا به چشمه آب حیات دست پیدا کرد و ... تفسیر انفسی اش بفرمائید ، بفرمائید که در درون ما ، در پشت آن ظلمات درون ما یک چشمه ای از حیات وجود دارد ، یک چشمه ای از نور وجود دارد .
قرآن میفرماید ای مؤمنین ، ای کسانی که ایمانتان در حد ظاهر هست ( در حد ظاهر شریعت هست ) یک قدم دیگر هم بردارید و یک سیر باطنی انجام بدهید ، منتها در معیت خضر .
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
در درون خودت در معیت خضر حرکت کن " وارد این منطقه ظلمات وجود خودت بشو " و برو و برو تا اینکه برسی به یک منبعی که در آنجا آب حیات هست ، نور هست .
آن نور میدانید چیست ؟ آن نور همانی هست که فرمود :
اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ
الله نور هست ، الله نور آسمان هست ، الله نور زمین هست ، الله نورِ درون انسان هست ...
برگرفته از جلسه ۴۶ مقامات_انسان
#علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
#متن_پیاده_شده_از_فایل_صوتی
هوالحکیم
... اگر در شریعت میگویند از حرام دوری کن ، در طریقت میگویند اصلاً دنیا را کنار بگذار با همه حلالش و حرامش و لذهایش ... برو دنبال اینکه لذت ایمانت را بچشی و این ایمان تا به قلب انسان نرسد فایده ای ندارد ، ذوقش چشیده نمیشود ، لذتش چشیده نمیشود و انسان در محرومیت ...
و اینها در عالم بعد برای ما متمثل میشوند ( آشکار میشوند ) و در آنجاست که برای ما گرفتاری درست میشود ...
گوش به آدمهای ظاهر پرست ندهید که میگویند دین با دنیا اختلافی ندارد و آدم باید هم دینش و دنیایش را داشته باشد ( این حرفها نیست ) یک لذت حلال از دنیا مساوی است با محرومیت لذت از ایمان ...
و لذت واقعی هم همین است ، همینکه میبینید که عارف در گوشه خلوت خودش لذت میبرد ، از چه لذت میبرد ؟ بعد میبینی که " درد عشقی کشیده ام که مپرس ... " عشق همان ایمان است . امام صادق فرموده اند که "هل الدین إلا الحب والبغض " دین حب است و بغض است ، دین چه دینی است ؟ محل حب و بغض کجاست ؟ قلب انسان محل حب و بغض است ، یعنی اینکه میخواهند بفرمایند که تا زمانی که در درون قلب خودت عشق خدا و بغض دنیا را پیدا نکرده ای دیندار نیستی ، حب و بغض که کار قوه خیال نیست ، کار عقل نیست ، کار قلب است .
تا انسان در قلب خودش محبت خدا را پیدا نکرد و بغض دنیا را پیدا نکرد این انسان دیندار نیست ، حالا برود هزار رکعت نماز بخواند ، آن نماز زمانی نماز هست که این باشد ، یعنی قلب به دین خودش رسیده باشد ، آن نماز ظهور آن عشق است ، بعد انسان عاشق عاشقانه عبادت میکند ، عاشقانه روزه میگیرد ، عاشقانه نماز میخواند ...
نمازتان از قلبتان نشئت بگیرد ، نه اینکه فقط در سطح جسم ... لذا میگوید :
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
آنچنان در هوای خاک درش
میرود آب دیده ام که مپرس
من به زبان خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس
از خودش شنیده اند ، یعنی در خلوت چکار میکنند ؟ همین ، معاشقه است
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام گزید هم که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده ام که مپرس
اینها در گوشه خلوتشان خیلی کارها دارند ( معاشقه ها با آن حقیقت مطلق دارند ) .
برگرفته از جلسه ۲۵ منطق_الطیر
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
#متن_پیاده_شده_از_فایل_صوتی
هو العشق
... تمامیت عشق به درد و سوز هست .
ملائکه عشق دارند ولی درد ندارند ، چرا عشق دارند ؟ چون در حوزه جاذبه هستند ، حیوانیت ندارند و به منطقه ظلمانیت نزول نکرده اند .
آن ها در منطقه جذب نورانیت خدا هستند .
لذا عشق دارند اما درد ندارند .
درد مال آدم است ، سوز مال آدم است ، چون درد در اثر فراق است .
