eitaa logo
کشکول کودک و نوجوان
351 دنبال‌کننده
288 عکس
88 ویدیو
52 فایل
شعر و قصه کودک و نوجوان، چیستان‌های قرآنی و مهدوی، روش‌های انتقال آموزه‌های دینی به کودکان و نوجوانان، نظریه‌پردازی دینی و تربیتی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم خط خدا خیلی برایم جالب است  این گندم زیبا و زرد از روی خطش می‌توان آن را به دقت نصف کرد نصفش برای مورچه نصفش برای یاکریم شاید خدا می‌خواسته یک دانه را قسمت کنیم خط خدا این شکلی است بَه‌بَه چه خط جالبی! پس بی‌خودی پیدا نشد خط‌های روی طالبی مریم هاشم پور
بسم الله الرحمن الرحیم پایِ درسِ امام جواد(ع) عنوانِ درس: در مسیرِ سلوک روایت: مَن أصغی إلی ناطِقٍ فقَد عَبَدَهُ، فإن کانَ النّاطِقُ یؤَدّی عَنِ اللّه عَزَّوجلَّ فقَد عَبَدَ اللّه، و إن کانَ النّاطِقُ یؤَدّی عنِ الشَّیطانِ فقَد عَبَدَ الشَّیطانَ. برگردان: کسی که به سخنگویی گوش دهد، به تحقیق او را پرستش کرده، پس اگر آن سخنگو از خدا سخن گوید، خدا را پرستیده و اگر سخنگو از زبان ابلیس سخن گوید، به تحقیق شیطان را پرستیده است. منبع: (تحف العقول، ص ۴۵۶). سروده در مسیرِ سالکانِ راه باش سالکانِ را در عمل همراه باش این سلوک آید تو‌ را از عقل و هوش چون نگهبانی کنی بر چشم و گوش هر که گوشش را به یک ناطق سِپُرد از خدایش گر بگوید بهره برد حرفِ شیطان را اگر آرد به لب جان او‌ افتد بسی در تاب و تب مالکش شیطان شد و او بَرده است این چنین‌ او را پرستش کرده است مرتضی دانشمند میلاد مسعود جواد الائمه؛ نهمین ستاره آسمان ولایت و امامت؛ امام محمدِ تقی علیه‌السلام بر همه سروران فرخنده باد.💐 خداوندا ما را به جواد الائمه ببخش و عافیت و سلامت و نعمتت را شامل حالِ ملتِ ما بگردان! @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
انیمیشن مولود کعبه برای گروه سنی دبستان
بسم الله الرحمن الرحیم لبخند خورشید بزرگان شهر مکه، نزدیک کعبه نشسته بودند و به کعبه نگاه می کردند، به ناودانی که داشت و به پرده بلندی که وزش باد، لبه اش را آرام کنار می زد و سنگ هایش را پیدا و پنهان می کرد. هر کدامشان، از کعبه، پرده و سنگ ها خاطراتی داشتند که از یاد آوری و گفتنش، لذت می بردند. یک دفعه، نگاهشان به بانویی بلند بالا افتاد. یک لحظه از دور، به او نگاه کردند، آهسته قدم بر می داشت و آرام آرام به طرف کعبه می آمد. - او را می شناسید؟ با دقت بیشتری نگاه کردند. -او فاطمه؛ دختر اسد است؛ همسر ابوطالب. -اینجا چه می کند؟ بیشتر وقت ها برای عبادت به کعبه می آید. - اما امروز، حالت هایش انگار با همیشه فرق دارد، مثل کسی راه می رود که انگار، باری بلوری با خود می برد، با احتیاط می رود که بلورش نشکند. - بله، من می دانم چرا این طور می رود؛ باری دارد که برایش از هزار ظرف بلورین بیشتر ارزش دارد، با کعبه برابری می کند. - از چه حرف می زنی تو؟ -به زودی خواهی دانست.                         * ساعتی گذشت، بزرگان مکه هنوز خاطرات تلخ و شیرین گذشته را با آب و تاب تعریف می کردند.آخرین خاطره، به سی سال پیش بر می گشت؛ زمانی که ابرهه با سپاه فیل سوارش، به مکه حمله کرده بود، خدا هم به آنها مهلت نداده و نابودشان کرده بود. خاطره گویان، از جا برخاستند، لباس هایشان را تکاندند تا به خانه بروند. یکی از آنها به فاطمه اشاره کرد. - ببینید چه طور خودش را به کعبه چسبانده و راز و نیاز می کند، انگار دردی بزرگ دارد، دردی که دارد او را از پا می اندازد. همه به فاطمه نگاه کردند. - انگار دیگر روی پاهایش بند نیست،  خدایا کمکش کن. به سوی فاطمه رفتند.