🌷بہ ایران،رهبـرے فـرزانہ داریم
🌸اشارٺ او ڪند جـان مےسپاریم
🌷چـراغ راه ما را جـز ولـےّ نیسٺ
🌸ڪسے رهبر بہجز سید علی نیسٺ👌🏻
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
رهبر انقلاب: برای برداشتن تحریمها یک ساعت هم نباید تاخیر کرد اما اکنون ۴ سال است تاخیر شده
🔹باید بیش از آنکه به فکر رفع تحریم باشیم بر خنثی کردن آن تمرکز کنیم. البته نمیگوییم دنبال رفع تحریم نباشیم، چرا که اگر بتوان تحریم را رفع کرد، حتی یک ساعت هم نباید تأخیر کنیم، اگرچه اکنون چهار سال است که تأخیر شده و از سال ۹۵ که بنا بود همه تحریمها یکباره برداشته شود، تا امروز نه تنها تحریمها برداشته نشد بلکه زیادتر هم شد.
🔹من از مسئولین کشور حمایت میکنم به شرطی که به اهداف ملت پایبند باشند.
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
رهبر انقلاب: مگر نمیگویید باید با دنیا مذاکره کرد، با مسئولان کشور هم برای رفع اختلاف مذاکره کنید
🔹برای رفع مشکلات مردم و درست شدن آینده کشور به وعدههای این و آن اعتماد نکنید، زیرا اینها وعدههای خوبان نیست بلکه وعدههای اشرار است، ضمن آنکه دشمنیها را نیز نباید از یاد ببرید. دشمنیها فقط مخصوص آمریکای ترامپ نیست که با رفتن آن تمام شود، آمریکای اوباما نیز با شما و ملت ایران بدی کرد.
🔹مسئولان نباید اتحاد و همصدایی مردم را از بین ببرند و ملت را تکهتکه کنند، بلکه باید هر سه قوه بویژه رؤسای آنها با همافزایی و همکاری، اتحاد ملی را روز بهروز تقویت کنند.
🔹اختلافات خود را با مذاکره با یکدیگر حل کنید. مگر نمیگویید باید با دنیا مذاکره کرد، آیا نمیشود با عنصر داخلی مذاکره و اختلافات را حل کرد؟
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
📸 تصاویری از دیدار امروز خانواده شهید سردار سلیمانی با رهبر انقلاب
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
آمدی جانم به قربانت ولیکن بی عصا
تا که باشد خط بطلان بر تمامِ یاوه ها ...
♡اللّهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای♡
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
🍃🍂۲۷آذر روز وحدت حوزه و دانشگاه گرامی باد.
🍁وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف، هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته و الگو حرکت نمایند.
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#پویش فرشتگان رحمت
به مناسبت میلاد حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار برگزار می کند:
1. مسابقه عکس نوشته (موضوع عکس نوشته فرشتگان رحمت)
2. متن نوشته با موضوع (اگر یک پرستار بودم....)
۳. مسابقه بهترین پیامک
ارسال متن پیامک زیبا در دو جمله جهت قدردانی از پرستاران
۴. ساخت کلیپ با موضوع یلدای زینبی
۵. نقاشی هدیه به پرستاران
✅خاطر نشان میشود عکس ها و پیامک ها در گروه و کانال پرستاران به آدرس زیر بارگزاری میشود.
@fereshteganrahmatqom
مسابقات با جوایز ارزشمند
مهلت ارسال آثار: تا ۲۹ آذر ۹۹
نحوه ارسال: بصورت مجازی به آیدی ایتای
@mosalla038
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمیکرد و از لرزش صدایش پیدا بود پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است.
ابوالفضل گمان کرد میخواهد طلاقم دهد که سینه در سینهاش قد علم کرد و #غیرتش را به صلّابه کشید:
«به همین راحتی زنت رو ول میکنی میری؟»
💠 از اینکه #همسرش خطاب شدم خجالت کشید، نگاهش پیش چشمان برادرم به زمین افتاد و صدای من میان گریه گم شد:
«سه ماهه سعد مُرده!»
ابوالفضل نفهمید چه میگویم و مصطفی بیغیرتی سعد را به چشم دیده بود که دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل سینه سپر کرد:
«این سه ماه خواهرتون #امانت پیش ما بودن، اینم بلیط امشبشون واسه #تهران!»
💠 دست ابوالفضل برای گرفتن بلیط بالا نمیآمد و مصطفی طاقتش تمام شده بود که بلیط را در جیبش جا زد،
چشمانش را به سمت زمین کشید تا دیگر به روی من نیفتد و صدایش در سینه فرو رفت:
«#خدا حافظتون باشه!»