این که انسان در اول کار وقتی جذب او را میگیرد وارد همان منطقه نورانیت میشود در اوائل که آن منطقه جذب را احساس میکند . انسان است دیگر ( ملائکه در همان مرتبه ای که هستند خوش هستند هر ملکی یک مرتبه ای دارد که از آن بالاتر نمی تواند برود و به همان مرتبه ای که دارد راضی است ) انسان که یک وجود لایتناها دارد یعنی وقتی وارد منطقه جذب الهی میشود بیشتر میخواهد به هر مقامی که رسید مقام بالاتر را میخواهد ، سِرِّ ایجاد درد در این است .
انسان در اول کار که عشق خدا در قلبش افتاد " مطلبی که وجود دارد " نه این که نرسیده است ، هنوز واصل نشده است ، درد دارد ، سوز دارد ، هِی گریه میکند ، هِی میسوزد و ناراحت است که چرا نرسیدم ؟ چرا بالاتر نمیروم ؟ هِی بالاتر را میخواهد .
انسان یک وجودی دارد که میتواند صعود کند یا نزول کند .
لذا وقتی که در محیط جذب خدا قرار میگیرد یکمرتبه احساس میکند که یک نیرویی دارد او را به سمت خودش میکشد که به این میگوییم عشق و عشق خدا در دلش پیدا میشود .
از آن حَدی که دارد خوشش نمیاید میخواهد بالاتر برود ، بالاتر که میرسد باز میخواهد بالاتربرود .
عاشق همیشه دردمند است تا زمانی که به اصل ذات برسد و فانی بشود ، در آنجاست که دیگر آرام میشود ، آنجا دیگر مرتبه آرام شدن انسان است ، به سکون میرسد ، به ثبوت میرسد ، آنجا دیگر گریه هایش تمام میشود .
اصل سوز و گریه و درد و زاری خوب است اما کمال مطلق نیستند .
سالک باید به جایی برسد که آرام بشود ، نه دردی ، نه گریه ای ، نه عشقی ، آن موقع کی است ؟ وقتی که به فنا رسید و از فنا برگشت وقتی که وجودش در ذات خدا ریخت .
مثل رودخانه ای که از همان بالای کوه که راه می افتد میخواهد به سوی دریا برود ، هِی خودش را به این سنگ میزند به آن سنگ میزند ، این طرف آن طرف میرود ، عشق دریا را دارد و ناآرام است ، وقتی که به دریا رسید آرام میشود ...
برگرفته از جلسات منطق الطیر عطار
در محضر
#علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
#متن_پیاده_شده_از_فایل_صوتی
سنت مکر....mp3
2.06M
سوره آل عمران ، آیه ۵۴
«و مکروا و مکر اللّه و اللّه خیر الماکرین...
... میبینی طرف گناه میکند ( کاری به او ندارد ) ، میبینی گناه میکند ( بیشتر به او امکانات میدهد ) ، به این سنت مکر میگویند ، همان سنتی که خداوند میگوید...
... اینها در مقابل بلاهایی که برایشان فرستادیم ( به سوی ما بازگشت نکردند ) ، بلکه در کفرشان قوی تر شدند ، میفرماید ما هم همه ابواب رحمت خودمان را بر آنها باز کردیم...
... هر قومی که خدا را فراموش کنند ، خدا هم نعمت های زیادی به آنها میدهد ، چرا ؟ ... آن زمانی که شاد شدند ... وقتی که شاد شدند ، گفتند ببین دین را کنار زدیم ، اینطور به بالا رفتیم ، اینطور اوج گرفتیم ، اینطور ابر قدرت شدیم " شما مسلمانها همانطور ماندید " ، اینجاست که میفرماید وقتی خوشحال شدند ، فرحناک شدند به ... به یکدفعه میگیرمشان...
... سنت مکر خداست ، که وقتی انسان معصیت میکند ، در عین حال جلوش را باز میکند ، نعمت بیشتری میدهد که نفهمد...
... البته همانطور که نعمت های زیادی به آن کفار میدهد ( امتحان برای آنها هست ) ، امتحان برای ما هم هست ، یعنی خیلی از...
برگرفته از جلسه ۲۱ محبت
@moravej_tohid
#فایل_صوتی_کوتاه
کتاب اسرار حج اثر ارزشمند
از این به بعد گزیده ای از فصل چهارم کتاب اسرار حج هر شب در کانال قرار خواهد گرفت .
#حجت_الحق_حضرت_شیخ
#حمیدرضا_مروجی_سبزواری
🕋 #اسرار_حج
🆔 @moravej_tohid
👇👇👇
📖☀️📖☀️📖☀️📖☀️
#هوالحکیم
#خلاصه_فصل_چهارم_اسرار_حج
#قافله_حج_و_اسرار_آن(قسمت اول) :
🔸از قديم الايام چنين رسم بود كه هرگاه میخواستهاند به حج بروند در هر شهری كه بودهاند با هم جمع میشده و قافلهای را تشكيل میدادند و به طور گروهی به سوی شهر مكّه حركت میكردند. البته اين رسم امروز هم هست و فرقی كه كرده اين است كه وسيلهی حركت فرق كرده است.
