eitaa logo
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
240 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
77 فایل
ݕھ ناݦ ڂداے فࢪݜتھ ھاے ݫݦينے🌈🦋 🍭{اطݪا عاٺ کاناݪ}🍭 https://eitaa.com/tabadolbehshti صندوق نظرات 👇🥰 https://harfeto.timefriend.net/16926284450974 لینک رمان های کانال مرواریدی‌در‌بهشت 💫🌈 https://eitaa.com/romanmorvaridebeheshti
مشاهده در ایتا
دانلود
ای عترت پاک پیمبر ای شیعه زهرا و حیـدر شادی نمائید شد عید میلاد آمد به دنیا امام سجّاد میلاد سید الساجدین(علیه السلام) مبارک باد☘ ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
همیشه‌با‌وضو‌بود‌، موقع‌شهادتش‌هم باوضو‌بود‌. دقایقـےقبل‌از‌شهادتش وضوگرفت‌و‌رو‌به‌من‌گفت‌ان‌شاءالله‌آخریش‌باشه(: آخریش‌هم‌شد...💔:) ‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎ ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••🙄🤦🏿‍♂ گریه و زاری چند دخترنوجوان و تجمع آنها برای دیدن ساره بیات، بازیگرسینما! ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
اےڪھ‌مـࢪاخـوانـدھ‌اےࢪاھ‌نشـانـم‌بـدھ🌸✨ ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
「🎀^^! |ــوَأصْبِـرْعَـلَےٰ‌مَـاأَصَـابَـڪَ •. |ــھرآزاربینے‌صبرپیش‌گیر •. ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
‌وقتی‌داری‌روزای‌سختی‌رومیگذرونے ومتعجبی‌ازاینکہ‌خداکجاست یادت‌بیارڪھ استادهمیشہ موقع‌امتحان‌سکوت‌میڪنھ(: 💛.. ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
┊ʚ🌸ɞ┊↴ - آرزوهاتون‌رودرمسیرآرزو‌های‌امام‌زمان‌ قرار‌بدید :) 'استاد‌ماندگارۍ' ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
• مآرآبہ‌غیـرتواشتیآقۍنیست اےمقصدتمآم‌دعآهآےمآ، بیآ!🤲🏻🌱 • ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به حمید نگاه کردم، گفتم: «نه،من نمی‌بخشم!» نگاه همه با تعجب به سمت من برگشت. ماتشان برده بود. پدرم پرسید: «دخترم، مهریه رو میگیری؟»رک و راست گفتم : «بله می‌گیرم»حمید خندید وگفت: «چشم مهريه رو میدم. همین الآن هم حاضرم نقدا پرداخت کنم.» عاقد لبخندی زد وگفت: «پس مهریه طلب عروس خانوم، حتما باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه.» بعد از فسخ صیغه مقدمات را خواند. میخواستم قرآن را با استخاره باز کنم،ولی حمید پیشنهاد داد سوره یاسین را بیاورم. لحظه ای که خطبه خوانده می‌شد،گفت: «فرزانه دعا کن از خدا بخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه» نگاهی به چهره حمید انداختم. نمی‌دانستم دعایش چیست دوست داشتم بدانم در چنین لحظه ای به چه دعایی فکر می‌کند از ته دل خواستم هر چیزی که از خدا خواسته، اگر به صلاح و خیر است همان طور بشود. حاج آقا سه بار اجازه خواست که وکیل عقد ما باشد، گل را چیدم، گلاب را آوردم وبعد گفتم: «اعوذبالله من الشیطان الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم،با اجازه امام زمان و پدر و مادرم و بزرگترها، بله»حمید هم دقیقا همین جمله را گفت. عاقد خیلی خوشش آمده بود، گفت: «خیلی ها اومدن اینجا عقد کردن، ولی نه بسم الله گفتن، نه از امام زمان اجازه گرفتن.» این بار هم تا بله را گفتم،اذان مغرب شد.حمید خندید، دست من را گرفت و گفت:«دیدی حکمت داشته قسمت این بوده تو بله ها به من رو موقع اذان بگی.» با عمه و مادرم روبوسی کردیم. برای زیر لفظی یه النگو خریده بودند که برای دستم کوچک بود . ادامه دارد... کتاب یادت باشد کپی هم آزاده،من بنده خدا کی باشم که بگم چی حلاله چی حروم🙂✨ 🛑فقط اگه کپی کردید دعای شهادت برای ادمین رمان یادتون نره💔
قرار شد ببرند عوض کنند،دستبند بخرند. یک چمدان پر از وسیله هم آورده بودند؛قرآن،چادر نماز، اسپند، مسواک، به همراه یک ادکلن خیلی خوشبو که همه را حمید با سلیقهٔ خودش انتخاب کرده بود.وقتی داشتیم از محضر بیرون می آمدیم، حمید گفت:«وقتی رفته بودم کربلا می خواستم برات چادر عروس بخرم، ولی گفتم شاید به سلیقهٔ تو نباشه. ان شاءالله با هم کربلا رفتیم، با سلیقهٔ خودت یه چادر عروس قشنگ می خریم.» مراسم که تمام شد، سعید آقا که با نامزدش امده بود، گفت:« شما تازه عقد کردین، با ماشین ما برین بیرون و شام بخورید .» سعید آقا مأمور نیروی انتظامی بود و معمولاً برای مأموریت و دورهٔ آموزشی به سیستان و بلوچستان می رفت. خیلی کم پیش می آمد که قزوین باشد. حتی روزی که صیغه کردیم و همهٔ فامیل مهمان ما بودند، آقا سعید زاهدان بود. حمید گفت:«نه داداش، شما تازه از مأموریت اومدی با خانمت برو بیرون. ما پای پیاده رفتنمون بد نیست.» از بقیه خدا حافظی کردیم و بعد از خواندن نماز در مسجد به سمت بازار راه افتادیم. به خاطر رانندگی شوما خری حمید و نحوهٔ پارک کردن ماشین و افتادن در جوی آب، فرصت نکرده بودم دنبال جوراب بگردم‌ با عجله یک جفت جوراب سفید پوشیده بودم به حمید گفتم :" با این جوراب های سفید خیلی معذبم. اولین مغازه ای که دیدیم، بریم جوراب مشکی بخریم.»پای پیاده نبش چهار راه عدل‌به خرازی رسیدیم. فروشنده گفت:«جوراب نازک بهتون بدم یا ضخیم»؟گفتم:«مهم نیست،فقط رنک مشکی که توی چشم نباشه.»حمید بلافاصله گفت:"نه خانم، ضخیم باشه بهتره." ادامه دارد... کتاب یادت باشد کپی هم آزاده من بنده خدا کی باشم که بگم چی حلاله چی حروم🙂✨ 🛑فقط اگه کپی کردید دعای شهادت برای ادمین رمان یادتون نره💔
کاش برای رسیدن به خداهم اینکارا رو هم انجام می‌دادیم🌺
آنچہ در ♡مرواریدی‌در‌بهشت ♡گذشت✨ بمونید بࢪامون:) شبتون‌ شهدایے🌹✋️ عاقبتتون امامـ زمانے...💙 یاعلے‌مددッ🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله الرحمن الرحیم
•| |• گفت: +دلم شڪستہ! گفتم: - خوش بہ حالت :)🍃 تعجب ڪرد،گفت: +چرا؟! بالبخند بهش گفتم: - چون خدا تو دلاۍ ِشڪستہ ست:) 💔 ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
ازخداپرسیدم : چرافا‌سدها‌خوشگل‌ترن؟ چرا‌آدمای‌الڪی‌وسیگارے‌با‌حال‌ترن؟ چرااونآیے‌ڪه‌دیگران‌رومسخره‌میڪنن... بیشترتودل‌مردم‌میرن؟ چرآاونآیی‌ڪه‌خیانت‌میڪنن، تهمت‌میزنن،غیبت‌میڪنن، دروغ‌میگن‌موفق‌ترن؟ چرآ‌همیشه‌بدا بهترن؟ پرسید: _پیش‌من‌یا‌مردم💔؟ دیگه‌چیزے‌نگفتم🖐🏽 ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
‌‌‌‌ دَر‌صَحنِ‌تو‌گُفتَند‌شَفاجُرعہ‌ای‌آب‌اَست آنان‌که‌دَمی‌مِنَت‌دارو‌نَکشیدند بادیدَن‌پَرواز‌ڪبوتردِلشـٰان‌رَفت زَوارتو‌که‌ناز‌پَرَستو‌نَڪشیدند..(:🚶🏿‍♂'! ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۸مارس چه اتفاقی افتاده است؟چرا روز جهانی زن نامیده شده است.!؟ پیشنهاد دانلود👌 ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
ڪاش باشد عیدیِ عیدت همین ڪربلا ، پاے برهنہ ، اࢪبعین ... ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با ‌آݪ‌ علۍ ھر ڪھ دࢪ افتاد وࢪ افتاد... ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
«🌿» یکی‌از‌هم‌سنگری‌هایش‌‌‌در‌سوریه‌‌می‌گفت: من‌‌بستنِ‌کمربندایمنی‌رادرسوریه‌از محمودرضایادگرفتم! وقتی‌می‌نشست‌‌پشتِ‌‌فرمون‌،کمربندش‌‌را‌می‌بست. یکباربهش‌‌گفتم:اینجا‌دیگه‌‌چرا‌می‌بندی؟! اینجاکه‌‌پلیس‌نیست! گفت:می‌دونی‌چقدرزحمت‌کشیدم‌باتصادف‌‌نَمیرم..؟! 🕊 ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
پس کی قراره بشیم ۲۸۰ تا سوپرایز در راهه
🔎🌱 اڪثریتمان‌آرزوۍ‌شہادت‌داریم🙂🖐🏻، اما‌بازهم‌خیلۍهایمان‌نمیدانیم‌واین‌رادرڪ‌نکرده‌ایم! ڪہ‌شہادت‌رابہ‌ڪسۍڪہ‌اهل‌دل‌نیست؛ نمیدهند✖️-! بہ‌ڪسۍڪہ‌نمازهایش‌راسبڪ‌میشمارد📿، نمیدهند✖️-! بہ‌ڪسۍ‌ڪہ‌بہ‌دنبال‌رضایت‌خداست‌میدهند💛🧡 ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
از‌پدرم‌پرسیدم - چجوری‌بشم‌یارِامام زمان؟! گفت +کافیہ‌چهل‌روز‌گناه‌نکنی دلتو‌بدی‌دست‌ِامام‌زمان'؏ـج'! . .🌿 ‌‌ میگم‌رفیق‌ بیا‌یا‌علی‌بگیم‌و‌از‌الان‌شروع‌کنیم آقامون‌خیلی‌غریب‌شدن!(:💔 ↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~ ♧♧♧ @Morvaariddarbehesht ♧♧♧ ~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~