eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.6هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 چشمتان را ببندید و تصور کنید که فرزند دلبندتان در دست دارد و هنگام دویدن زمین می‌خورد و چاقو وارد یا دهان او می‌شود.... 💠 اگر حادثه را با توجه و تمرکز، تصور کنید شما را خراب کرده و اگر ادامه دهید حتی ممکن است بیفتد. 💠 و ذهنیات ما رابطه مستقیم در خوشی یا ناخوشی ما دارد. 💠 اگر مدام، به بدیهای در ذهن خود متمرکز شوید و یا به خوبیهای او کنید حالتان را بد یا خوب می‌کند. 💠 اندیش باشیم تا کینه و کدورتها از بین برود و با حال خوب در کنار همسر و فرزندانمان از زندگی ببریم. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥من چرا باید خودمو #بپوشونم؟ خب مردها نگاه نکنن 🔴#حتما_دانلود_کنید ... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #دلبری_با_حرکات_جزئی 💠 طرز ایستادن، راه رفتن، دراز کشیدن و نشستن شما در جذب و #تحریک همسر بسیار موثر میباشد. 💠به جزییات حرکات خود دقت کنید و با همان موارد کوچک #دلبری کنید! 💠 مردها با دیدن کوچکترین حرکت جدید به سرعت تحریک می‌شوند. 💠 تمکین #چشمی شوهرتان، برایتان مهم باشد. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال790 سلام خوبی خانوم شمس راستش دخترم خییییلی خجالتیه تا جایی ک تو مدرسه پولشو میده دوستاش هر چی میخان بگیرن . سلام خانوم شمس من منتظر راهکار شما برا دخترم هستم🙏🙏🙏 پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده سلام عزیزم گفته بودم که شما باید روی خودتون کار کنید چرا ؟از آنجا که مادری کمال طلب هستی و تا حدودی سخت گیرو کمابیش با تحکم با زینب جان صحبت میکنی و اصلا نمی تونی بپذیری که ایشون با شما مخالفتی داشته باشه ویا به شما نه بگه ودر هر حال باید بگه چشم وهمین امر باعث شده که ایشون دیگه نتونه بگه نه وتسلیم محض باشه چرا که اعتماد به نفسش رو از دست داده و دیگه نمیتونه بگه نه و این واقعا توی جامعه امروزی ما که پراز گرگه خیلی بد هستش و هرکی هرچی بگه میگه چشم نمیرسه که بگه نه و دیگه دوستش نداشته باشن شما الان که دوره تربیتی ایشون هستش باید نسبت بهش توجه داشته باشی وبا محبت مادرانه خودت ایشون رو جذب کنی وسیراب از محبت تا نیازی به توجه دیگران نداشته باشه سخت گیری نداشته باش واصول تربیتی رو با محبت بهش بچشان خاصه اینکه ایشون با وجود فرزند دوم احساس خطر میکنه که نکنه محبت و توجه شما رو از دست بده و دیگه جایگاه قبل رو نداشته باشه و الان سرشار از استرس هست وباید بهش این اطمینان رو بدین که دوستش دارید والبته با عمل خود نه با حرف لطفا وقتی میگه نه قبول کنید مقابلش نایست و اجازه بده که اضرار نظر کنه در کل محبت و توجه و رفتاری دوستانه رو می طلبه بدونه خشونت ودادزدن موفق باش و اگه نیاز بود ریزتر چیزی رو بدونی هستم خدمتت @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🌺 -از-شب #ف-مقیمی وهفتم دلم میخواست همه چی رو اعتراف کنم. .اون شونه ها بهم شهامت میداد! ولی فاطمه نمیخواست.دستهای سردش رو گذاشت جلوی دهانم و گفت: -هیس هیس آروم باش..قسم میخورم تو خوبی توپاکی..وگرنه حال الان تو رو من داشتم!! با کلافگی گفتم: -چی میگی فاطمه؟ ! تا کی میخوای با این حرفها منو امیدوار کنی؟ من کثیفم..یه علف هرزم..فکر میکنی از لیاقتمه که اینجام؟! فکر کردی اشکهام بخاطر شهداست؟؟ فاطمه چینی به پیشانی انداخت وباقاطعیت گفت: -فکر کردی همه ی کسایی که اینجا هستن واسه شهدا گریه میکنن؟! نه عزیز! اگرم اشک وشیونی هست برای خودمونه..