eitaa logo
مروارید های خاکی
522 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان سپهبد شهید درباره نقش مهم امام خمینی(ره) در پیروزی انقلاب به مناسبت آغاز ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #فنجانی_چای_باخدا☕️ #قسمت_پنجاه_وپنجم: دستخط تمام وجودم می لرزی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : ساعت به وقت کربلا بی حس و حال تر از همیشه روی تخت دراز کشیده بود. حس و رمق از چشم هاش رفته بود و تشنگی به شدت بهش فشار می آورد هر چی لب هاش رو تر می کردم، دیگه فایده نداشت، وجودش گر گرفته بود. گریه ام گرفت بی اختیار کنار تختش گریه می کردم حالش خیلی بد بود خیلی ... شروع کردم به روضه خوندن هر چی که شنیده بودم و خونده بودم از کربلا و عطش بچه ها اشک می ریختم و روضه میخوندم از علی اکبر امام حسین که لب هاش از عطش سوخته بود از گریه های علی اصغر و مشک پاره ابالفضل العباس معرکه ای شده بود ... ساکت که شدم دستش رو کشید روی سرم بی حس و جان، از خشکی لب و گلو صداش بریده بریده می اومد... - زیارت ... عاشورا ... بخون ... شروع کردم ، چشم هاش می رفت و می اومد ... - " اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِ اللهِ ... اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ... اَلسََّلاٰمُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ... به سلام آخر زیارت رسیده بود ... - عَلَیْکَ مِنَّى سَلامُ الله اَبَداً ... چشم های بی رمق خیس از اشکش چرخید سمت در قدرت حرکت نداشت اما حس کردم با همه وجود می خواد بلند شه با دست بهم اشاره کرد بایست ایستادم... دیگه قدرت کنترل خودم رو نداشتم، من ضجه زنان گریه می کردم و بی بی ... دونه دونه با سر سلام می داد دیگه لب هاش تکان نمی خورد اما با همون سختی تکان شون می داد و چشمش توی اتاق می چرخید. دستم رو گرفتم توی صورت خیس از اشکم ... - اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ... وَعَلى عَلِىَِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ... وَعَلى اَوْالدِ الْحُسَیْنِ ... وَعَلى ... سلام به آخر نرسیده، به فاصله کوتاه یک سلام چشم های بی بی هم رفت ... دیگه پاهام حس نداشت خودم رو کشیدم کنار تخت و بلندش کردم از آداب میت فقط خوابوندن رو به قبله رو بلد بودم ... نفسم می رفت و می اومد و اشک امانم نمی داد ساعت 3 صبح بود ... ... 🥀 @morvaridkhaky
🌸 دیروز سَرِ هرچی ناراحت بودی مهم نیست، مهم اینه که الان امروزه و دیروز تموم شده! کی یادشه سه سال پیش روز یک شنبه این موقع سر چی ناراحت بوده؟! خوب و بدشو کار ندارم، فقط میخوام بگم ... 🥀 @morvaridkhaky
*❁ ﷽ ❁ ❣ سلام امام زمانم❣ 🌾 مهدی جان سلام به ٺـ✨ـو اےگل 🌼نرگـس! سلام به ٺــو ڪہ در سيم خاردار گناهانماݩ اسيرے. 🌾ما را ببخش! ڪہ حتي بہ اندازه‌ۍ نجاٺ دادڹ گلے 🌸از مياݩ سيـم خاردارها تلاش نکرده ايم.چہ برسـد بہ تلاش براےرهايۍ شما از زنداڹ غيبــت.😔💔 🌼🍃اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🍃 🥀 @morvaridkhaky
