eitaa logo
🌷مثبت اندیشی🌷
795 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
10 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 #اللهمْ‌عَجِلْ‌لِوَلِیِڪ‌الفَـــࢪَج 🌹کپی با ذکر صلوات و دعا برای خادمین آزاد است🌷🌼 @kamali220 🔝🌹ارتباط با مدیر تبادلات🔽 @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥ اگه یکی رو پیدا کردی همه چیز تموم بود، باهاش ازدواج نکن و بهش شـ ـک بکن... 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو مسیری باش که خدا پشتت باشه حتی اگه همه رو به روت باشن... 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
بخشش زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد . در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود. وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت. در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره! هر بار که او کلوچه‌ای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد. وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟” مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!... زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت. وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده مانده . تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه‌اش را از کیفش درنیاورده بود زود قضاوت نکنید 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
حضرت مادر جانم فدایت....❤️ کی بــود گمـان بـه فتنه دامن بزنند آتـش بـه سـرای حـی ذوالمن بزنند ای اهـل مدینـه از شمـا می پرسم کی دیده سه نامرد به یک زن بزنند😭 غلامرضاسازگار 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
یتیمات جز دو چشم تر ندارند به غیر از خاک غم بر سر ندارند چو مادر مرده ها باید فغان کرد که طفلان علـی مــ💔ـادر ندارند 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
داستان کوتاه و زیبای پیرمرد منتظر پرستار بیمارستان، مردی با یونیفرم ارتشی با ظاهری خسته و مضطرب را بالای سر بیماری آورد و به پیرمردی که روی تخت دراز کشیده بود گفت:«آقا پسر شما اینجاست.» پرستار مجبور شد چند بار حرفش را تکرار کند تا بیمار چشمانش را باز کند. پیرمرد به سختی چشمانش را باز کرد و در حالیکه بخاطر حمله قلبی درد می کشید، جوان یونیفرم پوشی را که کنار چادر اکسیژن ایستاده بود دید و دستش را بسوی او دراز کرد و سرباز دست زمخت او را که در اثر سکته لمس شده بود در دست گرفت و گرمی محبت را در آن حس کرد. پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت. آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت می کرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد. وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟» پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!» سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.» پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟» سرباز گفت:«میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟» پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:«آقای ویلیام گری…» دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید. ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم. 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
امیدوارم جوری رشد کنی که خدا از جیبت برای کمک به مردم واز دستت برای گرفتن دست بقیه استفاده کنه! 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
شیعیان مرتضی رخت عزا بر تن کنید خانه‌ی شیر خدا غرق عزای فاطمه‌است 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
صبح‌هایمان بی‌شک می‌تواند زیباتر باشند اگر تنها دغدغه زندگیمان مهربانی باشد جای دوری نمی‌رود یک روز همین نزدیکی‌ها لبخندمان را چند برابر پس خواهیم گرفت، شاید خیلی زیباتر این قانون طبیعت است كه كار نیكی كه امروز انجام می‌دهید، فردا فراموش می‌شود؛ اما كار خوب باید انجام شود. 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
حیف که یادمان میرود بسیاری از آنچه امروز داریم همان دعاهایی بود که فکر میکردیم خدا آنها را نمی شنود! 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
ذهن تو خیلی قدرتمنده؛ اگه با افکار مثبت پرش کنی، تمام دنیات تغییر میکنه 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