بنام خدا
قال علی علیه السلام: «لاظَهیرَ کَالْمُشاوَرَةِ وَالإِسْتِشارَةُ عَینُ الْهِدایَة؛
حضرت علی می فرماید؛ هیچ پشتیبان وتکیه گاهی همچون مشورت نیست، ومشورت عین هدایت است.»
نهج البلاغه کلمه قصار ۴۵
عرض سلام و وقت بخیر
خیلی خوشحالیم که در خدمت شما هستیم😊
مشاوره به سه روش هست تیم تخصصی ما با چهار مشاور خبره با بیش از ده سال سابقه مشاوره در "آکادمی آنلاین مشاوره خانواده" طبق اختیار و انتخاب شما پاسخ گو هستند.
1⃣مشاوره خصوصی
💎 #روابط_عاشقانه چقدر برای شما #اهمیت دارد تا به خاطرش سرمایه گذاری کنید.⁉️
داشتن #رابطه_دوستانه با فرزندت چقد برای شما اهمیت دارد. ⁉️
#خوشبختی چقدر برای شما ارزش دارد که مثل لباس و سایر مایحتاج خود،بهش بها بدهید. ⁉️
مشاوره خصوصی با چت نیاز به پرسش و پاسخ و مشاوره به وسیله چت کردن هست که برای این نوع مشاوره ساعتی 30000 هزار تومان در نظر گرفته شده است.
2⃣ مشاوره تلفنی که شرایطش مفصل در زیر بیان شده است.
شرایط مشاوره تلفنی؛👇👇
۱. زمان مشاوره 45 دقیقه می باشد که در صورت نیاز امکان تمدید وجود دارد.
۲. هزینه مشاوره تلفنی مبلغ 50000هزار تومان است.
درگاه پرداخت مشاوره هزینه پرداختی حداقل مبلغ مشاوره است و صرف امور فرهنگی مجموعه می شود.
۵. از مبلغ واریزی عکس گرفته شود.
۶. بعد از واریزی زمان و شماره تماس اعلام خواهد شد.
🌻آکادمی مشاوره آنلاین 🌻
با مشاوره تخصصی خانواده و کودک در خدمت شما هستیم.
کانال مشاوره انلاین را به دوستانتان معرفی کنید🙏
لطفا به منظور ارسال سوال و راهنمایی به مشاور مربوطه به ایدی زیر مراجعه فرمایید.↙️↙️
@m_n_62
@m_n_62
واریزی از طریق درگاه مشاوره انلاین میباشد که به منظور رفاه حال شما و اسان بودن پرداخت این سامانه راه اندازی شده است.
آدرس پرداخت مشاوره آنلاین؛👇👇
IDPay.ir/onlinmoshavereh
به کانال ما بپیوندید👇👇👇👇👇👇
@onlinmoshavereh
به درد هم
اگر خوردیم قشنگ است
به شانه بار هم
بردیم قشنگ است
در این دنیا که
پایانش به مرگ است
برای هم اگر مردیم قشنگ است
روزتون پر از عشق و لبخند
و زندگیتون سرشار از خوشبختی 🌸
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
آن لبخندی که برای
پنهان کردن دردت میزنی
لبخند خداست به بنده اش
آن لبخندی هم که
پشتش خدا باشه
تمام مشکلات روحل میکنه
لبخند خدا همیشه با شما
لبخند بزن دوست خوب من
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #تاثیر_مثبت_اندیشی
💠 چشمتان را ببندید و تصور کنید که فرزند دلبندتان #چاقوی_تیزی در دست دارد و هنگام دویدن زمین میخورد و چاقو وارد #چشم یا دهان او میشود....
💠 اگر حادثه #تلخی را با توجه و تمرکز، تصور کنید #حال شما را خراب کرده و اگر ادامه دهید حتی ممکن است #فشارتان بیفتد.
💠 #افکار و ذهنیات ما رابطه مستقیم در خوشی یا ناخوشی #حال ما دارد.
💠 اگر مدام، به بدیهای #همسرتان در ذهن خود متمرکز شوید و یا به خوبیهای او #فکر کنید حالتان را بد یا خوب میکند.
