سوال547
سلام ظهرتون بخیر
من از مشهد پیام میدم خدمتتون
یک سوال داشتم:
من حدود دو ساله که توی عقد متارکه کردم و جدا شدم. بعد از طلاق افسرده شدم که پیش دکتر میرم و دارو میخورم و بهتر شدم. از یک طرف دیگه قبلا سر کار میرفتم که به دلیل عدم پرداخت بموقع حقوق از اونجا جدا شدم و دنبال کار هستم. آیا شما صلاح میدونین در این شرایطم همسری اختیار کنم؟ممنون
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
برادرخوبم اگه قرار باشه اینقدر از لحاظ روحی به خودتون فشار بیارزد که توی زندگی تاب نمیارید خب ادم برای ادامه مسیر زندگی یه همسفر انتخاب میکنه یه وقترمیبینی همسفر خیلی خوب از اب دراومد خب باهاش تا اخر ادامه میدی یه وقتم نه خب مسیر جدت میشه دیگه قرار نیست به خطر جدا شدن مسیر خودت رو دچار مشکل روحی وروانی کنی!حالا اگه احساس میکنی که حالت بهتر شده وامادگی پذیرش همسر رو داری برای بهتر شدن روحیه وایجاد امید ونشاط میتونی ازدواج کنی ولی لازمه که یه منبع درامد هم داشته باشی تا بهت سخت نگذره وطرف هم بله رو بگه چون نون میخوهد که بخوره
موفق باشی
@onlinmoshsvereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #دلبری_با_حرکات_جزئی
💠 طرز ایستادن، راه رفتن، دراز کشیدن و نشستن شما در جذب و #تحریک همسر بسیار موثر میباشد.
💠به جزییات حرکات خود دقت کنید و با همان موارد کوچک #دلبری کنید!
💠 مردها با دیدن کوچکترین حرکت جدید به سرعت تحریک میشوند.
💠 تمکین #چشمی شوهرتان، برایتان مهم باشد.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕ رفتارهای پیونددهنده رابطه
حمایت: ابراز علاقه و توجه خالص و واقعی به همسرتان.
تشویق: دلگرمی و امیدبخشی به همسرتان برای گام های موثری که برداشته است.
گوش فرا دادن: گوش دادن فعال بدون تفسیر یا نتیجه گیری شتابزده به آنچه همسرتان به شما می گوید.
پذیرش: پذیرفتن همسرتان با همه ی نواقص و نقاط قوتش همان گونه که هست.
اعتماد: باور و اطمینان داشتن نسبت به صداقت و شفافیت طرف مقابل و نشان دادن این احساس به او.
احترام: میزان منزلت و شانی که همسرتان در چشم شما دارد، برای خصایص و ویژگی های بیرونی و درونی او ارزش قایل شدن.
بحث، گفتگو و کنار آمدن با اختلافات: مذاکره و گفتگو بر سر موضوع اختلاف بدون تهدید و تنبیه برای رسیدن به یک توافق دوجانبه.
@onl8nmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌
#به_همین_سادگی
#رمان عاشقانه مذهبی
#پارت۸۶
لپم رو اینبار به تلافی دفعهی قبل محکمتر کشید. -دوستانه دختر خوب، نه پیدا نکردیم. اخم مصنوعی کردم و صورتم رو از دست امیرعلی بیرون کشیدم. -آی کندی لپم رو، این چه کاریه جدیداً یاد گرفتی؟ به جای جواب چشمکی مهمونم کرد و ماشین رو روشن کرد. -آقا امیرمحمد و نفیسه جون هم میدونن؟ اخم کمرنگی روی صورتش نشست، بدون نگاه کردن به من جواب داد. -آره امیرمحمد مخالفه، نه صددرصد ولی میگه اگه قبول نکنیم بهتره. -چرا آخه؟ نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت. -محیا یعنی نمیدونی چرا؟ علی پسر عمواکبره. شونههام رو بالا انداختم. -خب باشه، ربطش؟ امیرعلی پوفی کشید و من فهمیدم چه حرف مزخرفی گفتم وقتی دلیلش رو میدونم
حالا اگه جواب عطیه مثبت باشه دیگه مشکلی نیست؟ خندید به من که اینقدر مسخره حرف قبلیم رو پوشوندم. با دست آزادش چادرم رو که روی شونههام افتاده بود کشید روی سرم. -شما جواب مثبت رو از عطیه بگیر، نخیر دیگه مشکلی نیست. آفتابگیر ماشین رو دادم پایین تا خودم رو توی آینه کوچیکش ببینم. -اگر منم که از حالا میگم جواب عطیه مثبته. سر چرخوند و به من که داشتم سنجاقِ ریز روسریم رو باز میکردم نگاه کرد و چادرم که باز افتاد روی شونههام. -الان داری چیکار میکنی محیا خانوم؟ بدون این که برگردم گفتم: -دارم روسریم رو درست میکنم. -تو ماشین؟ وسط خیابون؟ صداش که میگفت اصلا شوخی نداره و خیلی جدی بود. متعجب چرخیدم سمتش و دستهام به دو لبهی روسریم. -اشکالی داره؟ از سرم درنیاوردمش که. اخم ظریفی کرد
خب شاید بیوفته از سرت. -وا امیر علی حالا که نیفتاده، مواظبم. -خانوم من وقتی روسریت رو درست میکنی، هر چند از سرت نیفته که موهات معلوم نباشه؛ ولی گردنت که معلوم میشه، حالا میشه زودتر مرتبش کنی. حس دختر کوچولویی رو داشتم که توبیخ شده، سریع سرچرخوندم و روسریم رو توی آینه مرتب کردم. -خب حالا. شب عروسی عطیه قراره چیکار کنم پس؟ انتظار نداری که با موهای درست شده و آرایش، روسریم رو مثل الان سنجاق بزنم و روم رو سفت بگیرم تو ماشین . - چرا که نه؟ پس مگه قراره چه جوری باشی؟ ببینم نکنه قراره سر لـ ـختـ باشی و شعار همیشگی یه شب هزار شب نمیشه؟! جوری جدی گفت که انگار همین فردا عروسی عطیهست. من فقط قصدم شوخی بود و فرار از حس بدی که از کار اشتباهم گرفته بودم. -نه خب؛ ولی... چشمهاش رو ریز کرد، کمی چرخید و نگاهم کرد. -ولی چی محیا؟ اگه فکر میکنی نمیتونی موهای درست شدهت رو کامل زیر روسری و چادر نگه داری پس باید بگم بهتره وقتت رو برای آرایشگاه رفتن حروم نکنی
چشمهام گرد شده بود و لحن امیرعلی هر لحظه جدیتر میشد. با بهت گفتم: -امیرعلی نکنه انتظار داری روبند هم بزنم که آرایشم معلوم نشه؟! عروسیه ها مثلا. خندهدار بود که هنوز عطیه بله نداده بود و ما از حالا سر جلسه عروسی بحث میکردیم. اخم ظریفی کرد. -روبند نه؛ ولی انتظار دارم با چادر قشنگ پوشیده باشی، همین. اون هم همیشه، حالا از جلسه عروسی دور گرفته تا آشنا؛ حتی مجلس خودمون. دلخور نشو از حرفم محیا، من نمیتونم با این مسائل ساده کنار بیام. نمیخوام قشنگی که مال منه رو همه ببینن؛ چون اونجوری دیگه مال من نیست، درسته که تو خانوم منی؛ ولی وقتی قشنگیت تو خونه با بیرونت یکی باشه چه فرقی میکنه؟ گاهی نگاهها تا جاهایی میره که نباید. از حرف آخرش خجالت کشیدم و گونههام رنگ گرفت، اون نباید خیلی منظور داشت. -امیرعلی من فقط خواستم شوخی کنم. جدی بودنش ته نمیکشید تا من حال دلم خوب بشه.....
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤
خدایا 🙏
در این شب زیبا و نورانی ✨💫✨
آغاز امامت قطب عالم امکان
حضرت صاحب الزمان (عج )💚
شفای بیماران
آمرزش گناهان
رفع گرفتاری گرفتاران
و عاقبت بخیری همه بخصوص جوان ها
را از درگاه لطفت تمنا داریم🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
💚خواب مهدی(عج) راببینی شب بخیر
💚بوسه از پایش بچینی شب بخیر
💚خواب زهرا(س)راببینی شب بخیر
💚هدیه از مادر بگیری شب بخیر
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#شبتون_مهدوی💚
خدایا❣
آغاز امامت حضرت مهدی
آغاز پاکی
آغاز خوشبختی
آغاز آرامش
آغاز موفقیت و
آغاز بهترین ها برای زندگی
دوستانم باشد🙏
شبتون مهدوی
الهی آمین 🙏
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌نیایش امروز 🍃 🌺
@beheshte
خدایا ❣
به حرمت این روز عزیز
گره ازمشکلات همه باز کن
تمام خانه ها را لبریز از شادے و سرشار از برکت
و غرق در خوشبختے بفرما
خدایا ❣
آغاز امامت مهدی (عج)
شروع بهترینها برای همه مقدر بفرما
و ظهور حضرت صاحب الزمان را
برای همه عاشقان ولایت و امامت
مهیا بفرما
@onlinmoshavereh
آمیـــن یا رَبَّ الْعالَمین
ای پروردگار جهانیان