#شهدا
مُـدتهـٰاسٺ!
عملیاتِانتحاریِگنـٰاهدرقلبَـم . . .
ریشہریشہهـٰا؎ایمـٰانـَمرا؛
منفجرڪـردهاست . . .🖐🏻-!
🥀 @morvaridkhaky
#خطابهء_غدیر
┄┄┅═✧❁🍁🌸🍁❁✧═┅┄
🔰 فراز《۱۳》
◽️…فَاعلَموا مَعاشِرَ النّاسِ ذلك فيهِ و افهَموهُ و اعلَموا ، أنَّ اللّهَ قدنَصَبَهُ لَكُم وَليّاً و إماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلي المُهاجِرينَ و الأنصارِ و علي التّابِعينَ لهم بِالإحسانٍ و علي البادي و الحاضِرِ و عَلي العَجَميِّ و العربيِّ و الحُرِّ و المملوكِ و الصَّغيرِ و الكَبيرِ و عَلي الأبيَضِ و الأسوَدِ و علي كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكمُهُ ، جازٍ قولُهُ ، نافِذٌ أمرُهُ ، مَلعونٌ مَن خالَفَهُ ، مَرحومٌ مَن تَبِعَهُ و صَدَّقَهُ ، فقد غَفَرَ اللّهُ لَهُ و لِمَن سَمِعَ مِنهُ وَ أطاعَ لَهُ …
🔹…هان مردمان ! بدانید این آیه دربارهء اوست .
ژرفاے آن را بفهید و بدانید که "خداوند" او را سرپرست و امام شما قرار داده و پیرویش را بر مهاجران و انصار واجب کرده و بر پیروان آنان در نیکی ،
و بر صحرانشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاده و برده و کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و هر یکتاپرست ؛
(هشدار که ) اجراے گفتار و فرمانش لازم ، امرش نافذ ، ناسازگارش رانده ، پیرو و باور کننده اش در مهر است ؛
البته که خداوند ، او و شنوایان سخن اش و پیروان راهش را آمرزیده است.…
📢 #مبلغ_غدیر_باشیم ……
┄┄┅═✧❁🍁🌸🍁❁✧═┅┄
🥀 @morvaridkhaky
28.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روز_شمار_غدیر
🌹۱۲🌹روز مانده تا عید بزرگ غدیر خم
🍃فقط حیدر امیر المومنین است 🍃
#مبلغ_غدیر_باشیم
حداقل ارسال برای یک نفر 👌🏻👌🏻
🥀 @morvaridkhaky
قرآن یکـ اثر هنرۍ بـےنظیر استـ .. !'
آن چیزۍ کهـ در درجھ اول دلھـا را مثل مغناطیس جمـ؏ کرد بھ سمت اسلام همین جنبهـ هنرۍ قرآن بود ꧇)!
- رهبرجآن؛
#مصحفالڪریم🤍!'
🥀 @morvaridkhaky
شاهد عاشورا بود، چه عاشورایی و چه غوغایی؛
شاهد بود، شاهد بیماری سخت پدر، شاهد به خون غلطیدن طفل شش ماهه؛
شاهد بود، شاهد اسارت عمه اش زینب «سلام الله علیها»، شاهد طعنه ها و کنایه ها به دختران کاروان؛
شاهد بود، فقط می گویم شاهد بود "الشِمرُ جَالسٌ عَلی صَدر الحُسَین
#خداحافظ_ای_روضه_خوان_حسین💔
#شهادت_امام_محمد_باقر(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
🥀 @morvaridkhaky
مداحی آنلاین - نفس آخر - محمود کریمی.mp3
4.56M
🔳 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
🌴عاقبت آه کشیدم نفس ِ آخر را
🌴نفس ِ سوختهی خاطرهای پرپر را
🎤 #محمود_کریمی
⏯ #استودیویی
👌بسیار دلنشین
🥀 @morvaridkhaky
مروارید های خاکی
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 5⃣#قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشی
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
6⃣ #قسمت_ششم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
💢از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
💢 به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
💢 نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
💢 پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
💢 نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
💢 حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
💢 دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
💢 بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
💢 گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
💢 همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
💢زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🥀 @morvaridkhaky
﷽
#ســــلام_امام_زمانم
بایــــد ڪمے#خلوتــــــ ڪنم با حــال زارم😭
مــن از هــرآنچــه غــیر تــو، دلشــوره دارم😢
بــاید ڪمے در#خــویشتن آوار گــردم
تــا تــو بــسازے هــرچــه را در سیــنه دارم😔
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
🥀 @morvaridkhaky
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید بابڪ نوری:
به تو حسادتـــــ میڪنند تو مڪن،
تو را تڪذیبـــــ میڪنند آرام باش،
تو را می ستایند فریبـــــ مخور،
تو را نڪوهش میکنند شِڪوه مَڪُن،
مردم از تو بد میگویند اندوهگین مشو
همه مردم تو را نیڪ میخوانند مسرور مباش،
آنگاه از ما خواهی بود، حدیثی بود ڪه همیشه در قلبـــــ من وجود داشتـــــ از امام پنجم…
🥀 @morvaridkhaky
#خطابهء_غدیر
┄┄┅═✧❁🍁🌸🍁❁✧═┅┄
🔰فراز《۱۴》
◽️…مَعاشِرَ النّاسِ ، إنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أقومُهُ في هذا المَشهَدِ ، فَاسمَعوا و أطيعوا و أنقادوا لِأمرِ اللّهِ رَبِّكم ، فإنَّ اللّهَ عزّوجلّ هو مَولاكُم و إلاهُكم ، ثُمَّ مِن دونِهِ رَسولُه و نَبِيُّهُ المُخاطِبُ لكم ثُمَّ مِن بَعدي عَلِيٌّ وَلِيُّكم و إمامُكم بِأمرِ اللّهِ رَبِّكم ، ثُمَّ الإمامَةَ في ذُرّيَّتي مِن وُلدِهِ إلي يومٍ تَلقَونَ اللّهَ و رَسولَهُ …
🔹…هان مردمان ! برای آخرین بار در این اجتماع به پا ایستاده ، (با شماسخن مےگویم) ؛
سخنم را شنیده ، پیروے کنید و فرمان پروردگارتان را گردن گذارید ؛
که خداوند عزوجل صاحب اختیار و سرپرست و معبود شماست ؛
و سپس سرپرست شما ، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون با شما سخن مے گوید ؛
و پس از من به فرمان او ، علے ولے و امام شماست ؛
و سپس امامت ، در فرزندان من از نسل علے خواهد بود تا برپایی روز رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید …
📢 #مبلغ_غدیر_باشیم ……
┄┄┅═✧❁🍁🌸🍁❁✧═┅┄
🥀 @morvaridkhaky