eitaa logo
مروارید های خاکی
527 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
آذری ها یه باکری داشتن که کیلومترها از خاک ایران رو آزاد کرد و خودش مفقود شد و دلش نیومد دو متر از خاک ایران رو بگیره ... فقط سپاه عاشورای تبریز براتون کافیه! 💐یاد شهدا با صلوات 💐 🥀 @morvaridkhaky
🌹 🌺مژده ای دل که مسیحا پسری آمده است ✨بهر ارباب، چه قرص قَمری آمده است 🌺ان یَکادست به لبهای ملائک، به فَلک ✨العجب، ماه تر از مَه، بشری آمده است (ع)✨❣️ ✨❣️ 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ع) 💐صدای ترانه ی مهتاب می شنوم 💐صدای ملک شرف یاب می شنوم 🎤 👏 👌فوق زیبا 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان 🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #نسل_سوخته🔥 #قسمت_صد_وپنج: عناصر آزاد درگیریش با من علنی شده
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : برده به زحمت، خودش رو کنترل کرد ... - نه من که طبیعی بودم ولی راست می گید شاید طراحش خورده بوده. و اشکان ول کن نبود ... ـ احتمالا اولش حسابی خورده ، پشت سرش هم حسابی خورده ... آخه اونجا هر کی یه اشتباه کوچیک کنه به شکر خوردن می اندازنش ... ـ آره احتمالا تو هم اونجا بودی داشتی کنار طرف، شکر می خوردی ، تا یه چی میشه اونجا این طوری اونجا اینطوری ... تو تا حالا پات رو از حوزه استحفاضیه استان بیرون گذاشتی؟ کنترل اوضاع، حسابی داشت از دستش خارج می شد دو بار با خودکار زد روی میز - بسه دیگه، ساکت ، تا مودبانه ازتون می خوام حواستون جمع باشه ... و بعد رو کرد به من و خندید - تو هم مخی هستی ها اشتباهی ایران به دنیا اومدی باید * به دنیا می اومدی محکم زل زدم توی چشماش ... ـ شما رو نمی دونم ولی من از نسل اون ایرانی هایی هستم که وقتی صدام دکل نفتی * رو زد و همه دنیا گفتن فقط بزرگ ترین مهندس های امریکایی می تونن اون فاجعه رو مهار کنن یه گروه کارگر ایرانی رفتن جمعش کردن ... ایرانی اگر ایرانی باشه یه موی کارگر بی سوادش شرف داره به هیکل هر چی خارجیه برده روحش آزاده، جسمش در بند اما ما مثل احمق ها درگیر بردگی فکری شدیم برده فکری دیر یا زود خودش با دست خودش به دست و پای خودش غل و زنجیر می بنده ... کلاس یه لحظه کپ کرد اون مهران آرام و مودب که حرمت بداخلاق ترین دبیرها رو حفظ می کرد جلوی اون ایستاده بود ... سکوت کلاس شکست، صدای سوت و تشویق بچه ها بلند شد و ورق برگشت ... از اون به بعد هر بار که حرفی می زد ... چشم بچه ها برمی گشت روی من تایید می کنم یا رد می کنم یا سکوت می کنم و سکوت به معنای این بود که رد شد اما دلیلی نمی بینم حرفی بزنم جای ما با هم عوض شده بود و من هم صادقانه اگر نقدی که می کرد، صحیح بود می پذیرفتم و اگر درباره موضوع، اطلاعاتم کم بود با صراحت می گفتم ـ باید در موردش تحقیق کنم ... ... 🥀 @morvaridkhaky
❣ 🔹صوت زیبای آرامشِ جانَست بیا 🔸وَجه پُرنور تو💫از دیده نهانَست بیا 🔹دل عُشاق بِسوزد💔 زغمِ دوریِ تو 🔸قَدعالم ز کمان است بیا😔 🌸🍃 🥀 @morvaridkhaky
•••: ||...💙||○ ـ ـ عزت دست خداست و بدانید اگر گمنام‌ترین هم باشید ولۍ نیت شما یارۍ مردم باشد، مۍبینید خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش مۍگیرد. 🥀 @morvaridkhaky
مداحی آنلاین - سه نوع جوان داریم در قرآن - استاد قرائتی.mp3
1.6M
🌸 (ع) ♨️سه نوع جوان داریم در قرآن 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #نسل_سوخته🔥 #قسمت_صد_وششم: برده به زحمت، خودش رو کنترل کرد ..
