eitaa logo
مروارید های خاکی
452 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 گدایی خدا عزت است. همیشه دعا کنید، نگویید خدا قضا و قدرش را مشخص کرده است اگر بخواهد می دهد و نخواهد نمی دهد نه این جور نیست … بنده ایی که دهان خود را بسته و گدایی نمی کند خدا به او چیزیی نمی دهد باید خدا خدا کنید خدا را صدا کنید خدا هم دوست دارد بنده اش بگوید یا الله . مسلماً هیچ یا الله ایی بی جواب نمی ماند پس دعا کنید و خدا هم اجابت می کند اگر اعتنا نکنید به شما نمی دهد پس دعا لازم است. ⚠️ ما مخلوق هستیم باید عرض حاجت کنیم گدایی خدا عزت است اصلاً این گدایی فن خاصی دارد یک آدابی دارد دل سوخته چشم گریان و مضطر می خواهد و این ها شرط دارد باید غذایت و کارت پاک باشد تا دعایت مستجاب شود بعدش هم باید امر به معروف و نهی از منکر نمود باید این دو رکن اساسی نیز در زندگی یتان باشد تا دعاهایتان به اجابت برسد. ( آیت الله ضیاء آبادی، بانک تقوا،ص22 ) #🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩ما نیروی قدسیم و هدف شریف است ✌️ 🥀 @morvaridkhaky
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•|﷽|• نبایــد اتفاقـــی بیفــته کــه در نــهایــت مــردم به اســـم تدبیـــر اسیـــر بـــی تدبیـــری بشــن ! . به جمع ما بپیوندید👇🏻😉 🥀 @morvaridkhaky
مروارید های خاکی
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_شصت_ونهم: تشنه لبیک سریع، چشم های خمار
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : سرباز مخصوص دردهای گذشته، همه با هم بهم هجوم آورده بود. اون روز عاشورا، کابووس های بی امانم و حالا … دیگه حال، حال خودم نبود، بچه ها هم که دیدن حال خوشی ندارم، کسی زیاد بهم کار نمی داد. همه چیز آروم بود تا ، آرامگاه ، وکیل امام حسن عسکری. از اتوبوس که پیاده شدم، جلوی آرامگاه، خشکم زد. همه ایستادن توی صحن و راوی شروع به صحبت، در شأن مکان و احمد بن اسحاق کرد و عظمت شهیدی که اونجا مدفون بود. کسی که افتخار مهر مخصوص سربازی امام زمان “عج” در کارنامه اش دو داشت. شهید “” این اسم، فراتر از اسم بود. آرزو و آمال من بود. رسیدن و جا نموندن بود. تمام خواسته و آرزوی من از دنیایی به این عظمت، آرزویی که توی مهران، با التماس و اشک، فریاد زده بودم. اما همه چیز، فقط آرزویی مقابل چشمان من نبود. اون آرامگاه و اون محیط، خیلی آشنا به نظر می رسید. حس غریب و عجیبی وجودم رو پر کرده بود. اما چرا؟ چرا اون طور بهم ریخته بودم؟ همون طور ایستاده بودم، توی عالم خودم که دوباره ابالفضل از پشت زد روی شونه ام. – داداش، اسم دارم به خدا. مثل نینجا بی صدا میای یهو میزنی روی شونه ام خندید? – دیدم زیادی غرق ساختمون شدی گفتم نجاتت بدم تا کامل خفه نشدی. حالا که اینطور عاشقش شدی، صحن رو دور بزن. برو از سمت در خواهران، خانم حسینی رو صدا کن بیاد جای اتوبوس وسائل رو تحویل بگیره. با دلخوری بهش نگاه کردم – اون زمانی که غلام حلقه به گوش داشتن و برای پیج کردن و خبر دادن می فرستادنش، خیلی وقته گذشته. داداش، هم خودت پا داری، هم موبایل. زنگ زدی جواب نداد، خودت برو. تازه این همه خانم اینجاست. ـ به یکی از خانم ها پیغام دادم، ما رو کاشت، رفت که بیاد، خودش هم که برنمی داره. بعد از نماز حرکت می کنیم، بجنب که تنها بیکار اینجا تویی، یه ساعته زل زدی به ساختمون. آرامگاه رو دور زدم و رفتم سمت حیاط پشتی که… نفسم برید و نشستم زمین، – یا زهرا … یا زهرا … چشم هام گر گرفت و به خون نشست. ... 🥀 @morvaridkhaky
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : چشم های کور من پاهام شل شده بود، تازه فهمیدم چرا این ساختمان، حیاط، مزار شهدا، برام آشنا بود. چند سال می گذشت؟ نمی دونم فقط اونقدر گذشته بود که … نشستم یه گوشه و سرم رو بین دست هام مخفی کردم. ـ خدایا، چی می بینم؟ اینجا همون جاست، خودشه، دقیقا همون جاست. همون جایی که توی خواب دیدم. آقا اومده بود، شهدا در حال ، با اون قامت های محکم و مصمم. توی صحن پشتی، پشت سر هم به خط ایستادن و همه منتظر صدور فرمان امام زمان. خودشه، اینجا خودشه … زمانی که این خواب رو دیدم، یه بچه بودم. چند بار پشت سر هم و حالا … اونقدر تک تک صحنه ها مقابل چشمم زنده بود، که انگار دقیقا شهدا رو می دیدم که به انتظار ایستاده اند. – یا زهرا، آقا جان! چقدر کور بودم، چقدر کور بودم که نفهمیدم و ندیدم، این همه آرزوی سربازیت، اما صدای اومدنت رو نشنیدم. لعنت به این چشم های کور من… داخل که رفتم، برادرها کنار رفته بودن و خانم ها دور مزار سرباز امام زمان، حلقه زده بودن و من از دور … ـ به همین سلام از دور هم راضیم، سلام مرد، نمی دونم کی؟ چند روز دیگه؟ چند سال دیگه؟ ولی وعده ما همین جا، همه مون با هم از مهران میریم استقبال آقا… اشک و بغض، صدام رو قطع کرد. اشک و آرزویی که به همون جا ختم نشد. از سفر که برگشتم یه کوله خریدم و لیست درست کردم. فقط، تک تک وسائلی رو که یه سرباز لازم داره برای رفتن، برای آماده بودن، با یه جفت کتونی. همه رو گذاشتم توی اون کوله. نمی خواستم حتی به اندازه برداشتن چند تا تیکه از کاروان آقا عقب بمونم. این کابووس هرگز نباید اتفاق می افتاد و من اگر اون روز زنده بودم و نفس می کشیدم، نباید جا می موندم. چیزی که سال ها پیش در خواب دیده بودم و درک نکرده بودم، بود. ظهوری که بعد از گذر تمام این مدت، هنوز منتظرم و آماده … سال هاست ساکم رو بستم. شوقی که از عصر پنجشنبه آغاز میشه و چقدر دلگیرن. میرم سراغش و برش می گردونم توی کمد و من، پنجشنبه آینده هم منتظرم … تا زمانی که هنوز نفسی برای کشیدن داشته باشم. 🥀 @morvaridkhaky
از اولش خدا بوده، از اینجا به بعدم هست ... و یبقَی وَجهُ رَبِّک ذوالجلالِ و الاکرامِ الرحمن/۲۷ 🥀 @morvaridkhaky
❤️ ای بلندترین واژه هستی شما در اوج حضور ایستاده ای و غیبت ما را می نگری و بر غفلت ما می گریی از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🌤اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌🌤 🥀 @morvaridkhaky
✳ آژیر شیطان و پناهگاه خدا 💠 «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم»ٌ (اعراف، ۲۰۰) 🔻 زمانی که به صدا در می‌آمد، گوینده‌ای با صدای دلهره‌آورش چنین می‌گفت: توجه! توجه! علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است. بعد می‌گفت: محل کار خود را ترک و به بروید. بلافاصله بعد از پیام او صدای آژیر گوش‌خراشی در همه‌جا طنین‌انداز می‌شد و مردمی را می‌دیدی که با دستپاچگی و سرعت خاصی برای حفظ جان خود به‌سوی محل امنی در حال دویدن‌اند. 🔸 قطعاً خیلی مضحک و خنده‌دار خواهد بود که کسی در این وضعیت قرار بگیرد و به‌جای فرار به‌سوی پناهگاه، در معرض خطر بایستد و زیرلب مدام تکرار کند «من به پناهگاه می‌روم». 🔹 این داستان بسیار شبیه جریانی است که نقل می‌کند. قرآن می‌فرماید: وقتی وسوسه‌ی را حس کردید، به پناه ببرید که او هم به خواسته‌ی شما ترتیب‌اثر می‌دهد و هم این‌که می‌داند شما را چگونه نجات دهد. 🔺 پناه بردن به خدا باید باشد؛ درست به مانند همان زیر بمباران؛ والا اگر بایستد و مدام بگوید اعوذ بالله، اعوذ بالله، کاری از پیش نخواهد برد. 📱 از نرم‌افزار 🥀 @morvaridkhaky