گفٺند شهید گمنامہ ، ‌ پلاڪ هم نداشٺ💔 اصلا هیچ نشونہ ايے نداشٺ ؛ ‌ امیدوار بودم روے زیر پیرهنیش اسمش رو نوشٺہ باشہ🖤 ‌ نوشٺہ بود: ‌ ‌ اگر براے خداسٺ،بگذار گمنام بمانم :)💔 🥀 @morvaridkhaky
🌼پس گردنی که شهیدحمدالله به حاج قاسم سلیمانی زد ✍« نهر بلامه مشغول تمرین آبی بودیم.حسینیه ای بود که بچه ها جهت نماز، ادعیه وعبادات آنجا حاضر می شدند. سعید(ازهمرزمان شهیدحمد الله شمس الدینی)همیشه، گوشه ای معین از نمازخانه مشغول قرائت قرآن ودعا می شد.آن روز قبل از اینکه در حسینیه حاضر شودحاج قاسم جای او نشسته بود و سرش روی کتاب دعا خم بود. حاجی چفیه ای به رنگ چفیه سعید روی سرش انداخته بود، شهیدحمد الله شمس الدینی که از بچه های شوخ طبع تخریب بودوقتی پس گردنی را به فرمانده لشکر زد تازه متوجه شد چکار کرده.حاج قاسم چون فهمید اشتباهی رخ داده حتی سرش رابلند نکرد تا زننده پس گردنی را ببیند. حمدالله تا چند روز از خجالت حاجی ، آفتابی نمی شد تا چه رسد به معذرت خواهی.» 📚راوی:سیف الله شمس الدینی مقدم 🥀 @morvaridkhaky
🌿🌿🌿🎋🎋🎋🌿🌿🌿 🎙🌸 استاد آیت الله ناصری (حافظه الله) ✍ موضوع "مذمت اسراف"  🤲 همه دعاها برای انسان مفید می‌باشند و هر کدام هم اثر خاص مربوط به خودش را دارد؛ مثل میوه‌ها و سبزیجات که هرکدام اثری برای انسان دارد. یکی از این دعاها که بسیار پر استفاده می‌باشد، دعای مکارم اخلاق می‌باشد؛ چون همه ابعاد سعادت و تکامل و قرب به حق را حضرت در این دعا کلمه به کلمه از خداوند درخواست کرده است. شما می‌خوانید و از خداوند می‌خواهید و خداوند به شما عنایت می‌کند.  🔵👈 یکی از فرمایشات امام سجاد (ع) در دعای مکارم اخلاق این است که "وَ امْنَعْنِی مِنَ السَّرَفِ" به این معنا که خداوند مرا از زیاده‌روی و ولخرجی محافظت بفرما. اسراف معانی متعدد دارد و از نظر لغوی یعنی تجاوز از حد. اسراف در ابعاد مختلف وجود دارد. روایتی داریم که کسی که اسراف می‌کند برادر شیطان است. 🥀 @morvaridkhaky
خرماگرفته بود دستش به تک تک بچه ها تعارف میڪرد. +گفتم:مرسی +گفت:چی گفتی؟ +گفتم:مرسی ایستاد و گفت: دیگه نگو مرسی؛ بگو خدا پدر مادرتو بیامرزه. 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #نسل_سوخته🔥 #قسمت_پنجاه_وششم: ساعت به وقت کربلا بی حس و حال ت
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : محشری برای بی بی با همون حال، تلفن رو برداشتم نمی دونستم اول به کی و کجا خبر بدم اولین شماره ای که اومد توی ذهنم خاله معصومه بود آقا جلال با صدای خواب آلود، گوشی رو جواب داد اما من حتی در جواب سلامش نتونستم چیزی بگم چند دقیقه تلفن به دست فقط گریه می کردم از گلوم هیچ صدایی در نمی اومد ... آقا جلال به دایی محسن خبر داده بود ده دقیقه بعد از رسیدن خاله دایی و زن دایی هم رسیدن محشری به پا شده بود ... کمی آروم تر شده بودم تازه حواسم به ساعت جمع شد با اون صورت پف کرده و چشم های