ما در اين نوشتار، ملاك خود را همان نوع قديم قرار دادهايم كه پياده و يا با شتر به اين سفر میرفتهاند زيرا حج سفری است كه بنای آن بر تحمّل مشقّتها و سختیها است. چرا كه اين سفر، سفری روحانی است نه جسمانی.
🔹حاجی میخواهد از دنيا به سوی خدا برود و لذا در اين سفر لازم است كه دنيا و تعلقات دنيا تا آنجا كه ممكن است كنار گذاشته شود.
🔑به طور كلی انسان برای رسيدن به خدا بايد عبادت كند و اساس عبادات بر ترك دنيا نهاده شده است.
خلاصه در عبادات بايد ترك دنيا شود و سختیهای دنيا تحمّل شوند تا انسان به خدا برسد.
🔸حتی اگر در عبادات انسان مخيّر باشد بين اينكه عبادتی را در شرايط آسان به جا آورد يا شرايط سخت، باید گفت آنچه مطلوب شارع مقدس است اين است كه در شرايط سخت به جا آورد و به همين جهت فرمودهاند: «أفضَلُ الأَعمال أَحمَزُها» يعنی بهترين اعمال، سختترين اعمال است.
🔹همچنين حج عبادتی است كه انسان در آن میخواهد از دنيا به سوی خدا مهاجرت كند، پس طبيعی است كه بايد دنيا و تعلقات دنيا را ترك كند و در اين سفر بر خود سختی را هموار سازد .
و اين ترك و تحمّل سختی سه خاصيت دارد:
⬅️ ادامه دارد......
🔷👈 منتظر قسمت دوم از فصل چهارم باشید...👉🔷
🆔 @moravej_tohid
📖☀️📖☀️📖☀️📖☀️
خلقت واژگونه.mp3
1.96M
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
بود سلطانیم پندار و غلط
سلطنت کی زیبد از مشتی سقط
حق که سلطان جهاندار آمدست
سلطنت او را سزاوار آمدست
چون بدیدم عجز و حیرانی خویش
ننگ میدارم ز سلطانی خویش
گر تو خوانی، جز پریشانم مخوان
اوست سلطانم تو سلطانم مخوان
#فایل_صوتی_کوتاه
🆔 @moravej_tohid
برگرفته از جلسه یازدهم تفسیر منطق الطیر
فصوص الحکم جلسه ۷.mp3
13.38M
🎙#شرح_فصوص_الحکم_قیصری جلسه هفتم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع، مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid
... باید این من را از قلب خودت بیرون کنی و نیست شوی و این کار تو نیست ! تو نمی توانی این کار را بکنی ! این کار تو نیست ! کسی باید بیاید و به آتش بکشد ، کسی که خودش آتش باشد ...
جلسه ۲۱ مثنوی
#علامه_مروجی_سبزواری
@moravej_tohid
تازیانه های عشق..mp3
1.71M
... میگوید زخم میزنم بهت ، اگر آخ بگویی پرتت میکنم ، دیگر نمیخواهمت ( حرف نزن ، ساکت باش ) ، بگذار خنجرهای جفای من به قلبت فرو برود " به پشت و پهلویت فرو برود ، تازیانه های من به پشت و پهلویت بنشیند " .
آخ نگویی که اگر آخ بگویی پرتت میکند ، نمی خواهدت .
اینقدر وارد میکند که به یقین برسد که تو واقعاً دوستش داری ، واقعاً... ادعا نیست ، مدعی ۲ تا تازیانه بخورد ...
... انسان بعد از تحمل این حرفها ( بعد از تحمل این حرفها ) یک دلی برایش پیدا میشود که این دل حالا " مَحَک " هست ، حالا اگر به اینجا رسیدی ...
... حالا قلبش هر چه گفت ، همان هست ، کار دارد آقا تا به آنجا برسی " کار دارد " تا انسان صاحب مَحَک بشود ، انسان صاحب قلب بشود ...
برگرفته از جلسات مثنوی
#علامه_مروجی_سبزواری
🆔️ @moravej_tohid
#فایل_صوتی_کوتاه
توحید صدوق جلسه ۶۶.mp3
15.18M
🎙#شرح_توحید_شیخ_صدوق جلسه شصت و ششم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر حضرت استاد بدون ذکر منبع، مورد رضایت ایشان نمی باشد.
🆔 @moravej_tohid