عباس؛ عموی پیامبر جلوتر از همه رفت، در چند قدمی کعبه ایستادند. - فاطمه! فاطمه! فاطمه اما پاسخ نداد. انگار در این دنیا نبود. پرده کعبه را در چنگ فشرده بود و با کسی گفت و گو می کرد. - من به تو ایمان دارم و به کتاب ها و پیامبرانت.تو را به ابراهیم قسم، تو را به کودکی که در دل دارم قسم، درد زایمان را، بر من آسان کن. اشک، چشمان عباس را پر کرد، فاطمه، بعد از آن، بی اختیار، جلو رفت.انگار کسانی که آنها را نمی دید، زیر بغلش را گرفته بودند. صدایی شنید، صدای شکافته شدن سنگ ها.  سنگ ها شکافی خورد و باریکه راهی به کعبه باز شد و فاطمه پا در آن گذاشت.                         * خبر ناپدید شدن فاطمه، در مکه پیچید.اهل مکه، هر روز، صبح و شب به کعبه می آمدند و منتظر واقعه ای بودند که نمی دانستند چیست. پس از سه روز، مردم مکه دوباره دور کعبه حلقه زدند و دست به دعا بر داشتند، دعا برای سلامتی همسر ابوطالب.  یک دفعه مردی از راه رسید. کنار کعبه ایستاد. در رفتارش آرامش و اطمینان بود. -ابوطالب! ابوطالب آمد. همه کنار ابوطالب، مقابل کعبه ایستادند و با او دست به دعا بر داشتند، باز هم برای سلامتی و زنده بودن فاطمه. باز صدایی شنیدند، مثل سه روز پیش، شبیه شکستن سنگ، یا ترک برداشتن دیوار.بعد هم از پشت دیوار، صدای کودکی شیرخوار را شنیدند، با بی صبری منتظر ماندند، کعبه دوباره ترک برداشت، همان جای سه روز پیش، ترک، بزرگ و بزرگ تر شد، دیوار، شکافته شد، کعبه راه گشود و همان بانوی بلند بالا؛ فاطمه دختر اسد، از کعبه بیرون آمد. حالا اما تنها نبود، او بود و  کودکی که در دامن داشت، او را نوازش می کرد، بر او لبخند می زد و به ابوطالب نشان می داد، همان طور که خورشید بر زمین می تابید، به مکه نگاه می کرد و بر کعبه  لبخند می زد. درد دل با خدا رفت بالا، آن دو دست مهربان، متصل شد، این زمین، بر آسمان بر دو لب، رویید، گل های دعا گفت: می بینی خدا، حال مرا ای تو، دنیای من و ایمان من خسته شد، از درد جانم، جان من ابر سنگین را، تو باران می کنی هر چه سختی را، تو آسان می کنی ای تو در سختی، مرا پشت و پناه بر دل طوفانی من، کن نگاه راحتی، از درد جانکاهم بده گوشه این خانه ات راهم بده درد بود و ناله و سوز و گداز راه را از سوز دل کردند باز چون که پر شد، از خدا، پیمانه اش کعبه شد گویی؛ چنان که خانه اش می شنید از دل، ندائی جان فروز فاطمه! مهمان مائی، تا سه روز لحظه، لحظه، روز سوم شد تمام رفت بیرون، فاطمه، با احترام هر کسی می دید، مادر را به راه روی دستش پاره ای از جنس ماه یک نفر گفتش، ز روی همدلی نام کودک را بگو، گفتش: علی نامش آمد، همدلی آغاز شد راه های بسته با او باز شد   مرتضی دانشمند *جانکاه:بسیار رنج دهنده(فرهنگ معین). منابع: 1.الغدير، العلامة الأميني، ج ۶، ص ۳۶. 2. امالی، صدوق(ره)، مجلس 27 ص 83. @kashkoolkoodak mortezadaneshmand.blogfa.com 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 میلاد امیرالمومنین، امام المتقین و مولی الموحدين علی بن ابی طالب علیه‌السلام بر همه عاشقان و شیفتگان راهش فرخنده باد. 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻 🌺 🌻