سرخ رفتم توی دستشویی و وضو گرفتم با الله اکبر نماز دوباره بی اختیار، اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... قدرت بلند کردن سرم رو از سجده نداشتم برای خدا و پیش خدا دلتنگی می کردم یا سر نماز هم مشغول عزاداری بودم ، حال و هوای نمازم حال و هوای نماز نبود... مادربزرگ رو بردن و من و آقا جلال، پارچه مشکلی سر در خونه زدیم با شنیدن صدای قرآن هم وجودم می سوخت و هم آرام تر می شد ... کم کم همسایه ها هم اومدن عرض تسلیت و دلداری و من مثل جنازه ای دم در ایستاده بودم هر کی به من می رسید با دیدن حال من، ملتهب می شد. تسبیح مادربزرگ رو دور مچم پیچیده بودم و اشک بی اختیار و بی وقفه از چشمم می اومد بیشتر از بقیه، به من تسلیت می گفتن ... با رسیدن مادرم بغضم دوباره ترکید، بابا با اولین پرواز مادرم رو فرستاده بود مشهد... ... 🥀 @morvaridkhaky
🌸 خدایا خودت برامون بخواه، تو بخوای قشنگ‌تره🌹🍃 🍃و اگر اراده خیری برای تو کند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد. 🌼وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَآدَّ لِفَضْلِهِ 📙سوره یونس، آیه 107 🥀 @morvaridkhaky
❣ 🌺دوست داشتنَت حسِ دنیاست 🌺که صبــــ🌤ــح‌ها پیش از باز شدنِ در بیدار می‌شود😍 🌸🍃 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃علی، نقطه تلاقی بشر برای مواجه با تلاطم و حبِّ علی کلیددار کشتی این تلاطم است. 🍃خواه نیکوکار باشی یا نباشی؛ بی حبِّ او، هیچ معامله ای در برایت تشکیل نخواهد شد. در تاریخ خوانده ایم؛ حبِّ علی، چه بر سر انسان و عاقبتش خواهد آورد. 🍃هادی ذوالفقاری، مخاطب این نوشته است. کسی که به حبِّ علی تن به مهاجرت داد و مجاور شد. اما آغاز راه حبِّ علی است، یعنی عشق وصال خدا و عشق به خدا یعنی خون بهایی که خدا خود می پردازد🙃 🍃پسرک فلافل فروش، قصه ای دارد با نمک حبِّ علی، دل شیر می خواهد؛ در کشور غریب باشی و عضو یگان آن کشور شوی تا با داعش بجنگی، عقیده و ایمان قوی می خواهد برای عمل به این مکتب. 🍃کار ، زمین نمی ماند؛ مثل هادی که عکاس مقاومت بود و آخر پس از ، بعد از چند روز با دوربینش شناسایی شد😓 🍃خوش به حال که تو را در آغوش دارد . ✍نویسنده : 🌺به مناسبت ایام ولادت 🥀 @morvaridkhaky
⚠️ تاخیر در نمازها ⚠️ 🔴👈 هرکس عادت به تاخیر در نمازها کرده است،خود را برای تاخیر در همه ی زندگی آماده کند... 🔵👈 تاخیر در ازدواج، تاخیر در اشتغال، تاخیر در تولد اولاد، تاخیر در سلامتی و عافیت و...هر قدر که امور نمازت منظم باشد امور زندگیت منظم خواهد شد... 📚 در محضر آیت الله (ره) ص۱۱۱ 📩 🥀 @morvaridkhaky
🌼هدیه خاص شهید ابومهدی المهندس به مناسبت عقد دخترش ✍شهید ابومهدی المهندس در آخرین دیدار با دختر کوچکش کوثر، کتاب «صباح» روایت صباح وطن‌خواه از زنان امدادگر فعال در شهر‌های آبادان و خرمشهر در زمان اشغال خرمشهر و مقاومت مردمی را به وی هدیه داده بود. به عزیزم... عشقم کوثر (وما کوثر را به تو عطا کردیم) که تنها چند روز از پیوند عقدش می‌گذرد؛ از خداوند عزوجل می‌خواهم که این عقد، مقدمه ازدواجی مبارک و تشکیل خانواده‌ای صالح و مومن باشد. روایت «صباح» این دختر مجاهد و صبور و مبارک را به تو عزیز دلم تقدیم می‌کنم و امیدوارم که او برای تو اسوه و تجربه باشد. برایت طول عمر و توفیق را در زندگی سعادتمندانه ات آرزو می‌کنم انشاالله... پدرت جمال (ابوکوثر) 🥀 @morvaridkhaky
🕊 شهـــید باقر طبـاطبـائـى : نيتها را خالص کـنيد و يقين بدانيد هر اندازه که نيتها را پاڪ ڪرده و آنچـہ در توان داريـم بڪار گيــريم به‌همان‌اندازه نصرت‌الهی نصيبمـان خواهد گشت. 🥀 @morvaridkhaky
هر کس به کسی نازد و ما فاطمه (س) داریم گفتیم همیشه ، همه جا فاطمه (س) داریم ننگ است بکوبیم درِ خانه هر کس دنبال سرابیم چرا ؟ فاطـمه (س) داریم ما ‌ ترس نداریم ز سیلاب حوادث مانند علی (ع) بعد خدا فاطـمه (س) داریم ما چشم طـمع تا ابدالدهر نداریم بر ثروت هر بی سر و پا، فاطـمه (س) داریم رو کن به مسیر دگری ای غم دنیا بیهوده به این سمت نیا ، فاطـمه (س) داریم زهراست که داده است به ما جرات طوفان در دل نبُوَد واهمه تا فاطـمه (س) داریم (س)💞 💫💞 💫💞 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #نسل_سوخته🔥 #قسمت_پنجاه_وهفتم: محشری برای بی بی با همون حال،
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : تلقین با یک روز تاخیر مراسم تشییع جنازه انجام شد تا همه برسن بی بی رو بردیم حرم و از اونجا مستقیم بهشت رضا ، همه سر خاک منتظر بون. چشمم که به قبر افتاد یاد آخرین شب افتادم و زیارت عاشورایی که برای بی بی می خوندم لعن آخرش مونده بود... با اون سر و وضع خاکی و داغون پریدم توی قبر ـ بسم الله الرحمن الرحیم ... اللَّهُمََّ خُصََّ اَنْتَ اَوََّلَ ظالِمٍ بِاللََّعْنِ مِنَّى و ... پدرم با عصبانیت اومد جلو تا من رو بکشه بیرون که دایی محمد جلوش رو گرفت ... لعن تموم شد، رفتم سجده ... - اَللَّهُمََّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ ... اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى عَظیمِ رَزِیََّتى ... اَللَّهُمََّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ ... صورت خیس از اشک از سجده بلند شدم ... می خواستم بیام بیرون که دایی محمد هم پرید توی قبر دستم رو گرفت و به دایی محسن اشاره کرد ... - مادر رو بده! با هم دیگه بی بی رو گذاشتیم توی قبر دستش رو گذاشت روی شونه ام ـ من میگم تو تکرار کن تلقین بخون کی از بین جمع صداش رو بلند کرد ـ بچه است ، دفن میت شوخی بردار نیست ... و دایی خیلی محکم گفت ... ـ بچه نیست لحنش هم کامل و صحیحه ... و با محبت توی چشم هام نگاه کرد ـ میگم تو تکرار کن فقط صورتت رو پاک کن، اشک روی میت نریزه ... ... 🥀 @morvaridkhaky
🌸 گفته: یدالله فوق ایدیهم یعنی نگران فردات نباش، از کارای ادما دلگیر نشو کاری از دست اونا برنمیاد که… دستت رو بده به من، تا من نخوام، برگی از درخت نمیوفته…! 🥀 @morvaridkhaky