برای اینکه جاموندیم از قافله.. -اگرشما جاموندید پس من کجام،؟ -مهم نیس کجایی.مهم نیست میوه ای یا علف هرز..وقتی اینجایی یعنی دعوت شدی.!! اینجا رو دست کم نگیر.اگه زرنگ باشی حاجت روا برمیگردی حرفهاش رو دوست داشتم. حرفهایش آفتابی بود که گرما و روشنایش در دل سیاهم جوانه های امید رو زنده میکرد. گفتم:تو هیچی درباره ی من نمیدونی..من ...من.. صدای آشنایی از پشت سرم شنیدم: -خیره ان شالله.چیزی شده خانوم بخشی؟ ! فاطمه درحالیکه دستم را ماساژ میداد جواب داد: والا حاج آقا خودمم بی اطلاعم.ولی ان شالله خیره. حاج مهدوی گفت:در خیریتش که شکی نیست.فقط اگر خواهرمون چیزی احتیاج دارن براشون فرآهم کنیم. فاطمه پاسخ داد: -من اینجا هستم حاج آقا. خیالتون راحت ولی من خیالم راحت نبود.اصلن مگر حاج مهدوی نسبت به من خیالی داشت که مکدر شود؟ شرط میبندم حتی نمیدانست من کیم! او تنها زنی که در این کاروان میشناخت فقط فاطمه بود!!! چقدر به فاطمه غبطه میخوردم.او همه چیز داشت! شورو نشاط، اعتبار وآبرو، زیبایی، پدرومادر واز همه مهمتر توجه حاج مهدوی رو داشت!! چیزهایی که من در زندگیم حسرتشان را داشتم.پس نباید خیال حاج مهدوی راحت میشد! من بخاطر او اینجا بودم.چرا باید برایش ناشناس میبودم.بی آنکه سرم را برگردانم با صدای نسبتا بلند ولرزانی گفتم :بله حاج آقا به یک چیزی احتیاج دارم شما برام فراهم میکنید؟! صدای اطمینان بخش و مهربانش در گوشم پیچید:اگرکمکی از دستم بربیاد در خدمتم. فاطمه باتعجب نگاهم میکرد.چادرم خاکی شده بود.به طرف حاج مهدوی چرخیدم.چقدر به او نزدیک بودم.! او بخاطر من ایستاده بود.ودرست مقابل من برای شنیدن خواسته ی من!!. خوب نگاهش کردم.چشمانش به روشنی آفتاب بود.و پوست زیباو مهتاب گونه اش مرا یاد ماه می انداخت و ریشهای یک دست و مرتبش یادآور تمثالهای روی دیوار حسینیه ها وامام زاده ها بود. او واقعا زیبا بود.! زیبایی او نه از جنس کامران بلکه از جنس نور بود.او با متانت وادب بی مثال چشمش به خاک بود و دستهایش گره خورده به دانه های تسبیج! چشمانم را بازو بسته کردم و دل به دریا زدم. بغضم را سفت نگه داشتم تا مبادا دوباره سرناسازگاری بزارد و حماسه ی اشکی بیافریند. باید حرف میزدم.باید به اومیگفتم که من کی هستم! در دلم گفتم :خدایا خودم رو میسپرم دست تو. لب گشودم: -حاج آقا من احتیاج دارم باهاتون حرف بزنم. من..من.. بغضم شکست و مانع حرف زدنم شد. درحالیکه به سرعت اشکهایم را پاک میکردم و دنبال رگ صدام میگشتم با کلافگی گفتم: -من خیلی گنهکارم.آقام از دستم ناراحته.من سالهاست دارم به همه دروغ میگم..از همه بیشتر به خودم.... ادامه دارد... 🍃🌺 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 .
➕از کلیدهای ارتباطی استفاده کنید نه از قفلها ➖قفل ها: تو نسبت به من بی توجه شدی! تو دیگر مرا دوست نداری! تو بلد نیستی با یک خانم چه طور رفتار کنی! ➖کلید ها: من به توجه تو نیاز داشتم و احساس کردم به من توجه نداری! من به محبت بیشتر تو نیاز دارم! من به این که به من بگویی دوستم داری نیاز دارم! دلم می خواهد با من این طوری صحبت کنی! من دوست دارم با من این طوری رفتار کنی! ✔️قفل ها و کلیدها هردو یک مطلب را بیان می کنند اما به شیوه ای متفاوت وقتی که شما درباره موضوعی از همسرتان انتقاد می کنید وقتی قضاوت یا ادراک تان نسبت به وی را بیان میکنید وقتی شما چیزی را به همسرتان گوشزد می کنید شما در حال استفاده از قفل ها هستید که سرانجام به مشاجره ختم میشه اما کلید ها فضای گفت وگو را، هرچند غمگین یا منفی باشد، به سوی باز شدن و یافتن راه حل پیش می برد وقتی شما از احساس و انتظارات تان صحبت و بیان می کنید به چه چیزهایی نیاز دارید، هم به خاطر بیان احساس تان سبک و راحت می شوید و هم به همسرتان نشان می دهید که چه کار باید بکند. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕به همسرتان محبت کنید💓 ➖از او به نحوی که دوست دارد، تعریف کنید گفتن جملاتی مثل 👈«چقدر در این لباس زیبا و جذاب شده‌ای!» به او ثابت می‌کند که به اندازه کافی به او توجه دارید و او هنوز هم در نظر شما بسیار خوب جلوه می‌کند. این گونه تعاریف و جملات محبت او را به شما دوچندان می‌کند. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴خانمها بخوانند: مقایسه کردن ممنوع⛔️ یه نقص خیلی بزرگ و بد که میخوایم از امروز بذاریمش کنار مقایسه کردنه برای یه مرد هیچی سخت تر از این نیست که با کسی مقایسه ش کنی... ➕این جملات مقایسه ای را ببین: ➖شوهر خواهرم خواهرم اینا را دائم میبره مسافرت ولی من دق کردم تو این خونه ➖آقای فلانی همسایه کناریمون هروقت میره خونه دوتا پلاستیک پر دستشه کلی چیز خریده واسه تو خونه ولی تو همیشه دست خالی میای... ➖همه شوهر دارن ما هم شوهر داریم ➕یه موقع هایی هم مستقیما مقایسه نمیکنی ها ولی غیر مستقیم نیتت مقایسه است،فکر نکن شوهرت متوجه نمیشه: ➖بابات خیلی خریداش خوبن همیشه ➖بابای من خیلی خانواده دوسته و به زن و بچش میرسه ➖کاش قد بچمون به داداشم ببره ماشاالله خیلی قدش بلنده ➖فلان بازیگر چقدر خوش تیپ و خوشگله،دلم ضعف میره براش(خیلی زشته یه زن درمورد یه مرد غریبه جلوی شوهرش چنین چیزی بگه) خیلی وقت ها اصلااااا منظوری نداری ها ولی باز هم باید خیلی مواظب باشی که یه وقت حرفات جنبه ی مقایسه ای نداشته باشن بذار شوهرت فکر کنه تنها قهرمان زندگی توئه بذار فکر کنه بهترینه پس هیچوقت هیچ مردی را نکوبون تو سرش نمیدونی این چقددددر براش سخته... حتی یه مقایسه ای که از نظر تو خیلی کوچولو و پیش پا افتاده ست... با مقایسه خیلی از زندگیت دلسرد میشی؛نکن این کارو همیشه زندگیتو با پایین تر از خودت مقایسه کن؛اینطوری به زندگیت دلگرم میشی تمرکزتو بذار رو مثبت ها و خوبی های زندگیت راستی یه چیز دیگه؛ اون مردایی که شوهرتو باهاشون مقایسه میکنی؛تو که تو زندگیشون نیستی ببین باطنش چه خبره، تو فقط یه ظاهرو میبینی... شاید خیلی ها هم آرزوی شوهر تو رو دارن هروقت از شوهرت دلسرد شدی و خواستی با مرد دیگه ای مقایسه ش کنی خصوصیات مثبتش را مرور کن مطمئنم خییییییلی ویژگی های مثبت زیادی داره. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕اگر در زندگی زناشویی تبدیل به فردی ناراضی شوید همیشه در حال ناراحتی و شکایت هستید که چرا گفتی بیاییم اینجا زندگی کنیم ، مارو آوردی این شهر بدبخت کردی ، این چه کاریه که تو داری ، این چه رفتاریه که تو داری ، من به تو گفتم بچه نمی خوام حالا بدبخت شدم و گزارش تمام حوادث خوب و بدی را با ناله و شکایت می دهید. ➖پس بازی در نیارید و ناراضی بودن رو کنار بگذارید ➖نباید به دارو دسته انسان های ناراضی بپیوندیم. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال791 سلام ممنون از کانال خوبتون و راهنماییهای ارزشمندتون من قبلا پیام دادم و خیلی موثربود راهنماییتون شوهرم از اینکه من با دوستام و اقوام در رابطه باشم اصلا خوشش نمیاد حتی برا خونه پدر و مادرمم که برم ایراد میگیره و نمیذاره من برم الان من حدود پنج ماهه که خونه پدرم نرفتم همش پدر و مادرم اومدن بمن سر زدند ولی من به این اقا میگم با یه کسایی رفت و امد نکن توجه نمیکنه البته کسایی که من میگم رفت و امد نکنه ادمهایی هستند که واقعا درشان ادم نیست باهاشون در ارتباط باشه دیروز اتفاقی رفتم سر گوشیش دیدم یه فیلم از مهمونی که اخرین بار رفته هست وقتی فیلم رو دیدم همه بی حجاب و زن و مرد باهم در صورتی که بمن نگفته بود همچین مهمونی میره گفته بود خونه برادرم هستم با برادرم و پسر خواهرم و خانمش کس دیگه ای نیست تو این فیلم رفتارهای یه خانم رو نسبت به شوهرم دیدم که واقعا حالم رو بد کرد ولی شوهرم اصلا توجهی به حال من نمیکنه و همان کاری رو میکنه که خودش دوست داره من باید چیکار کنم رفتارم و برخوردم چی باشه با این همه محدودیت که دارم دیگه واقعا نمیتونم تحمل کنم تا حد مرگ حالم بد میشه و عذاب میکشم تورو خدا بگید من چیکار کنم بارها نشستم باهاشون حرف زدم قول میدند که دیگه اینکارها را نکنند ولی باز کار خودشون رو انجام میدند برخورد من باید چی باشه کمکم کنید شرمنده که طولانی شد ببخشید فراموش کردم این رو بهتون بگم که من و شوهرم جدا زندگی میکنیم و خیلی تسلت ندارم رو این اقا میخوام ببینم اگه فایده ای نداره ادامه این زندگی قبل از اینکه بچهام متوجه بشند ازدواج کردم جدا بشم که حداقل بچهام اسیب نبینند مشاور✍ جدا یعنی چی ؟شما همسر دوم هستی؟یا همسر موقت هستی پس آقای خودتون چی شده کادبر🖍 من جدا شدم از همسر اولم بخاطر بچهام جدا زندگی میکنم از همسر دومم مشاور میشه لطفا به من بگید آیا ازدواج شما دائم هست یا موقت واینکه چند تا بچه دارید وجنس وسنش رو هم بفرمائید کاربر🖍 سلام صیغه 99ساله و سه تا پسر دارم در سنهای 19و14و6 این رو در مورد این اقا بگم کلا اهل ازدواج دائم نیستند با زن قبلیشونم صیغه بودند با اینکه دوتا بچه هم دارند و یه چیز دیگه که نگفتم اینکه این اقا باهمه این خصوصیاتی براتون گفتم برا جدایی منو تهدید میکنه و من واقعا میترسم که نکنه کار غیر معقولی انجام بده پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده با سلام ممنون از اعتمادتان به ما خانمی اینجور همسرها رو فقط آدم داره تا احساس بی تکیه گاهی نکنه ویا خدای ناکرده به گناه نیافته اگه نه خیلی نمیشه بهش دل خوش کرد ویا تسلطی روی اوضاعش داشته باشی چون مثل ملک شریکی هستش وخیلی نمیشه احساس مالکیت بهش داشت پس خیلی فکر خودت رو درگیر این مسائل نکن متاسفانه تا ایشون هم نخواد دقیقا مثل عقد دائم شما نمی تونی طلاق بگیری نگفته بودی که نفقه میده یا نه و اصلا رفت وامدش چطوری اما در کل خیلی مراقب روحیات واحساسات فرزندانت باش چون توی دوره حساس سنی وبلوغ هستند این مسائل خیلی نمیتونه براشون قابل هضم باشه ومیتونه باعث انحراف ویا سرکشی اونا باشه به قول خودت این اقا برای در رفتن از زیر بار مسئولیت زنها رو صیغه میکنه تا خودش آزاد باشه پس خیلی روش انرژی نذار و مراقب فرزندانت باش تا انشاالله بزرگ بشوند بدونه آسیب تا لااقل ثمره عمرت رو بر باد نداده باشی و اصلا بچه هارو در جریان نذار تا آسیب نبینند چون اگه قرار بود بدونند تا کوچک بودن و پذیرش داشتن میبایست می گفتی نه الان اگه به خاطر این مسائل میخوای به هم بزنی تاثیری روی ایشون نداره چون به هر حال با دیگری می ره حالا فکر کن ببین میتونه سرپناه باشه یا نه فقط دنبال کیفه و لطفا حواست به بچه ها باشه.... موفق باشی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🌺 -از-شب #ف-مقیمی وهشتم او آه عمیقی کشید و درحالیکه نگاهش به تسبیحش بود گفت: -ان شالله که خیره واز این به بعد به لطف خدا هم شما و هم ما بهتر از دیروزمون میشیم. چرا اینها نمیگذاشتند حرفم را بزنم؟! چرا هیچ کدامشان حاضر به شنیدن اعترافم نبودند؟ با کلافگی و آشفتگی دستهایم را در هوا رها کردم و با گریه گفتم:چرا نمیزارید حرف بزنم؟! او جا خورده بود.با لحنی آرام و متاسف گفت:-اتوبوسها منتظر ما هستند.اگر الان سوار نشیم جامیمونیم. وقتی دید دستم رو روی سرم گذاشتم با مهربانی گفت: -ببین خواهرم!! من درد رو در صدای شما حس میکنم.ولی درد رو برای طبیب بازگو میکنند.اگر دنبال شفا هستی برای طبیب الهی درد دلت رو بگو.باور بفرمایید این حال شما رو شاید بنده یا خانوم بخشی درک کنیم ولی درمان با یکی دیگه ست.!!! ان شالله که این احوالات شما مقدمه ی آرامشه. با ناراحتی سرم را تکان دادم و رو به فاطمه گفتم: -من خیلی تنهام...همیشه جای یک نفر در زندگیم خالی بود.جای یک محرم، جای یک گوش شنوا برای شنیدن در دلهام! !!! فاطمه چشمانش پر از اشک شد و با نگاه خواهرانه گفت: -الهی قربون اون دلت برم.خودم میشم گوش شنوات...خودم میشم محرمت..هروقت که خواستی برام حرف بزن ولی الان باید بریم.حق با حاج آقاست.ازما ناراحت نشو. حاج مهدوی بی اعتنا به کنایه ی من از کنارمون رد شد و باز هم تکه ای از روحم را با خودش برد.فاطمه زیر بغلم را گرفت و بلندم کرد.خودش هم رنگ به رو نداشت.ازش پرسیدم -توخوبی؟ به زور لبخندی زد و گفت: -اگر درد کلیه ام رو ندید بگیری آره خوبم.گفتم: -کلیه ت ؟؟ کلیه ت مگه چشه؟ با خنده گفت: -سنگ کلیه!!!حالا حالا هم دفع نمیشه مگر با سنگ شکن!!فقط خدا خدا میکنم اینجا دادمو هوا نبره. با حیرت نگاهش کردم : -واقعا تو چقدر صبوری دختر!!! اودر حالیکه به روبه رو نگاه میکرد گفت: -تا صبر نباشه زندگی نمیگذره.! پرسیدم: -چطوری این قدر خوبی؟! گفت: -خودمم نمیدونم! فقط میدونم که به معنای واقعی مصداق آیه ی شریفه ی فتبارک الله الا حسن الخالقینم.!! باهم خندیدیم. میان خنده یاد خوابم و جمله ی آقام افتادم و دوباره سنگینی گناه و عذاب وجدان به روحم مستولی شد. فاطمه فهمید ولی به رویم نیاورد.او عادت داشت بدیهام رو ندید بگیره.مثل حاج مهدوی که حتی یادش نمی آمد من را با بدترین شکل وشمایل در ماشین کامران دیده بود!! کامران چندبار بهم زنگ زده بود.ولی نمیخواستم باهاش حرف بزنم.خدایا کمکم کن.دیگه نمیخوام آقام سردش باشه. .نمیخوام آقام ازم رو برگردونه.خدایا من نمیدونم باید چیکارکنم؟! درسته تا خرخره تو لجنزارم ولی واقعا خودت میدونی که راضی نیستم از حال و روزم.. صدای فاطمه از افکارم بیرونم آورد.پرسید: -اممم چرا بازم داری گریه میکنی؟دلم نمیخواد نا آروم ببینمت. دلم خیلی پربود.با پشت دستم اشکهام را پاک کردم و گفتم: -فاطمه جان..امشب برات همه چیز را تعریف میکنم. واو در سکوت متفکرانه ای وارد اتوبوس شد. ادامه دارد... ‌ 🍃🌺 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
در بنی آدم چند نوع🔥آتش وجود دارد 1_آتش 🔥شهوت که باروزه گرفتن خاموش می‌شود 2_آتش🔥حرص وطمع که با یاد کردن مرگ خاموش می‌شود 3_آتش🔥نگاه وچشم چرانی که با ذکردل خاموش می شود 4_آتش🔥غفلت که با یاد خدا خاموش می‌شود 5_آتش🔥 جهالت و نادانی که با استماع علم فروکش می کند 6_آتش🔥وشهوت شکم که با طعام حلال خاموش می‌شود 7_آتش🔥زبان که با تلاوت قرآن خاموش می‌شود 8_آتش🔥معصیت که با توبه از بین می رود. 9_آتش🔥شرمگاه که با نکاح حلال سکون می یابد.... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