بسم الله الرحمن الرحیم 💠حدیث روز به مناسبت روز پدر 🔵 امام صادق عليه‌السلام 💎 اگر دوست دارى خداوند بر عمرت بيفزايد، پدر و مادرت را خوشحال كن. 💎 إن أحبَبتَ أن يَزيدَ اللّهُ في عُمرِكَ فسُرَّ أبَوَيكَ ميزان الحكمه جلد۸ صفحه ۱۳۵ سروده از خدا خواهی اگر عمری دراز تا بمانی سربلند و سرفراز هم پدر هم مادرت را شاد کن هر دو را از غصه‌ها آزاد کن مرتضی دانشمند زادروز مولود کعبه و روز پدر بر شما مبارک باد! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
بسم الله الرحمن الرحیم زینب(س) امید آید پس از هر نا امیدی پس از هر شام تار آید سپیدی دلت تبدار داغ لاله‌ها بود به جز زیبایی و خوبی ندیدی مرتضی دانشمند سالروز رحلتِ بزرگ‌بانویِ قهرمانِ کربلا؛ زینب کبری سلام الله علیها برهمه سروران تسلیت باد! @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com
*بسم الله الرحمن الرحیم* *پرسش هایی از شهر ظهور* *می گویند امام زمان (عج) زمانی می آید که جهان پر از ظلم شده باشد ، پس بهتر نیست بگذاریم جهان پر از ظلم شود تا آن حضرت زودتر ظهور کند؟* *پاسخ:*    فرض کنید کشتی بزرگی روی آب های دریا در حرکت است. مسافران هریک سرگرم کاری هستند.ناگهان همه با خبر می شوند که بدنه  کشتی سوراخ شده  و آب دریا وارد کشتی می شود.     عده ای می ترسند ، عده ای فریاد می زنند.  کسی می گوید : ناامید نباشید. به ما خبر داده اند بالگردی در راه است . پیش از آن که آب همه جای کشتی را بگیرد او خواهد رسید . فقط باید آرامش خود را حفظ کنید و به آن چه کاپیتان می گویند توجه کنید. با شنیدن این خبر، افراد زیادی امیدوار و برای نجات کشتی دست به کار می شوند. هرکس  به سهم خودش کمک می کند تا شکاف را مسدود سازد و آب ها به داخل کشتی نریزد.   باید بگوییم : منتظر کمک ماندن به معنای آن نیست که سرنشینان بی کار بمانند و آب های داخل کشتی را بیرون نریزند.  برنامه امام زمان(عج) نیزاین گونه است.  منتظران امام زمان (عج) تا حدی که می توانند با کجی ها و خرافه ها مبارزه می کنند ودر برابر سختی ها هیچ گاه ناامید نمی شوند ...تا آن که آن منجی بزرگ از راه برسد  و به کمک و همراهی منتظرانش جهان را به ساحل ایمان و آرامش برساند: *سروده* این جهان مانند کشتی روی آب می رود با سرنشینان پر شتاب بین  امواج خروشان ناگهان می شود آن کشتی جاری نهان می شود دیواره کشتی خراب اندک اندک می شود کشتی پرآب سرنشینان منتظر بر روی آب می دهد امواج آن ها را جواب می رسد یک نغمه‌ای بر گوششان  می نشیند یک صدا در گوششان ای زنان ، مردان شهر انتظار ای به روی موج دریا بی قرار می رسد امداد از شهر امید صد شکوفه باید از این باغ چید باغ سرسبز و درخت انتظار می شود بر دستتان پر برگ و بار تا رسد کشتی به ساحل در امان خواهد آمد مهدی صاحب زمان مرتضی دانشمند @kashkoolkoodak Mortezadaneshmand.blogfa.com
کاش چنین مدرسه‌هایی داشتیم
بسم الله الرحمن الرحیم پای درسِ امام موسی بن جعفر علیه السلام إِيَّاكَ وَ الضَّجَرَ وَ الْكَسَلَ فَإِنَّهُمَا يَمْنَعَانِكَ حَظَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة. از تنبلی و بی‌حوصلگی بپرهیز که این دو، تو را از دنیا و آخرت بی‌بهره می‌سازند. 🔹منبع : وسائل الشیعه ، ج ۱۶ ص ۲۲. شهادت هفتمین ستاره آسمان ولایت و امامت؛ امام موسی بن جعفر علیه السلام بر شما سروران‌ تسلیت باد!
