📚داستانک...
❇️معلّم از دانشآموز سوالی کرد امّا او #نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد.
❇️ زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگهای داد که #بیت_شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچکس در این مورد صحبت نکند.
❇️ روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را #پاک کرد و از بچّهها خواست هر کس توانسته شعر را سریع #حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّهها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و #مبهوت شدند.
❇️معلّم خواست برای او #دست_بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار میکرد و از بچّهها میخواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمیکرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "#خِنگ" مینامیدند، نیست و تمام تلاش خود را میکرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و #باهوش بودن را حفظ کند.
❇️آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاسهای بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک #دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است.
(کتاب زندگانی دکتر ملک حسینی)
⚡️⚡️گاهی یک #حرکت_خوب میتواند #مسیر زندگی یک نفر را #تغییر دهد...⚡️⚡️
__________
🏠 #خانه_مشاوره_آنلاین
http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
📚 داستانک....
💐💐💐
💎دو روز مانده به پایان #جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، #تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها #دو روز خط نخورده باقی بود.
😔پریشان شد و آشفته و #عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و #بیراه گفت، خدا سکوت کرد، #جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، #خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد
⚡️به پر و پای #فرشته و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، #کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به #سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت:
🌸"عزیزم، اما #یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را #زندگی کن"
😢لا به لای #هق هقش گفت:' اما با یک روز... با یک روز چه کار می توان کرد❓ ...'
🌸خدا گفت:'آن کس که #لذت یک روز زیستن را #تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد هزار سال هم به کارش نمی آید'، آنگاه #سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت:'حالا برو و یک روز زندگی کن'
🙄او مات و #مبهوت به زندگی نگاه کرد که در #گودی دستانش می درخشید، اما می ترسید #حرکت کند، می ترسید راه برود، می ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت:'وقتی #فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد❓
👌بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم'
♨️آن وقت شروع به #دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را #بویید، چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می تواند پا روی #خورشید بگذارد، می تواند ....
😊او در آن یک روز #آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را #مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما....
💜اما در همان یک روز دست بر #پوست درختی کشید، روی چمن #خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمی شناختند، #سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل #دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
🌹 او در همان یک روز زندگی کرد
فردای آن روز فرشته ها در تقویم خدا نوشتند:' امروز او #درگذشت، کسی که #هزار سال زیست❗️ '
✴️💯زندگی انسان دارای #طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است.
🌹امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد❗️❓
═══✼🍃🌹🍃✼═
🏠 #خانه_مشاوره_آنلاین
http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd