eitaa logo
مصلای قدس خواهران-قم
134 دنبال‌کننده
2هزار عکس
446 ویدیو
108 فایل
ارتباط با ادمین @mosalla038
مشاهده در ایتا
دانلود
💠اللهم عجل لولیک الفرج 💠 ✅معاونت خواهران نهاد نمازجمعه استان قم برگزار میکند: 🔺در عید هم عهدی پویش مجازی مشاورین استان قم 🔻 من نذر امام زمانم ارائه خدمات مشاوره پاسخگویی به سوالات شرعی،اخلاقی،اعتقادی،تربیتی توسط اساتید مجرب و متخصص 🕙زمان اجرای طرح از نیمه شعبان تا پایان ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ شمسی ✅مشاوره بصورت تلفنی و کاملا رایگان بوده و فقط در زمان های اعلان شده امکان پاسخگویی میباشد خواهشمند است جهت رعایت وقت اساتید خارج از این زمان تماس گرفته نشود. ✅درصورت هرگونه مشکلات احتمالی یا ارائه انتقاد و پیشنهاد با شماره ۰۹۹۱۶۱۹۱۵۱۷ تماس بگیرید.
هفتم کمین گل سرخ ...بعد از پیروزی انقلاب بیشتر هم و غم علی پاکسازی و بازسازی ارتش بود علی برای حفظ انقلاب و تشکیل نهادهای انقلابی چون سپاه از هیچ تلاشی رویگردان نبود. حجت الاسلام احمد سالک می گوید: شهید صیاد واقعا به سپاه عشق می ورزید و برای آموزش پاسداران از همه امکانات مرکز توپخانه استفاده می کرد با همت ایشان بود که سپاه اصفهان خیلی زود سازمان یافت ونتیجه ی تلاش های این شهید، ایجاد وحدت و همدلی بین سپاه و ارتش بود. شهید صیاد همیشه به عنوان یک مشاور امین در کنار ما بود من یاد ندارم صیاد بدون توسل یا ذکر نام امام زمان در هیچ جلسه ای صحبت کرده باشد. نخستین بار که علی آیت الله خامنه ای را دید زمانی بود که برای حل مشکلات ارتش، همراه دو نفر دیگر قرار بود با ایشان که نماینده ی امام در ارتش بودند دیدار کنند. آنها در خیابان ایران منزل آیت الله خامنه ای شام میهمان بودند و با فراغت تمام بحث کردند. این آشنایی باعث شد علی با ایشان ارتباط دوستانه ی خوبی برقرار کند تا جایی که هر جا بر سر دوراهی گرفتار می شد به ایشان مراجعه می کرد. در پی شهادت فجیعانه ۵۲ پاسدار اعزامی در سردشت و ناراحتی مردم از این واقعه و ایجاد جلسه فوق العاده، علی و سید یحیئ رحیم صفوی برای ماموریت به کردستان اعزام شدند و به دکتر چمران معرفی شدند. 《با مشاهده چمران با لباس استتار و یوزی به دست، اولین بار بود که یکی از مقامات عالی رتبه جمهوری اسلامی رو دیدم که پیشاپیش همه برای جنگ با دشمن می رود همانجا به خود نهیب زدم که باید بهتر از این مهیا و آماده باشم.》 در سردشت در جریان پیگیری مکان مهمات ضدانقلاب در منطقه ی شیندرا، ناگهان تیری از بغل گوش علی گذشت《 تا این لحظه ی زندگی این اولین گلوه ای بود که آن طور از کنارم گذشت و معلوم شد که سر را نشانه گرفته اند متوجه شدم در تله افتاده ایم همان لحظه فکری به ذهنم رسید و به همراهان گفتم باید در جهت مخالف صدای گلوله از یال مقابل بالا رویم...》 احساس مسئولیت در برابر جان افراد همراهش که به وی اعتماد داشتند دلش را به درد آورد و قلبش را شکست به امام زمان متوسل شد و شروع کرد به خواندن دعای فرج، 《 این اولین بار بود که در خط جنگی دعای فرج را می خواندم بلافاصله طرح عملیات به ذهنم خطور کرد و تمام تاکتیک های عبور از منطقه ی خطر که را به صورت تئوری خوانده بودم به ذهنم رسید...》روش کار را به نیروها آموخت و از بیراهه، راه سردشت را گرفتند و خود به عنوان نفر شماره یک، اول ستون قرار گرفت...علی با سختی و قبول خطر به جان عزیز خود، توانست همراهان را به سلامتی به طرف پل پاسگاه ژاندارمری برساند و ساعت ۱۱ شب نماز مغرب و عشا را با دو رکعت نماز شکر به جا آوردند. ماجرای آن شب آغازی بود برای جلوه گری یک افسر شجاع مومن. دکتر چمران علی را در آغوش غرق در بوسه گرفت 《از روش کار من و راهنمایی من خوشش آمده بود و بیش تر با هم آشنا شده بودیم.》 بعد از آن به عنوان معاون و مشاور دکتر انتخاب شد. البته ضد انقلاب از منش لیبرانه استفاده کرد و خواستار مذاکره و گفت و گو شد و می رفت که باز هم ماجرای قرآن و نیزه تکرار شود و علی یاران زیادی از دست دهد. علی بعد از بازگشت به اصفهان در مرکز توپخانه مشغول شد و مدتی بعد درجه سرگردیش ابلاغ شد اما دلش در کردستان بود. زیرا امتیاز طلبی ضد انقلاب و مماشات دولت موقت باعث شد مردم ایران نخستین بهار آزادی خود را شاهد سقوط شهرهای کردستان یکی پس از دیگری باشند و کردستان می رفت که از ایران جدا شود. و نظام نوپا درگیر جنگ داخلی شود. بعد از مدتی فهمیدند سرنخ همه توطئه ها در سفارت آمریکا است که دانشجویان خط امام آنجا را تصرف کردند. و دولت موقت منحل شد. بعد از اولین ریاست جمهوری، نهادهای مدنی برای اداره کشور شکل گرفت و بحران کردستان در اولویت بود که بر این اساس سرگرد علی طرحی داد که مورد تایید دوستان بود و برای انجام مسئولیت این طرح، به اجازه فرمانده کل قوا نیاز بود که تیمسار فلاحی شرایط این دیدار را فراهم کرد و روز بعد در دفتر رئیس جمهور یعنی بنی صدر که فرماندهی کل نیروهای مسلح را امام به او داده بود ، رودر روی او برای صحبت در مورد طرح ، نشسته بودند. بنی صدر از قبل نام علی را شنیده بود و میدانست که علی بیهوده سخن نمی گوید ولی در ابتدای تشریح برنیافت و حرف علی را قطع کرد... مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
هشتم کمین گل سرخ ...بنی صدر به چهره علی براق شد و گفت آقای شیرازی شما که این همه ادعا دارید چرا به جای مرز، به سنندج نمی روید!؟ شهر به طور کامل در محاصره ضد انقلاب است. سرگرد علی بی درنگ گفت: ما حرفی نداریم آقای رئیس جمهور، به شرط اینکه خودتان از ما پشتیبانی کنید. و بنی صدر قول داد. وقتی هواپیمای سی ۱۳۰ از از فرودگاه اصفهان برخاست، علی نفس راحتی کشید که بالاخره برای کردستان کاری شد. ولی آنان به سوی سرنوشتی مبهم پرواز می کردند. اخبار هرچه که بود جنایت بود و پلشتی از سوی دشمن و مظلومیت بود و فداکاری از فرزندان و یاران انقلاب. ضد انقلاب که از غیرت بچه های انقلاب خبر داشت در خیابان ها جار می زد (ای مردم ای زنان ای دختران ای مادران اینان از تهران آمده اند تا مردان و جوانان شما را قتل عام کنند چرا معطلید؟اگر پایشان به شهر برسد حمام خون راه می اندازند) زنان و دختران تحریک شده به جلو فرودگاه ریختند و مانع خروج نیروهای تازه رسیده می شدند. به ناچار آن نیروها را با بارو بنه به طرف سقز هدایت کردند، یکی از کامیون ها در گل فرو رفت و صدای کشیده شدن ترمزها، درتنگه پیچید و ناگاه بارش گلوله ها ستون بی پناه را دربرگرفت، با شهامت سرهنگ نصرت زاده و فداکاریش تعداد زیادی از نیروها نجات پیدا کردند اما سرهنگ به شهادت رسید.و پیکرش توسط دشمن در شهر گردانده شد. با اوضاع سنندجِ در محاصره به راحتی نمی شد هواپیمایی که علی و بیش از صد رزمنده و مهمات زیادی در آن بودند، در فرودگاه بنشیند که به ناچار از طریق سیستم ان دی بی تماس گرفتند و بعد از دوساعت و نیم پرنده سی ۱۳۰ نشست و سرگرد علی آنان را به آغوش کشید وبوسید. هدف ضد انقلاب در لحظه اول زدن هواپیما بود که علی آنان را مجبور به پرواز کرد و خیالش راحت شد. سنندج آن روز در هر غروب و پنهان شدن خورشید پر از وحشت و نا امیدی بود آن روز که علی وارد سنندج شد فقط چهار نقطه در دست نیروهای جمهوری اسلامی بود و آن هم در محاصره. فرودگاه جنگ زده شهر، ایستگاه رادیو و تلویزیون، پادگان لشگر ۲۸ کردستان،باشگاه افسران شهر. که در شرایط بسیار نامطلوبی بودند هنگام درنگ نبود. علی گفت《 دارید میبینید دشمن از این عطوفت نظام ما سواستفاده می کند و در بین مردم سنگر می گیرد و برادران ما را اینگونه می کشد بنابراین ما راهی جز این نداریم که محل مناسبی را برای دیده بانی توپخانه آماده کنیم.》 بنابراین در ستادِلشگرجلسه ای برگزار شد، یکی ازشرکت کنندگان آن جوان مو بوری بودکه عینک کاچویی به چشم داشت و لبخند هیچوقت از صورتش گم نمی شد مهر او همان دم در دل علی نشست رئیس ستاد او را برادر محمدبروجردی فرمانده سپاه کرمانشاه معرفی کردو یکی از نقاط قوتش این بودکه ارتشی و سپاهی برایش فرق نمی کرد. علی برای نجات باشگاه افسران، سعی درقطع ارتباط دشمن باخرج از شهر داشت. و در این مورد با برادران سپاه همراه بود که متوجه دانش بالای آنان شد. تجربه علی نشان داد اگر بین ارتش و سپاه وحدت باشد هیچ دشمنی توان ایستادگی در برابر آن را ندارد. او بعدها این را ثابت کرد و از رهگذر این وحدت بزرگترین افتخارات نظامی ایران را ثبت کرد. برای آزادی باشگاه هشت فروند هلی کوپتر ۲۱۴ از سپاه همدان آمد،علی همه نیروها را از زیر قرآن رد کرد و خودش هم سوار شد.و موقع هلی برن هم تیرهای دشمن و هم باد و سوز و سرما به استقبال آنان آمد‌، در میانه راه شاهد به غلتیده شدن نیروها بود ناگهان یکی از بچه ها با بانگ الله اکبر دوید و چنان تیرها را بی محل کرد که تمام نیروها را به حرکت درآورد این بار باز هم علی اشک شوق در چشمانش حلقه زد. در روستای صلوات آباد که مقصد ستون بود مردم به پیشواز لشگر اسلام آمده بودند. و فرمانده تیپ قول همکاری و رساندن مایحتاج را به آنان داد. اخبار مردم در معرفی مخفیگاه های ضد انقلاب باعث شد مرکز اطلاعات تشکیل شود.و فریبخوردگان به بازداشتگاه روند. بازجویی به عهده برادر بروجردی بود. او در زندان های ساواک چه شکنجه ها که ندیده بود ولی شیوه او آگاه کردن آنان به گناهشان و هدایت کردن آنان بود حتی اعدامی ها، برخلاف ارتشبد اویسی که حتی برای بیگناهان اعدام درنظر می گرفت و آنان را با هلی کوپتر به آسمان می برد و بعد به زمین پرتاب میکرد و حالا بعد از پیروزی انقلاب ضد انقلاب را تقویت می کرد. حال هنگام آن بود که به وضعیت مردم رسیدگی شود و حتی قرار شد استاندار یک فرد بومی باشد که خیال نکنند برای حکومت آمده اند. با آزادسازی سنندج کمر ضد انقلاب شکست. علی در دفترچه خاطراتش نوشته بود《سنندج به لحاظ اینکه مرکز ضد انقلاب و مرکز کردستان بود و لشگر ۲۸ کردستان در آن جا بود و نیروهای داوطلب که غالبا سپاهی بودند و از شهرهای مختلف کشور به آن جا می آمدند و سازمان و مرکز پیشمرگان کرد هم که به نفع جمهوری اسلامی میجنگیدند در این شهر تمرکز پیدا کرده بود پس با این حساب سنندج شاهرگ اصلی کردستان بود》
مطلع عشق.pdf
14.74M
✅فایل کتاب مطلع عشق "مجموعه‌ای از پندها و نصایح مقام معظّم رهبری به زوج‌های جوانی که توفیق یافته‌اند پیوند زناشویی خود را با آهنگ کلام ایشان هماهنگ کنند." گردآورنده: حجت الاسلام حاج علی اکبری مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_255923357.pdf
1.12M
📖 مجموعه اعمال شب نیمه شعبان ✨بهترین هدیه ای که می توانید به دوستانتان بدهید ✨ مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 دعوت سید حسن نصرالله به (طرح اجتماع قلبها) به مناسبت نیمه شعبان 🔷 ان شاالله (طرح اجتماع قلوب) در شب نیمه شعبان راس ساعت ۸/۳۰ به وقت مکه مکرمه (۲۲ به وقت ایران) به صورت همزمان در ۸۰ کشور اجرا خواهد . 🌺 دعا و استغاثه برای ظهور منجی و تلاوت دعای هفتم صحیفه سجادیه برای ریشه کن شدن کرونا و دفع بلا. اگر شما هم مایل به همراهی دیگران در این اجتماع قلوب هستید برای دوستانتان ارسال فرمایید. مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✨🌹اعمال ادعیه🌹✨ 🔴شب نیمه شعبان بعد از شب قدر از ارزشمندترین شبهاست! ✅شیخ حرّ عاملى(ره) از بزرگان اصحاب نقل مى‎کند که امام صادق(علیه‎السلام) فرمود: 🌙«شبى که حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آن متولد شد؛ هیچ نوزادى در آن شب متولد نمى‎شود؛ مگر این که مؤمن خواهد شد. 👈و اگر در سرزمین کفر متولد گردد؛ خداوند او را به برکت امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سوى ایمان منتقل مى‎سازد.» ✅در نیمه شعبان زیارت حضرت امام حسین(علیه‎السلام) و همچنین زیارت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مستحب است. 🌺امام صادق(علیه‎السلام) فرمود: «شب نیمه شعبان بهترین شب بعد از شب قدر است ؛ و خواندن دو رکعت نماز در شب نیمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است؛ در رکعت اول بعد از حمد، سوره کافرون، و در رکعت دوم بعد از حمد سوره توحید خوانده شود.» ✅غسل و شب زنده‎دارى و عبادت در این شب، فضیلت بسیار دارد؛ این شب در نزد خدا چنین مقامى دارد که ولادت با سعادت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در سحرگاه این شب واقع شده ، و بر عظمت و رونق آن افزوده است. ✅از جمله فضائل این شب این است که، از شب‎هاى مخصوص زیارت امام حسین(علیه‎السلام) است؛ که صد هزار پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) آن حضرت را در این شب زیارت مى‎کنند. 📚پی نوشت ها: 1- توضیح المقاصد شیخ بهائى، ص 533. 2- اثباة الهداة، ج 7، ص 162. 3- اقتباس از کتاب المراقبات، نوشته عالم ربّانى و عارف صمدانى، مرحوم حاج میرزا جواد تبریزى، ص 79 مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
💠اللهم عجل لولیک الفرج 💠 ✅معاونت خواهران نهاد نمازجمعه استان قم برگزار میکند: 🔺در عید هم عهدی پویش مجازی مشاورین استان قم 🔻 من نذر امام زمانم ارائه خدمات مشاوره پاسخگویی به سوالات شرعی،اخلاقی،اعتقادی،تربیتی توسط اساتید مجرب و متخصص 🕙زمان اجرای طرح از نیمه شعبان تا پایان ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ شمسی ✅مشاوره بصورت تلفنی و کاملا رایگان بوده و فقط در زمان های اعلان شده امکان پاسخگویی میباشد خواهشمند است جهت رعایت وقت اساتید خارج از این زمان تماس گرفته نشود. ✅درصورت هرگونه مشکلات احتمالی یا ارائه انتقاد و پیشنهاد با شماره ۰۹۹۱۶۱۹۱۵۱۷ تماس بگیرید.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: افضل اعمال امتی انتظار الفرج برترین اعمال امت من انتظار فرج است. بحار الأنوار ، ج‏۵۰، ص: ۳۱۸ معاونت خواهران نهاد نمازجمعه استان قم برگزار میکند: در آستانه نیمه شعبان مسابقه کتابخوانی از کتاب (انتظار فرج از دیدگاه مقام معظم رهبری حفظه الله) برگزار میشود. علاقمندان به شرکت در مسابقه میتوانند ضمن دریافت فایل پی دی اف که در پیوست ارسال میگردد به آیدی @mosalla038 جهت دریافت سوالات مسابقه پیام داده و پاسخ ها را به همان آیدی ارسال نمایید. مهلت ارسال پاسخنامه: تا ۲۵ فروردین ۹۹ مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
بسم رب المهدی معاونت خواهران نهاد نمازجمعه استان قم برگزار میکند: همزمان با بهار طبعیت که مصادف است با روزهای پر نور و پر سرور فرا رسیدن سالروز میلاد یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همه با هم فضای مجازی را آکنده از عطر و نام او می‌کنیم... فراخوان مشارکت در پویش همگانی عید هم عهدی برای پیوستن به این پویش کافی است ضمن قرائت یک دعای فرج نام لبیک یا مهدی را برایمان ارسال کنید. ثبت نام مشارکت در پویش عید هم عهدی به نام کاربری👇 ذیل در ایتا: @mosalla038 به قید قرعه به سه نفر از شرکت کنندگان جوایزی اهدا خواهد شد. مهلت ارسال تا پایان ماه شعبان المعظم مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهم کمین گل سرخ ... با آزاد سازی خرمشهر هر روز گروه هایی از مردم و پاسداران و افسران انقلابی داوطلبانه به سنندج می آمدند و سراغ سرگرد صیاد شیرازی را می گرفتند. حالا نوبت آزادسازی بانه بود تا بتواند رسیدن به سردشت راممکن سازد، سردشت به علت نزدیکی به مرز عراق، یکی از مراکز پشتیبانی ضد انقلاب بود. از مریوان خبر رسید که سرگرد آذرفر فرمانده پادگان مجروح شده است، و نیروهای مستقر در آنجا حال و وضع خوبی ندارند و احتمال سقوط آنجا میرفت. بنابراین سرگرد صیاد خود از طریق هوا به آنجا رفت و قول داد که به زودی از این وضع نجات پیدا می کنند. سرگرد صیاد خوشحال بود که در میان این همه پاسدار و ارتشی داوطلب، قرار دارد. فرمانده پاسداران آن روز، جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود. درست شبی که قرار بود صبحش حرکت کنند متوجه شدند عملیات لو رفته است. ولی تصمیم به توقف عملیات نداشتند بلکه میخواستند از محور دیگر وارد شوند این یک سازماندهی قدرتمند بود که بازهم سرگرد صیاد ابتدای عملیات بود و دعای فرج زمزمه می کرد.صبح صدای هلی کوپتر کبرئ شنیده شد، دوتن از خلبانان شجاع هوانیروز شهید شیرودی وشهید کشوری، برای پشتیبانی آمده بودند. و بعد از آزادسازی، اداره مریوان به دست نیروهای نظام افتاد. گرچه ضد انقلاب نمیخواست به راحتی کنار بزند. آنان در گردنه آرین و روستای شیخان بازهم شکست سختی خوردند. روز بعد به مریوان رسیدند و پاکسازی شهر دوروز طول کشید و به نیروهای احمدمتوسلیان تحویل دادند. در مسیر این آزادسازی، فرماندهان، مردم را با انقلاب آشنا می کردند و اطمینان نجات میدادند. سرگرد صیاد میگوید 《من در بررسی حوادث، امداد های الهی را بخاطر نیایشهای شبانه، دیدم 》علی بسیار منظم بود در انجام کار، و از بی نظمی آرامشش به هم می خورد. خدمات نیروهای انقلابی به مردم آنجا، در دل زنان روستا محبتی به اسلام ایجاد کرده بود که برای آنان شرم آور بود همسرانشان، ساعاتی پیش آن ها را تیرباران کرده بودند. عملیات شش روزه پاکسازی مریوان، در خرداد ۵۹ صورت گرفت. که سرگرد علی صیاد تنها دو شهید و ۶ مجروح داد. در بانه هم فقط پادگان سقوط نکرده بود که شمارش معکوس برای سقوط آن آغاز شده بود ولی مدفعان شهادت را بر تسلیم، ترجیح داده بودند. پاکسازی از طریق سقز بود و گردنه خان، تنها کمینگاه خطرناک این مسیر بود. صیاد با پشتیبانی کبرئ های جنگنده، به پاکسازی پرداخت ولی قضا و تقدیر را هم در نظر داشت. تا این که فریاد زد ما کمین خورده ایم. آنان تا صبح به مقابله پرداختند. پشتیبانی شهیدان شیرودی و کشوری قابل بیان بود که به جان ضد انقلاب افتاده بودند. بعدها معلوم شده بود که یکی از فرماندهان از نیروهای ضد انقلاب بود که باعث این پاتک شده بود. و باعث شده بود روحیه نیروها به هم بخورد و تعدادی اسیر و زخمی شوند و علی دلش میسوخت از این ماجرا. چون دشمن غنائم زیادی بدست آورده بود از این کمین. غروب به ورودی شهر بانه رسیدند ولی ازآن سو مدافعان گرفتار که هنوز منتظر خبری از نیروهای خودی بودند، میرفتند به استقبال شب دیگر که ناگاه تانکی به سویشان آمد و سرباز آرپی چی زن با نگرانی آخرین گلوله را که برای روز مبادا نگه داشته بود، به سر قبضه بست، که فریاد فرمانده بلند شد نزنید نزنیدخودی است.سرگرد صیاد بود. مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹 ولادت منجی عالم بشریت، نور نیِّرِ آسمان و زمین، فروغ ظلمت زدگان، مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف بر منتظران ظهورش مبارک باد. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام معظم رهبری: 🔹روز نیمه‌ی شعبان روز است. ۱۳۸۷/۵/۲۷ مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
دل‌ها همه منتظر برای فرج است در نای بنفشه‌ها نوای فرج است ذکری که حجاب غیب از او می‌گیرد ای عاشق منتظر، دعای فرج است 🌹تعجیل در امر فرج صلوات✨ ┄┅═══••✾••═══┅┄ مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
دهم کمین گل سرخ ...پادگان بانه بعد از ۴۴ روز محاصره آزاد شد و همان روز تیمسار فلاحی دستور داد که سرگرد صیاد ارتفاع آربابا را آزاد کند. چون تا به آن لحظه تلاش برای آزادی آن بی ثمر بوده. سرگرد صیاد دو فروند هلی کوپتر ۲۱۴ خواست تا روی ارتفاعات همراه ۱۶ نیرو، هلی برن شوند. بعد از تحقیق و تلاش آتش بار بر روی دشمن، علی به این نتیجه رسید که هلی برن راه آزادسازی نیست چون دشمن سنگر محکم و پر از تله داشت. اینبار علی از آسمان و زمین و جناح چپ و راست به فرماندهی سروان شهرام فر و ستوان نوری، آتش بر سر دشمن باریدند و بافتح آربابا کمر ضد انقلاب در بانه شکست. و راه برای پاکسازی شهر فراهم شد. دشمن که مقاومت عجیبی داشت، و حاضر به عقب نشینی نبود به طرف مسجد شهر تغییر سنگر داد و بازهم میخواست ماجرای قرآن و نیزه را تکرار کند اما با زکاوت سرگرد صیاد این حقه اثر نکرد و با اولین گلوله فهمیدند که بهتر است به فکر فرار باشند. اینجا بنی صدر بخاطر اعتماد به علی خود را تحسین میکرد و حتی ابایی نداشت که بگوید صیاد را من کشف کرده ام! روزی که هیچ امیدی به بهبود اوضاع نبود علی نشان داد که قدرت ایمان و اراده و توانمندی چه می کند. بنی صدر هم که مجلس را از جنس خود نمی دید میخواست پایان غائله کردستان را برای محبوبیت خود به عنوان قهرمان ملی نشان دهد! لذا بنی صدر دنبال تقویت علی بود. ولی فرمانده شدن علی با درجه سرگردی آن هم در ارتش که درجه در آن عنصر اساسی است مقداری مشکل بود که با پیشنهاد تیمسار فلاحی به بنی صدر، مبنی بر اعطای درجه به صیاد، سرگرد علی سرهنگ شد‌. اما چیزی که علی از آن میترسید اختلاف بود و درست شبی که قرار بود فردایش عملیات شود، بین دو تن از فرماندهان اختلاف افتاده بود《 بله از اختلاف خیلی میترسیدم و از همان ابتدا با قاطعیت رسیدگی کردم و با توجه به مسئولیتم و محبت برادرها به من، سریع بررسی میکردم...گفتم بچه ها بیایید چند آیه قرآن بخوانیم تا قلبمان به مقدساتی که داریم روشن تر شود.‌‌..》محبت فرماندهان به هم اشک شوق را در چشمان علی حلقه میزد. علی معتقد بود به وحدت قلبها نیاز است. صیاد از امام آموخته بود که وحدت و همدلی رمز پیروزی است و اختلاف از زبان هرکس باشد، از زبان شیطان است. سرهنگ علی از مدتها پیش خطر حمله عراق به ایران را حدس زده بود و اصلا آمدنش به کردستان بخاطر چاره جویی برای این مسئله بود و به هرکس از مقامات سیاسی و نظامی رسیده بود اعلام خطر کرده بود... در همین بین علی با ستاد خود در سنندج تماس گرفت از قضا ستونی که باید به مریوان می رفت راه افتاده بود و حالا با دادن دو شهید به گردنه گارانت رسیده بود این کاروان هم برای پاکسازی و بر قراری پایگاه رفته و هم حامل مقدار زیادی آذوقه و مواد سوختی بود. ناگهان دلش آشوب شد، دل، اورا ندای رفتن داد و عقل دلیلی برای رفتن نداشت. آن شب تسلیم دل شد و راه کردستان را در پیش گرفت. دشمن که بر سر راه ستون منتظر مانده بود اولین گلوله آرپی جی به جیپ فرماندهی خورد و فیاضی راننده جیپ در دم شهید شد...ناگهان صدای بی سیم ماشین بلند شد: حسام حسام صیاد.، سروان هاشمی تنها فرصت کرد بگوید علی ما کمین خورده ایم... گلوله به شصت دستش خورد و گوشی رها شد. که در آستانه بیهوشی جوانی را دید که آرپی جی بر شانه بلند شد و بدون توجه به رگبار شلیک کرد. او حسین خرازی از بچه های اصفهان بود. در این لحظه تازه سرهنگ صیاد به ته ستون رسیده بود《 به محل کمینگاه رسیدم و دیدم که همه فرمانده هان جلو، در کمین افتاده اند دیدم اوضاع خیلی خراب است و در چنین مواردی میدانستم با استقامت و اتکا به خدا راهی در ل ما خواهد انداخت...》