و بلافاصله چرخید و مقابل چشمانم از حرم بیرون رفت.
دلم بیاختیار دنبالش کشیده شد و ابوالفضل هنوز در حیرت مرگ سعد مانده بود که صدایم زد:
«زینب...»
💠 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود و دلم میخواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و #حسرت حضورش را خوردم:
«سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم #سوریه باشیم، اما تکفیریها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد!»
نگاه ابوالفضل گیج حرفهایم در کاسه چشمانش میچرخید و انگار بهتر از من تکفیریها را میشناخت که #غیرتش آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد:
«اذیتت کردن؟»
💠 شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم، تا کنیزی آن #تکفیری چیزی نمانده و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم:
«داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!»
و نمیدانستم نام خانه زخم دلش را پاره میکند که چشمانش از درد در هم رفت و بهجای جوابم، خبر داد:
«من تازه اومدم سوریه، با بچههای #سردار_همدانی برا مأموریت اومدیم.»
💠 میدانستم درجهدار #سپاه_پاسداران است و نمیدانستم حالا در #سوریه چه میکند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانهاش کرده بود که سرم خراب شد:
«میدونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم، حالا باید تو این کشور از دست یه مرد غریبه تحویلت بگیرم؟»
از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که اینهمه دنبالم گشته و فرصت نشد بپرسم که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد.
💠 بیاختیار سرم به سمت خروجی #حرم چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده و ستون دود از انتهای خیابان بالا میرود.
دلم تا انتهای خیابان تپید، جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم.
💠 هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه #انفجار میرفت، ابوالفضل نگران جانم فریاد میکشید تا به آنسو نروم و من مصطفی را گم کرده بودم که با بیقراری تا انتهای خیابان دویدم و دیدم سر چهارراه غوغا شده است.
بوی دود و حرارت آتش، خیابان را مثل میدان #جنگ کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود.
اسکلت ماشینی در کوهی از آتش مانده و کف خیابان همه رنگ #خون شده بود که دیگر از نفس افتادم.
💠 دختربچهای دستش قطع شده و به گمانم درجا جان داده بود که صورتش زیر رگههایی از خون به زردی میزد و مادرش طوری ضجه میزد که دلم از هم پاره شد.
قدمهایم به زمین قفل شده و تازه پسر جوانی را دیدم که از کمر به پایینش نبود و پیکرهایی که دیگر چیزی از آنها باقی نمانده و اگر دست ابوالفضل نبود همانجا از حال میرفتم.
💠 تمام تنم میان دستانش از وحشت میلرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی میچرخید و میترسیدم پیکره پارهاش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه #حضرت_زینب (علیهاالسلام) کاری کند.
ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان میکشید، میخواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش میکردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد.
💠 به پهلو روی زمین افتاده بود، انگار با خون #غسلش داده بودند و او فقط از درد روی زمین پا میکشید، با یک دستش به زمین چنگ میزد تا برخیزد و توانی به تن زخمیاش نمانده بود که دوباره زمین میخورد.
با اشکهایم به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و با دستهایم به ابوالفضل التماس میکردم نجاتش دهند و او برابر چشمانم دوباره در خون دست و پا میزد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
#یــاابـاعـبـدالـلـه_الـحـسـیـن❣
#کربلایت به خدا قـبله ی
دلـهــاســت، #حــســــیــن
شب جمعه حرمت محـشر
کبــراســــت #حــســـیـــن
#مـادرت آمـــده بـا ذکـــرِ
#بُــــــنَــــــیَّ قَــــتــــَلـوکْ
عطر سیب حرمت جلوه ی
زهـــــراســت #حــســـیــن
حــوریــان از غــم تو لطمه
بـــه صــــــورت بــــزنـنـــد
روضه خوان حرمت #اکبر
لــیـــلاســــت #حـــسـیــن
#السلام_علیک_یااباعبدالله❤️
#حسین_جانم❤️
باز هم این دل دیوانہ تو را مےخواهد
دل بشڪستہ ز دسٺ تو عطا مےخواهد
خستہام از همہ دنیا و گرفتارانش
ڪرمے ڪن ڪه دلم #ڪربوبلا مےخواهد
#اللهم_الرزقنا_ڪربلا💚🌿
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
📝بازمنو ...یادشبه جمعه ها
📌#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
روزم بدون ڪرببلا
شب نشد ولے
شب های جمعه
سینهی من بیشتر گرفت
#صلےاللهعلیکیااباعبدالله