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : حادثه بی خبر نیست توی راهرو بهم رسیدیم با سر بهش سلام کردم و از کنارش رد شدم... صدام کرد ... ـ از همون روز اول ازت خوشم نیومد ، ولی فکر نمی کردم از یه بچه اینطوری بخورم . فکر می کردم اوجش دهن لقی و خبرچینی کنی .. خندیدم ... - که بعدش بچه مذهبی کلاس بشه خبرچین و جاسوس لو بره و همه بهش پشت کنن؟ خنده اش کور شد ـ خیلی دست کم گرفته بودمت مکث کوتاهی کرد و با حالت خاصی زل زد توی چشمم ... ـ می دونی؟ زمان انقلاب و جنگ امثال تو رو می کشتن ... دستش رو مثل تفنگ آورد کنار سرم ـ بنگ، یه گلوله می زدن وسط مخش ... هنوزم هستن ، فقط یهو سر به نیست میشن ، میشن جوان ناکام ... و زد تخت سینه ام ـ جوان هایی که یهو ماشین توی خیابون لهشون می کنه یا یه زورگیر چاقو چاقوشون می کنه ... حادثه فقط بعضی وقت هاست که خبر نمی کنه ... ناخودآگاه، بلند از ته دلم خندیدم ... ـ اشکال نداره ، شهدا با رجعت برمی گردن حتی اگه روی سنگ شون نوشته شده باشه . جوان ناکام خدا موقع رجعت به اسامی بنیاد شهید کار نداره برو اینها رو به یکی بگو که بترسه ... هر کی یه روز داغ می بینه فرق مرده و شهید هم همینه ، مرده محتاج دعاست، شهید دعا می کنه ... و راهم رو کشیدم و رفتم سمت دفتر بعد از مدرسه توی راه برگشت به خونه تمام مدت داشتم به حرف هاش فکر می کردم ... و اینکه اگه رفتنی بشم احدی نمی فهمه چه بلایی و چرا سرم اومد و اگه بعد من، بازم سر کسی بیاد چی؟ به محض رسیدن سریع نشستم و کل ماجرا رو نوشتم با تمام حرف هایی که اون روز بین ما رد و بدل شد و زنگ زدم به دایی محمد و همه چیز رو تعریف کردم ... ـ شما، تنها کسی بودی که می تونستم همه چیز رو بهت بگم خلاصه اگر روزی اتفاقی افتاد همه اش رو نوشتم و تاریخ زدم، امضا کردم، توی یه پاکته توی کتابخونه سومی عقایدش که به سازمان مجاهدین و ... ها می خوره اگه فراتر از این حد باشه لازم میشه ... ... 🥀 @morvaridkhaky
🦋 وامـــــا مـــــا...😭 هر روز آقـــــا بـــــراے آمدنتـــــ دعـــــا میڪنیم🤲😢 و بـــــراے نیامدنتــــــــــ آقـــــا جـــــان شـــــما ڪـــــہ غریبـــــہ نیـــــستے ❌ هـــــم میڪنیم😔 ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا نمیخواهیم 😩 فـــــقط اندڪے شـــــما را مـــــیخواهیم😘 مـــــولایم گاهی نـــــگاهے... 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗒 بخش سیزدهم(آخر)‌‌‌ آسمانی ‌‌شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 🌹دست مبارکتان را میبوسم و عذرخواهی می‌کنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرفیابی‌های حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد. 🍀سربازتان و دست بوستان 🌺 از همه طلب عفو دارم از همسایگانم و دوستانم و همکارانم طلب بخشش و عفو دارم. از رزمندگان"لشکر ثارالله " و"نیروی باعظمت قدس" که خار چشم دشمن و سدّ راه او است، طلب بخشش و عفو دارم؛ خصوصاً از کسانی که برادرانه به من کمک کردند... نمی‌توانم از *حسین پورجعفری* نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک می‌کرد و مثل برادرانم دوستش داشتم🍃 💠از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختم‌شان عذرخواهی می‌کنم. البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و کمک کردند و دوست عزیزم "سردار قاآنی" که با صبر و متانت مرا تحمل کردند.💐 💟⚜✅🔆🌐 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و...تو... همان‌اکسیرآرام‌بخش زمینے؛ کھ‌سالهاست،آن‌رابرمدارش،آرام‌نگہ داشته‌اے! ✨ میدانے؛ زمین‌شیفتہ‌نگاه‌توست... که‌هرصبح‌وشام، دورسرت‌مےگردد!🕊 الّلهُـمَّ عَجِلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌿☁️ 🌤 🤲 دلم کمی خدا می خواهد 🥀 @morvaridkhaky
تــو بایـد باشی تا ‌ روز هایم پر شود از پر شود از ، و دقایقم از و با بودن لبریز گردد ... تــو باید باشی 📎🌷 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیوی دیده نشده از شهید سردار سلیمانی که در عید سالِ۹۰ در روستای قنات ملک در حال خوردن چای آتیشی ❤️ 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #نسل_سوخته🔥 #قسمت_صد_وهفتم: حادثه بی خبر نیست توی راهرو بهم ر
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : رتبه اون تابستان اولین تابستانی بود که ما مشهدی نشدیم... علی رغم اینکه خیلی دلم می خواست بریم اما من پیش دانشگاهی بودم و جو زندگیم باید کاملا درسی می شد ... مدرسه هم برنامه اش رو خیلی زودتر سایر مدارس و از اوایل تابستان شروع می کرد ... علی الخصوص که یکی از مراکز برگزاری آزمون های آزمایشی * بود و کل بچه های پیش هم از قبل ثبت نام شده محسوب می شدن ... امتحان نهایی رو که دادیم ... این بار دایی بدون اینکه سوالی بپرسه خودش هر چی کتاب که فکر می کرد به درد کنکور می خوره برام خرید هر چند اون ایام، تنوعکتاب ها و انتشارات مثل الان نبود و غیر 3 تا انتشارات معروف بقیه حرف چندانی برای گفتن نداشتن ... آزمون جمع بندی پایه دوم و سوم رتبه کشوریم تک رقمی شد ... کارنامه ام رو که به مادرم نشون دادم از خوشحالی اشک توی چشماش جمع شد ... کسی توی خونه، مراعات کنکوری بودن من رو نمی کرد و من چاره ای نداشتم جز اینکه حتی روزهایی رو که کلاس نداشتیم توی مدرسه بمونم ... اونقدر غرق درس خوندن شده بودم که اصلا متوجه نشدم داره اطرافم چه اتفاقی می افته ... روزهایی که گاهی به خاطرش احساس گناه می کنم، زمانی که ایام اوج و طلایی و روزهای خوش و پر انرژی زندگی من بود مادرم، ایام سخت و غیر قابل تصوری رو می گذروند ... زن آرام و صبوری که دیگه صبر و حوصله قبل رو نداشت زمانی که مشاورهای مدرسه بین رشته ها و دانشگاه های تهران سعی می کردن بهترین گزینه ها و رشته های آینده دار رو بهم نشون بدن و همه فکر می کردن رتبه تک رقمی بعدی دبیرستان منم و فقط تشویق می شدم که همین طوری پیش برم آینده زندگی ما داشت طور دیگه ای رقم می خورد ... نهار نخورده و گرسنه حدود ساعت 7 شب زنگ در رو زدم محو درس و کتاب که می شدم گذر زمان رو نمی فهمیدم ... به جای مادرم الهام در رو باز کرد و اومد استقبالم ... ـ سلام سلام الهام خانم زود، تند، سریع نهار چی خوردید؟ که دارم از گرسنگی می میرم ... برعکس من که سرشار از انرژی بودم ... چشم های نگران و کوچیک الهام ... حرف دیگه ای برای گفتن داشت.... ... 🥀 @morvaridkhaky
♥ هر صبح، همچون گل های آفتابگردان ، رو به سمت یاد شما چشم می گشاییم و با سلام بر آستان پر برکتتان جان می گیریم ... این خورشید حضور شماست که گرممان می کند، نور بارانمان می نماید و امیدمان می بخشد ... شکر خدا که شما را داریم ... 🌤اللـهُمــّ عَجّـلــْ لـِوَلیـّڪـَ الفـَرجــْ ♡‌اینڪ آخرالزمان 🥀 @morvaridkhaky
🌷 کوچه های دلت را به نام شهدا کن بدان در کوچه پس کوچه های دنیا وقتی گم می شوی تنهایت نمےگذارد!! شهدا با معرفتند رفیقشان باشی شهیدت می کنند 🥀 @morvaridkhaky