- رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشورهی ما بود ؛ دلآرام جهان شد ((:
[ ماهنی ]
- شاعرشدنمرابگذاریدبهپایش
اوبودکهاینگونهمرادربدرمکرد . .
[ حنایِقصهها ]
دلھاۍ مـا کہ بھم نزدیڪ باشد، دیگر چہ
فرقۍ میکند کہ کجاۍ این جھان باشیم؟
دورباش اما نزدیك، من از نزدیك بودنهاۍ
دور میترسم .
ـ شاملو
[ دومان ]
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرامِ تو شد ای عشق ، حلالت !(:
[ وصال ]
رفتم از دست ... نگاهی به دل ماهم کن ؛
دیگر این نوکرتو گریه کن سابق نیست!(:
[ التیام ۱۲۸ ]
عاشق آن نیست که دائم طلب یار کند
عاشق آن است که دل را حرم یار کند
[ حیح ]