💠 #مثبت اندیش باشیم تا کینه و کدورتها از بین برود و با حال خوب در کنار همسر و فرزندانمان از زندگی #لذت ببریم.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥من چرا باید خودمو #بپوشونم؟
خب مردها نگاه نکنن
🔴#حتما_دانلود_کنید ...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال790
سلام خوبی خانوم شمس راستش دخترم خییییلی خجالتیه تا جایی ک تو مدرسه پولشو میده دوستاش هر چی میخان بگیرن .
سلام خانوم شمس من منتظر راهکار شما برا دخترم هستم🙏🙏🙏
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
سلام عزیزم گفته بودم که شما باید روی خودتون کار کنید چرا ؟از آنجا که مادری کمال طلب هستی و تا حدودی سخت گیرو کمابیش با تحکم با زینب جان صحبت میکنی و اصلا نمی تونی بپذیری که ایشون با شما مخالفتی داشته باشه ویا به شما نه بگه ودر هر حال باید بگه چشم وهمین امر باعث شده که ایشون دیگه نتونه بگه نه وتسلیم محض باشه چرا که اعتماد به نفسش رو از دست داده و دیگه نمیتونه بگه نه و این واقعا توی جامعه امروزی ما که پراز گرگه خیلی بد هستش و هرکی هرچی بگه میگه چشم نمیرسه که بگه نه و دیگه دوستش نداشته باشن شما الان که دوره تربیتی ایشون هستش باید نسبت بهش توجه داشته باشی وبا محبت مادرانه خودت ایشون رو جذب کنی وسیراب از محبت تا نیازی به توجه دیگران نداشته باشه سخت گیری نداشته باش واصول تربیتی رو با محبت بهش بچشان خاصه اینکه ایشون با وجود فرزند دوم احساس خطر میکنه که نکنه محبت و توجه شما رو از دست بده و دیگه جایگاه قبل رو نداشته باشه و الان سرشار از استرس هست وباید بهش این اطمینان رو بدین که دوستش دارید والبته با عمل خود نه با حرف لطفا وقتی میگه نه قبول کنید مقابلش نایست و اجازه بده که اضرار نظر کنه در کل محبت و توجه و رفتاری دوستانه رو می طلبه بدونه خشونت ودادزدن
موفق باش و اگه نیاز بود ریزتر چیزی رو بدونی هستم خدمتت
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🌺
#رهایی-از-شب
#ف-مقیمی
#قسمت #بیست وهفتم
دلم میخواست همه چی رو اعتراف کنم. .اون شونه ها بهم شهامت میداد!
ولی فاطمه نمیخواست.دستهای سردش رو گذاشت جلوی دهانم و گفت:
-هیس هیس آروم باش..قسم میخورم تو خوبی توپاکی..وگرنه حال الان تو رو من داشتم!!
با کلافگی گفتم:
-چی میگی فاطمه؟ ! تا کی میخوای با این حرفها منو امیدوار کنی؟ من کثیفم..یه علف هرزم..فکر میکنی از لیاقتمه که اینجام؟! فکر کردی اشکهام بخاطر شهداست؟؟
فاطمه چینی به پیشانی انداخت وباقاطعیت گفت:
-فکر کردی همه ی کسایی که اینجا هستن واسه شهدا گریه میکنن؟! نه عزیز! اگرم اشک وشیونی هست برای خودمونه..برای اینکه جاموندیم از قافله..
-اگرشما جاموندید پس من کجام،؟
-مهم نیس کجایی.مهم نیست میوه ای یا علف هرز..وقتی اینجایی یعنی دعوت شدی.!! اینجا رو دست کم نگیر.اگه زرنگ باشی حاجت روا برمیگردی
حرفهاش رو دوست داشتم. حرفهایش آفتابی بود که گرما و روشنایش در دل سیاهم جوانه های امید رو زنده میکرد.
گفتم:تو هیچی درباره ی من نمیدونی..من ...من..
صدای آشنایی از پشت سرم شنیدم:
-خیره ان شالله.چیزی شده خانوم بخشی؟ !
فاطمه درحالیکه دستم را ماساژ میداد جواب داد:
والا حاج آقا خودمم بی اطلاعم.ولی ان شالله خیره.
حاج مهدوی گفت:در خیریتش که شکی نیست.فقط اگر خواهرمون چیزی احتیاج دارن براشون فرآهم کنیم.
فاطمه پاسخ داد:
-من اینجا هستم حاج آقا. خیالتون راحت
ولی من خیالم راحت نبود.اصلن مگر حاج مهدوی نسبت به من خیالی داشت که مکدر شود؟ شرط میبندم حتی نمیدانست من کیم! او تنها زنی که در این کاروان میشناخت فقط فاطمه بود!!! چقدر به فاطمه غبطه میخوردم.او همه چیز داشت! شورو نشاط، اعتبار وآبرو، زیبایی، پدرومادر واز همه مهمتر توجه حاج مهدوی رو داشت!! چیزهایی که من در زندگیم حسرتشان را داشتم.پس نباید خیال حاج مهدوی راحت میشد! من بخاطر او اینجا بودم.چرا باید برایش ناشناس میبودم.بی آنکه سرم را برگردانم با صدای نسبتا بلند ولرزانی گفتم :بله حاج آقا به یک چیزی احتیاج دارم شما برام فراهم میکنید؟!
صدای اطمینان بخش و مهربانش در گوشم پیچید:اگرکمکی از دستم بربیاد در خدمتم.
فاطمه باتعجب نگاهم میکرد.چادرم خاکی شده بود.به طرف حاج مهدوی چرخیدم.چقدر به او نزدیک بودم.! او بخاطر من ایستاده بود.ودرست مقابل من برای شنیدن خواسته ی من!!.
خوب نگاهش کردم.چشمانش به روشنی آفتاب بود.و پوست زیباو مهتاب گونه اش مرا یاد ماه می انداخت و ریشهای یک دست و مرتبش یادآور تمثالهای روی دیوار حسینیه ها وامام زاده ها بود.
او واقعا زیبا بود.!
زیبایی او نه از جنس کامران بلکه از جنس نور بود.او با متانت وادب بی مثال چشمش به خاک بود و دستهایش گره خورده به دانه های تسبیج!
چشمانم را بازو بسته کردم و دل به دریا زدم.
بغضم را سفت نگه داشتم تا مبادا دوباره سرناسازگاری بزارد و حماسه ی اشکی بیافریند. باید حرف میزدم.باید به اومیگفتم که من کی هستم! در دلم گفتم :خدایا خودم رو میسپرم دست تو.
لب گشودم:
-حاج آقا من احتیاج دارم باهاتون حرف بزنم. من..من..
بغضم شکست و مانع حرف زدنم شد.
درحالیکه به سرعت اشکهایم را پاک میکردم و دنبال رگ صدام میگشتم با کلافگی گفتم:
-من خیلی گنهکارم.آقام از دستم ناراحته.من سالهاست دارم به همه دروغ میگم..از همه بیشتر به خودم....
ادامه دارد...
🍃🌺
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
.
➕از کلیدهای ارتباطی استفاده کنید نه از قفلها
➖قفل ها:
تو نسبت به من بی توجه شدی!
تو دیگر مرا دوست نداری!
تو بلد نیستی با یک خانم چه طور رفتار کنی!
➖کلید ها:
من به توجه تو نیاز داشتم و احساس کردم به من توجه نداری!
من به محبت بیشتر تو نیاز دارم!
من به این که به من بگویی دوستم داری نیاز دارم!
دلم می خواهد با من این طوری صحبت کنی!
من دوست دارم با من این طوری رفتار کنی!
✔️قفل ها و کلیدها هردو یک مطلب را بیان می کنند اما به شیوه ای متفاوت
وقتی که شما درباره موضوعی از همسرتان انتقاد می کنید
وقتی قضاوت یا ادراک تان نسبت به وی را بیان میکنید
وقتی شما چیزی را به همسرتان گوشزد می کنید
شما در حال استفاده از قفل ها هستید که سرانجام به مشاجره ختم میشه
اما کلید ها فضای گفت وگو را، هرچند غمگین یا منفی باشد، به سوی باز شدن و یافتن راه حل پیش می برد
وقتی شما از احساس و انتظارات تان صحبت و بیان می کنید به چه چیزهایی نیاز دارید، هم به خاطر بیان احساس تان سبک و راحت می شوید و هم به همسرتان نشان می دهید که چه کار باید بکند.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