فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خستگی عمیقی که ... 💠
#قسمت_سی_و_پنج
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . سند خونه رو گذاشت کنارم رو مبل .مدتها بود باهم حرف نمیزدیم .بی توجه به سند خونه بلند شدم و رفتم
.
.
با صدای پر از تشویش احمد سرمو چرخوندم .
تا سرمو چرخوندم دختره فرصت پیدا کرد و داد زد
_:زنت داره منو میکشه ...داره آبروی تو و منو میبره .
دوباره حمله کردم بهش . بایدجواب وقیح بوددنشو میدادم ..مشت هامو زیر شکمش میخوابوندم ..فقط جاهایی رو میزدم که اثری از ضرب و شتم نمونه فقط درد باشه و درد ..
احمد دوید سمتون ..بزور منو از مینو جدا کرد و منو گرفت و توی ماشین کرد ...و داد زد
_:بس کنین ....
داد زدم
_:یا میگی من یا این هرزه ...کدوم احمد ؟؟؟
کلافه اومد سمتم ...
_:بخدا فقط تو ....تو ...تو....!!!
احمد عاجز و درمونده نگاهم میکرد .یهو مینو بلندشد و گفت ..
_:برو ببین شوهرت دیگه با کیا بوده ؟زن بودی شوهرت دنبال این کارارو نمیکرد !
معلوم بود بد جور از حرف احمدسوخته .هنوز در ماشین باز بود و لبه صندلی ماشین نشسته بودم ..یهو پامو کامل بالا آوردم دقیقا میخواستم بزنم دهن و فکش که صورتشو زود کشید و خورد توی سینش ..مینو دستشو گذاشت رو سینش ..خواهرش دوید ستمش داد زدم
_:خب معلومه عزیزم وقارو من حریف هرزه های شهرنیست !تا زمانی که امثال تو برای ارایه خدمات باشن معلومه که من نمیتونم کاری برای شوهرم انجام بدم ..چند لحظه با تاسف درد کشیدنشون ونگاه کردم و گفتم
_:امثال تو فقط به درد رختخواب میخورن نه زندگی واقعی ...!
احمد سریع درو بست ..خودش هم اومد نشست ..بدون اینکه حتی نگاهی به مینو بکنه و ذره ای نگرانش باشه راه افتاد ..توی ماشین شروع کردم جیغ زدن ..فکر میکردم باید خودمو خالی کنم ..پر بودم از داغ ..درد ...جیغ زدم و جیغ زدم ...گلوم و سرم درد گرفت ...احمد وقتی گریه و ضجه هامو دید خودشم گریه کرد ..
یه حسی بهم میگفت که دختره از احمد آتو داره ...احمد مجبوری باهاشه ..تو ماشین بازم شروع کرد به قسم دروغ و قول های دروغش ..داد زدم . نگه دار...طوری داد زدم که از ترسش زود نگه داشت. .
_:تو یه دروغگویی ..یه دروغگوی قهار !من میرم پیش مشاور ...منتظر درخواست طلاق باشی. ..
درو باز کردم و پیاده شدم ..نیاز داشتم به قدم زدن ..هوای خنک به صورتم میخورد و کمی حالمو بهترمیکرد ..اولین پارکی که رسیدم نشستم ..همونجا عکس سند ماشین و خونه و حساب بانکی شوهرم که اونم به نامم کرده بود رو برای مینو فرستادم ..
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 یاد آوری دقیق جزئیات💠
#قسمت_سی_و_پنج
*________
@mosaferneEshgh
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 وارد فضای تاریکی شدم که سراسر عذاب بود💠
#قسمت_سی_و_شش
*________
@mosaferneEshgh
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 وارد فضای تاریکی شدم که سراسر عذاب بود💠
#قسمت_سی_و_هفت
*________
@mosaferneEshgh
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 وارد تونلی شدم که...💠
#قسمت_سی_و_نه
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 صدا هایی که می شنیدم 💠
#قسمت_چهل
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . با صدای پر از تشویش احمد سرمو چرخوندم . تا سرمو چرخوندم دختره فرصت پیدا کرد و داد زد _:زنت دار
.
.
براش نوشتم ..چیزی از زندگی احمد نمونده که بخواهی تیغش بزنی ..حتی پول بنزینشم ازمن میگیره ..پس دیگه دلتو صابون نزن.
سند کردم و بلند شدم ..ترجیه دادم دیگه پیش مشاور نرم ...میدونستم فقط میگه طلاق ..وقتی من هنوز با این همه شکست ته دلم بازم راضی نبودم !راضی نبودم چون دوست داشتم خودم زیر این همه فشار له بشم ولی. آینده بچه هامو خراب نکنم ..راضی بودم من تموم بشم ..نابود بشم ..ولی بچه هام یه زندگی نرمال داشته باشن ..اسم طلاق بالاسرشون نباشه ..چرا باید به خاطریه هرزه بچه های من قربانی میشدن ؟؟پس من باید میجنگیدم. میدونستم دارم سلامت روح و جسمم و به خطر میندازم ولی دلم میخواست بجنگم ببینم ته این قصه زندگیم چی میشه. ..من و احمد کجای زندگیمون وایمیسیم ..رفتم خونه و پیامک زدم احمد اگه اومد باهام حرف نزنه. به خاطر روحیه بچه ها خیلی وقت بود بحث ها و دعواهامون تلگرامی بود...
شب دیر وقت اومد سعی میکردم اون خونه اومدنی تو چشمش نباشم ..بدترین درد براش گرفتن خودم ازش بود ..
اوضاع داشت کمی بهتر میشد قرار بود آخر هفته بریم تعهد محضری بده که ویروس کرونا همه چیزو خراب کرد ..همه جا بسته و قرنطینه شد ....به خاطر بچه هام خودمو و ظاهر مو سرحال نشون میدادم ..حالا باید بیشتر مراقب بچه هام بودم ..مدیر زنگ زد بهم بگه که باشگاه رو داره تعطیل میکنه که لابه لای حرفاش گفت. مینو رو فردای همون روزی که کتک زدی اخراج کردم وقتی داشت میرفت گفت از الهه ..از احمد متنفرم. خواست بیشتر مواظب خودم باشم ..خنده کجی زدم و گفتم ..دیگه هیچ غلطی نمیتونه بکنه ...همون شب دوباره حمله عصبی بهم دس داد ..دوباره بستری دوباره سرم و آرامبخش ..اون شب وقتی سرمم تموم شد و از رو تخت خواستم بیام پایین احمد خم شد و پامو بوسید ...دلم به این حالش سوخت ..با اون همه غرور و شخصیت حالا به روزی افتاده بود که پای منو ببوسه ؟یه انسان چطور میتونه با دستهای خودش ..خودشو به ذلت برسونه ..همون لحظه تصمیمم جدی ترشدو به خودم قول دادم مینو رو به ذلالت برسونم ومثل موش کثیف از زندگیم پرتش کنم بیرون ..بعد اون شب حالا طرف حساب من مینو بود..دیگه همسرمو چک نمیکردم ..اصلا ازش سوال نمیکردم کجا بودی ..چیکارکردی ..رهاش کرده بودم انگار..ولی حواسم به مینو بود میدونستم بعد کتک ها و اخراج شدنش محض دهن کجی به منم که شده برمیگرده .....تا اینکه نوروز ۹۹ شد ...