بسم الله الرحمن الرحیم مردی که هدایت شد یکی از دوستان امام کاظم(ع)تصمیم گرفته بود شر مردی را که هر روز دشنام می‌داد از سر امام کم کند. نگاه امام به او افتاد.لبخندی زد و گفت:آرام باش و حوصله کن. دوست امام با خود گفت:او هر روز به شما اهانت می‌کند. چند روز بعد امام بسته کوچکی را برداشت، سوار بر مرکبش شد و از شهر بیرون رفت.دوست امام به دنبال امام رفت تا از دور مواظب امام باشد. امام بیرون از شهر به مزرعه ای رسید. در آنجا مردی در زمین کار می کرد.امام نزدیک زمین ایستاد و به مرد سلام کرد. مرد سرش را بلند کرد. همان مردی بود که همیشه به امام دشنام می داد.از دیدن امام تعجب کرد.با خود گفت: حتما اینجا آمده تا جواب حرفهایی را که به او زده ام بدهد.اما من باز هم از این حرف ها به او خواهم زد. بیلش را بر داشت و به طرف امام رفت. مقابل امام ایستاد و گفت: اینجا زمین من است.چرا اینجا آمده ای؟ چرا محصول مرا خراب کردی؟ دوست امام می دید که محصول مرد هیچ خراب نشده است. او فقط می خواست با بهانه جویی امام را ناراحت کند. امام با لبخند از مرد پرسید:فکر می کنی زمین ات امسال چه قدر محصول به تو بدهد؟ گفت:نمی دانم.من که علم غیب ندارم. امام گفت:بله، اما امیدوار هستی که چه قدر محصول از زمینت برداشت کنی؟ مرد که نمی دانست منظور امام از این سوالها چیست فکری کرد وگفت: امیدوارم وقتی محصول زمینم را می فروشم دویست دینار به دست آورم. امام بسته ای را که آورده بود به او داد. مرد بسته را باز کرد. نگاهش به سکه ها افتاد. آنها را شمرد و گفت:وای این ها سیصد دینار است. امام لبخند زد و گفت:این ها برای تو. مرد با تعجب گفت: برای من؟ امام گفت: آری برای تو. سپس برای مرد دعا کرد و گفت: خداوند هم آن چه را امیدوار هستی به تو خواهد داد. او که این همه خوبی را از امام دیده بود نمی دانست چه کند.در یک لحظه از همه کارهای زشتش احساس شرمساری و پشیمانی کرد و دست امام را بوسید و بر صورتش گذاشت و گفت:مرا ببخشید.من شما را نمی شناختم و نمی دانستم چه مرد مهربانی هستید. فردای آن روز یاران امام کاظم مرد را کنار خودشان می دیدند.با تعجب به او نگاه می کردند. امام با لبخند به دوستانش نگاه کرد و به آنها گفت: این کار بهتر بود یا کاری که شما می خواستید انجام دهید؟ مرتضی دانشمند سند: الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏۲، ص:۲۳۴ @mortezadaneshmand Mortezadaneshmand.blogfa.com