آن روز با تدبیر سرهنگ صیاد شیرازی دشمن در دام خود گرفتار شد 《حضور من در آن جا چیزی نبود جز لطف خدا...》 روز ۲۴ مرداد ۵۹ برای فرماندهان و رزمنگان روز مهمی بود همان روزی که صیاد از آن بیم داشت حمله قریب الوقوع عراق به ایران. جلسه ای با حضور فرماندهان ارتش و سپاه تشکیل و مقامات ارتش و سپاه گزارش بررسی های خود را می دادند. سرگرد جاودانی رکن سوم ستاد در پاسخ بنی صدر که برای مقابله با این وضع، راهکار خواسته بود گفت طرح ابوذر را برای مقابله ابلاغ کرده اند. البته با توجه به تغییر نظام سیاسی کشور و انقلاب و طرح یکساله کردن سربازی ها که به خالی شدن پادگان ها انجامیده بود و عدم اقتدار فرماندهان یگان های ارتش، به شدت با کمبود نیرو مواجهه بودند. بنابراین پیشنهاد مشخص قرارگاه مسلح کردن نیروهای انقلابی و بسیج مردمی بود. چون بنی صدر فقط به اندازه بازدید از روستاهای مرزی مانندقصر شیرین، اضطراب داشت که تا تهران هم این حس و حال برایش ادامه نیافت... مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
🇮🇷 سخن‌نگاشت حادثه دهم فروردین به مناسبت چهلم مردم تبریز 👈 حق عظیم یزد بر گردن انقلاب 🔸 رهبر معظم انقلاب: یزدی‌ها حقّ عظیمی بر گردنِ خود انقلاب هم دارند و آن همین مسئله‌ی دهم فروردینی است که در شرایط حسّاسی تشکیل شد؛ یعنی در تبریز کشتار شده بود، حرکت مردم سرکوب شده بود، در یک چنین شرایطی یزدی‌ها جلسه‌ی اربعین تشکیل دادند و خودِ مرحوم شهید صدوقی شرکت کرد. ۹۹/۱۲/۲۵ مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠اللهم عجل لولیک الفرج 💠 ✅معاونت خواهران نهاد نمازجمعه استان قم برگزار میکند: 🔺در عید هم عهدی پویش مجازی مشاورین استان قم 🔻 من نذر امام زمانم ارائه خدمات مشاوره پاسخگویی به سوالات شرعی،اخلاقی،اعتقادی،تربیتی توسط اساتید مجرب و متخصص 🕙زمان اجرای طرح از نیمه شعبان تا پایان ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ شمسی ✅مشاوره بصورت تلفنی و کاملا رایگان بوده و فقط در زمان های اعلان شده امکان پاسخگویی میباشد خواهشمند است جهت رعایت وقت اساتید خارج از این زمان تماس گرفته نشود. ✅درصورت هرگونه مشکلات احتمالی یا ارائه انتقاد و پیشنهاد با شماره ۰۹۹۱۶۱۹۱۵۱۷ تماس بگیرید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○•🌱 ♥️سلام مــن بــه رقیــه ، بــه خاندان کریمـش 🌸بــه گـوشواره و زلف و بــه اجـتهاد رفیعش ♥️سلام مــن بــه رقیــه ، بــه شــام و کنج خرابــه 🌸به دسٺ و بــال عمویـش،  به تشنگی حبیبش ♥️۱۷شعبان ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها دختر امام حسین علیه السلام مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
یازدهم کمین‌گل سرخ 《...به روزهای وحشتناکی که در انتظار میهن بود می اندیشیدم》 علی همیشه در هر شرایطی به فکر خدمت بود و تفقد هیچ کس حتی شخص رئیس جمهور برایش مهم نبود این تمرکز خالصانه او که فقط برای خدا بود بیش از بیش بر محبت اطرافیان نسبت به او به ویژه بنی صدر می افزود. علی یک افسر گمنام بود و توانسته بود سرنخ کلاف در هم پیچیده ی کردستان را پیدا کند و به پشتانه ایمان و شجاعتش، و به همت گروهی از جونان انقلابی از ارتش و سپاه یکی پس از دیگری، شهرهای کردستان را به زیر پرچم جمهوری اسلامی در آورد و این برای بدخواهان نظام هیچ خوش نبود، پس آن ها هم بیکار ننشستند. علی تعدادی از فرماندهان قرارگاه تحت امرش را عوض کرد و همین شد بهانه ای برای توطئه های علیه او و علی بیخبر از همه جا به سردشت می اندیشید. چون احتمال جنگ و حمله ی عراق بود لذا یکی از گردان های تیپ هوابرد به فرماندهی سرگرد آریان، ماموریت پاکسازی جاده ۶۰ کیلومتری بانه به سردشت را بر عهده گرفت. ولی باز هم دل علی به تشویش افتاد و او را نگران کرد، به بانه آمد، نگرانیش درست بود کاروان در گردنه ی کوخان به کمین دشمن افتاده بود نه راه پیش داشت نه راه پس، و سرهنگ علی همراه تعدادی از پاسداران، خود را به محل حادثه رساند و این آغاز یک جنگ واقعی هشت روزه پر از لحظه های مرگ و زندگی شد، علی تعجب کرد که چطور نیروها این مدت هم دوام آورده اند دشمن تمام راه ها را بسته بود. در زیر آتش بی امان دشمن با دلی پر از درد و ظاهری آرام، به مرکز فرماندهی کاروان رسید. در این بین، خبر آمد مجروحی از دشمن اسیر شده و بخاطر ترس از مرگ، نقشه ی کمین را به نیروهای خودی داد،《 در میان درختچه ها و بوته ها سنگرهای گود کنده بودند که تا سینه ی نیروهایشان می رسید با این طرح ستون باید در همان ساعت اول منهدم می شد اما رشادت بچه ها باعث شده بود آن ها آن گونه که میخواستند موفق نشوند. 》 علی توانست با رشادت بچه ها ارتفاع بالای جاده را نیز از تصرف دشمن خارج کند و روز دوم ستون را سازماندهی کرد و صبح روز سوم به طرف سردشت عازم بود که هلی کوپتر آمد تا برگردد به قرارگاه، گفتنی ها را به فرمانده ستون گفت و خداحافظی کرد دید چهره ها نگرانند و چشم های غم انگیز سربازان و درجه داران، به او خیره بود...در درونش باز هم نزاع عقل و دل به پا شد و نتوانست دل را مجاب کند، ناگهان پا سست شد و برگشت و گفت 《 بچه ها، من هم با شما می مانم 》روز سوم وارد روستای دل آرزان شدند و صبح روز چهارم، باز هم با یک درگیری مخوف همراه بود که رزمندگان تحت امر سرهنگ صیاد قدم به قدم جنگیدند تا رسیدند به روستا ولی تازه دشمن از روستا به استقبالشان آمد اینجا باز هم مانده بود که با وجود افراد بیگناه در روستا آتش دشمن را پاسخ دهد یا دست روی دست بگذارد که در اینصورت چیزی از ستون باقی نماند، پس دل به دریا زد و فرمان آتش داد وقتی دشمن خاموش شد اثری از اهالی نبود و معلوم شد که روستا از قبل خالی بوده. خدا را شکر کرد خون بیگناهی نریخته. 《 از دل آرزان به بعد ما روزی یک کیلومتر بیش تر نمیتوانستیم حرکت کنیم هر لحظه در حال مقابله بودیم شوخی نبود یک ستون قوی نظامی می خواست به سردشت برود و دشمن هم میخواست مانع شود..در مسیر شهید می دادیم...》ناگهان اتوموبیل ایستاد و کشیده شدن ناگهانی ترمز ها دل ها را ریخت علی رفت جلو به راننده تانک گفت چرا ایستاده ای گفت می ترسم علی نگران شد که این ترس به باقی نیروها انتقال نیاید، کوشید او را آرام کند ولی فایده نداشت و جواب داد اگر راست می گویی خودت راه بیفت جلو، علی گفت عزیزم من حرفی ندارم ولی من فرمانده و راهبر این ستونم اگر اتفاقی برای من بیفتد همه شما متلاشی میشوید. هیچ فایده نداشت پس علی با توکل به خدا همراه بیسیم چی اش در کنار تانک اسکورپین به راه افتاد. متاسفانه بین ابتدا و انتهای ستون فاصله افتاد که علی تا برگشت به انتهای ستون که سرعت حرکت را بیشتر کنند، ناگهان صدای انفجار و رگبار قلبش را ریخت، ابتدای ستون در ۱۲ کیلومتری سردشت بود و میخواست زودتر برسد که کمین ضد انقلاب در روستای داش ساوین علی را یاد حادثه ۱۱ماه پیش، شهادت ۵۲ پاسدار اصفهانی انداخت. بچه ها کاملا غافلگیر شده و انگار هیچ امیدی برای نجات نداشتند حتی نمیتوانستند خود را به پناهگاه های طبیعی برسانند، 《 کمی خود را باختم که دیدم یکی از بچه های سپاه به نام فتح الله جعفری که العان از فرماندهان رده بالاست گفت ناراحت نباش بالاخره چندتا فشنگ داریم تا آخرش میزنیم و هر چه خواست خدا باشد همان می شود..》دلش قوت گرفت باز هم‌طرح عملیات به ذهنش رسید که باید نگذارد فرار کنند. نعره تکبیر بچه ها که با قوت علی بلند شده بودند دل دشمن را خالی کرد و تپه ها فتح شد و دشمن پا به فرار گذاشت. پیغامی از دشمن به دستش رسید نوشته بود: سرهنگ صیاد شیرازی.... مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse