اگر همسرم کاری کرد که موردعلاقه ام نبود چیکار کنم؟
بعضی وقتها پیش میاد که شوهرتون یه کاری انجام میده که ناقص انجام داده بوده یا خوب انجام نداده
🍊مثلا قراره مهمون بیاد به شوهرتون میگین که بره میوه بخره. میره میوه هایی می خره که ریزس یا مناسب مهمون نیست
اگر شما دفعه بعد بری خودت میوه بخری تا خیالت راحت باشه. باید گفت که شما اشتباه ترین کار رو انجام دادین و از این به بعد ناخودآگاه با انجان این کار میوه خریدن که از وظایف مردونه است میشه جزو وظایف شما
دفعه بعد هم بذارین همسرتون بره خرید ولی بهش بگین " عزیزم پرتقال فلان اندازه ای بخر واسه مهمون مناسب باشه."
👈🏻 این اشتباه یه آسیب بدی هم داره و اون اینه که اگر به همسرتون که کاری رو خوب انجام نداده سرکوفت بزنی . دفعه بعد دیگه همون کارو هم حتی انجام نمیده .
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📝:
📝:
📌
#به_همین_سادگی
#رمان عاشقانه مذهبی
#پارت۳۰
نه. همیشه احساس گـ ـناه میکردم. بهم یاد داده بودن فکر کردن به نامحرم هم گناهه، چه برسه به من که همیشه برای خودم رویاپردازیِ کنار تو بودن میکردم و هر شب با خاطرههایی که نمیدونم چهطوری توی ذهنم موند و توی قلبم ریشه دووند خوابیدم. چهطوری دلت اومد به من شک کنی که از وقتی خودم رو شناختم دلم برای این سادگیت میرفت، برای این موهایی که فقط ساده شونه میزدیشون، برای لباسهای ساده و مردونهت که همیشه اتو کرده بود و مرتب؛ برای عطر شیرینت که تا شیش فرسخی حس نمیشد که هر رهگذری رو ببره تو خلسه؛ ولی من همیشه یواشکی وقتی با عطیه میرفتم توی اتاقت یه دل سیر بو میکشیدم عطرت رو و برای تویی که مردونگی به خرج دادی و به جای ادامهی درست اجازه دادی دستهای تو اوج جوونیت سیاه و زمخت بشه ولی بابایی که از بچگی زحمتت رو کشیده بیشتر از این اذیت نشه. از بچگی هر وقت یادم میاد تو خونهی ما تعریف از تو بود، از عزاداریهای خالصانهت و کمک کردنت تا صبح روز عاشورا؛ از دست کمک بودنت تو تعمیرگاه... از رفتار و اخلاق خوبت و چهطور میتونستم دل نبندم بهت یا فراموشت کنم وقتی این قدر خوبی. خجالت میکشیدم سرم رو بلند کنم. همهی حرفهایی رو که این چند سال توی دلم تلنبار شده بود و آرزو میکردم یه روز به امیرعلی بگم، امشب گفته بودم؛ بیکم و کاست و ساده ولی پر ازحسهای خاص خودم و خودش. چونهم رو به دست گرفت و صورتم رو چرخوند، به اجبار نگاهم قفل شد به نگاهش که عجیب دلم رو لرزوند و قلبم رو از جا کند. چیزی توی نینی چشمهاش موج میزد که برام تازگی داشت، انگار مهر و محبتی بود که مستقیم از قلبش به چشمهاش ریخته بود.
-حرفهای تازه میشنوم، نگفته بودی بیشتر خجالت کشیدم از این لحن آرومش که کمی هم انگار امشب دلش شیطنت میخواست، لب پایینم رو گزیدم. -دیگه چی؟ همین یه بیحیایی هم کمم مونده بود که بیام بهت بگم. خندید، کمی بلند؛ ولی از ته دل. -یعنی اینقدر خوششانس بودم که یه خوشگل خانومی مثل تو به من فکر هم بکنه؟ عجیب دلم آروم شد از این لحن گرم و صمیمیش. همونطور که نگاهش میخ چشمهام بود خندهش جمع شد و یکباره نگاهش غمگین. لب چیدم. -پشیمون شدی؟ چرا این شکلی شدی یکباره؟ نگاه دزدید از چشمهام و نفس بلندی کشید که خیلی عمیق بود و نشون از یه حرف نزدهی پر از درد. -باز هم میترسم محیا.
دلخور گفتم: -این یعنی شک داشتن به من. سریع گفت نه نه... نه محیا جان، زندگی مشترک یعنی داشتن بچه، بچههایی که نمیخوام توی آینده مایهی سرافکندگیشون باشم. برای همین روز اول بهت گفتم نه تو نه هیچکس دیگه. از تصور بچههامون و فکر امیرعلی اول خجالت کشیدم. چه زود زندگیها جلو میرفت، حتی توی افکارت؛ چون یه واقعیت بود؛ پس واقعیت خجالت نداشت. -دیدگاه بچهها هم به مادر و پدر و تربیت اونها بستگی داره. -میخوای بگی بابا توی تربیت امیرمحمد کم گذاشته؟ لب گزیدم و منظورم اصلا این نبود. -نه نه، منظورم اصلا این نبود. دست کشید بین موهاش و کمی شونهوار عقبشون زد. -میدونم؛ ولی قبول کن جامعه هم توی تغییر دیدگاهها بینقش نیست. -حرفت رو قبول دارم؛ ولی نمیشه که از واقعیت فرار کرد، باید قبولش کرد. مهم اینه که تو دیدگاه درست رو به عنوان پدر نشونِ بچهت بدی، یادش بدی برای آدمها به خاطر خودشون احترام قائل بشه؛ حالا میخواد اون فرد یه زحمتکش باشه مثل یه رفتهگر شهرداری یا یه غسال مثل عمواکبرِ تو یا رئیس یه شرکت بزرگ و مهم اینه باید بدونه هرکسی که زحمتی میکشه باید ازش تشکر کرد و هر شغلی جای خودش پر از احترامه به خصوص شغلهایی که با این همه سختی هر کسی ر نیست به عهده بگیره و قبول مسئولیت کنه. به نظر من این آدمها بیشتر قابل احترام و ستودنیان، باید همهی ما این رو یاد بگیریم و یاد بدیم. باز هم خیره شد به چشمهام و من عاشق این حس خاصش بودم. -قشنگ حرف میزنی خانومی. باز هم دلم رفت برای خانومی گفتنش و انگار امشب قبولم کرده بود به عنوان خانومی بودن زندگیش، درست جایی کنار خودش. دستهاش جلو اومد و برای اولین بار روی موهام نشست. موهایی رو که باز از روی حرص و عصبانیت به هم ریخته بودم رو مرتب کرد و برد زیر شال؛ شاید این هم یه جور نوازش بود که خواسته بود زیر غرور مردونهش بپوشونه. من هم به جای بیقراری، دوباره کیلو کیلو آرامش به خورد وجودم میرفت. دنبالهی شال رو روی شونهم انداخت و من با همه عشق نگاهش کردم و با ناز گفتم: -ممنون. لبخندی زد، گرم گرم مثل گرمی آفتاب اول بهار که کنار نسیم سرد و خنک لذت داشت و وجودم رو گرم کرد. -بریم توی خونه، هوا سرده. بلند شد و من خاک پشت شلوارش رو تکوندم.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤
✨ شب پردﻩ✨
را پَس می زند
وتمامِ ﺩاشته های
فراموﺵ شده را
عیاﻥ می ڪند:
(خدا؛ احساس؛ وجدان)
الهی🙏
رحمی ڪﻥ
تابا احساس ِآرامش
و وجدانی راحت بخوابیم🙏
الهی آمین 🙏
امشب✨
براتون یہ شب دلنشین
و یہ خواب شیرین
آرزومندم🙏
بیاین براے اتفاقات خوب🌹
امروزسپاسگزار باشیم🙏
واتفاقات بد را بہ دست
فراموشی بسپاریم✨
با آرزوی بهترینها برای شما خوبان
شبتون منور به نور خدا
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺✨ 🌙 ✨
#یک_صبح_یک_آیه 🌺🍃
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَالْبَاقِيَاتُ
الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا
دارائی و فرزندان، زینت زندگی دنیایند (و زوالپذیر و گذرایند). و امّا اعمال شایستهای که نتایج آنها جاودانه است، بهترین پاداش را در پیشگاه پروردگارت دارد، و بهترین امید و آرزو است.
#کهف-آیه ۴۶
@onlinmoshavereh
💫
ده جمله به یادماندنی از جیم ران اسطوره رشد شخصی 👌🏻
۱. آرزو نکن شرایط ساده تر بود، آرزو کن تو قوی تر بودی.آرزوی مشکلات کمتر نکن، آرزو کن مهارت های بیشتری داشتی. آرزوی چالش های کمتر نکن، آرزو كن دانایی بیشتر را.
۲. چالش رهبری در این است که قوی باشی، اما نه گستاخ، مهربان باشی، اما نه ضعیف، جسور باشی، اما نه موجب آزار دیگران، متفکر باشی، اما نه تنبل، افتاده باشی، اما نه کمرو ،سربلند باشی، اما نه مغرور، شوخ طبع باشی اما نه بدون ملاحظه.
۳. بر هر حال باید رنج یکی از این دو را تحمل کنیم: درد منظم بودن یا درد تاسف
۴. روزها گران قیمت هستند. زمانیکه یک روز را خرج میکنید، یک روز کمتر برای خرج کردن دارید. پس مطمئن شوید که روزهایتان رابه درستی خرج میکنید.
۵. انضباط پل بین اهداف و دستاوردها هستند.
۶. اگر تمایل به ریسک های غیر متعارف ندارید، مجبور خواهید بود با متعارفها کنار بیایید.
۷. انگیزه چیزی است که به شما قدرت شروع را می دهد، عادت چیزی است که شما را در راه نگه می دارد.
۸. موفقیت چیزی جز تمرین روزمره چند نظم ساده نیست.
۹. به جمع های ساده نپیوندید، رشد نخواهید کرد، جایی بروید که انتظارات و خواست های عملکردی بالا است.
۱۰. یاد بگیرید با چیزی که دارید خوشحال باشید و همزمان به دنبال تمام چیزهایی که میخواهید بروید.
@onlinmoshavereh
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
@onlinmoshavereh
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
رابطه جنسی را تحریم نکنید
تـحـریـم رابطـه جنسـی
● رابطه جنسی اساس و دلیل ازدواج است
● نیاز جنسی از حساس ترین و مهمترین نیاز های انسان هست پس هرگز و هرگز رابطه جنسی با همسر خود را به هیچ دلیلی تحریم یا خراب نکنید. رابطه جنسی را با میل و رغبت پذیرا باشید.
● رابطه ی جنسی را هیچ وقت دست کم نگیرید و مبادا روزی باورها و اعتقادات و مسایل روحانی و آسمانی شما را هوایی کند و این نیاز را نادیده بگیرید
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
@onlinmoshavereh
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#تربیت_فرزند
براي اينكه فرزند حرف شنويي داشته باشيد.
🔸 با او واضح و شفاف صحبت کنید .
🔸 به او بگویید که چه کاری می خواهید انجام دهد ؟
🔸 به او بیاموزید که چگونه آن کار را انجام دهد؟
مثلاً وقتی از فرزندتان می خواهید اطاقش را مرتب کند ،
طریقه ی انجام این کار را نیز برایش بازگو کنید:
👈 لطفا تختت را مرتب کن !
👈 لباسهای کثیف را داخل حمام و لباسهای تمیز را در کمد بگذار !
👈 اسباب بازیها را روی قفسه و کتابها را در جای خود قرار بده !
در این صورت کودک می داند از کجا و چطور شروع کند
وقتی او نداند که منظور شما چیست؟ نمیتواند فرمان شما را اجرا کند ، این امر باعث سوتفاهم شما شده و تصور میکنید که او لجبازی میکند و حرف گوش نمیکند .
@onlinmoshavereh
#سوال486
سلام .خسته نباشید
من یه خانمی هستم 25ساله .شوهرم 29سالش.من شهرستان توروستا زندگی میکردم ،شوهرم توشهرستان دیگه ای توشهر،چهارسال ازدواج کردیم،یه پسرسه سال داریم ،شوهرم تنهای خیلی دوست دار کم حرف اصلا باهم صحبت نمیکنیم درروزصدتاکلمه باهم حرف نمیزنیم خیلی تودار ،باکسی ارتباط برقرار نمیکن ازسرصدا کردن بدش میاد ،باپسرم بازی نمیکن وقتی بابچه بازی میکنم ازخوشحالی جیغ میزن دست حورا میزنم شوهرم عصبانی میشه میگه خفه شید گم شید ،منم روحیه لطیفی دارم خیلی زودناراحت میشم ازدستش میشینم گریه میکنم بخاطریه حرف الکی،خانه دار هستم همش توخونم یه خونه 60متری چهارسال اجاره تمدیدمیکن هرکارمیکنم اینجابلندبشیم بریم جابزرگتر قبول نمیکن ،بیرونم نمیبرمون هفته ای دوهفته ای یه بار میبرمون پارکی جای،بقیه روز همش توخونه ام ،شوهرم کاریم ندار که برم بیرون ولی من خودم تنهای دوست ندارم برم بیرون فامیلای منم شهرستانن وهیکس اینجا ندارم فامیلای شوهرم یه چند تای داره زیاد باهم ارتباط نداریم فقط هر چند هفته ای یک بار میریم خونه پدرشوهرم ،خلاصه مطلب:ازوقتی شوهرکردمه زیاد فکر میکنم ،قبل ازخواب اولاش نیم ساعت بود کم کم هی بیشتر شد،الان که یک ماه ازساعت دوازده شب میرم تورخت خواب تا شیش صبح خوابم نمیبره همش فکرهای بیهود ،تکراری ،چیزای که الی هیچ ارزشی ندارن واسه فکر کردن ،وقتی روزا کار دارم خوابم میاد کلافم میکن اعصابم زود خورد میشه ،وقتی خوابم میبره همش کاوس میبینم هی خوابای خوب بد میبینم تااز خواب بلند بشم زندگی واسم سخت شد ،خواهش میکنم کمکم کنید چی. کارکنم که شبا خوابم بیاد ،زود اعصبی نشم زندگی شادی داشته باشم
ممنون میشم راهنماییم کنید.؟
ببخشید خانم دکتر
یه مسئله دیگه که یادم رفت بگم
خیلی زود همچیو فراموش میکنم مثلا یادم میوفت که لباس کثیف دارم بشورم میخوام برم بشورم یهی بچه ام میاد یه چیزی ازم میخواد تایه چند دقیقه ای سرگرم میکن بعدش من یادم میر که میخواستم چی کار کنم یا چیزی تو یخچال میخوام میرم در یخچال باز میکنم یادم رفت واسه چی اومدم به اشنای گفتم اونا میگن اشکالی ندار ماهم این اتفاق واسه مون افتاد ،ولی من در روزکه یه بار نیست چشم پوشی کنم حداقل در روز 6و7مرتبه پیش میاد
یه موضوع دیگه اینکه پسرم باکسی ارتباط برقرار نمیکن بابچه های همسن سالش بازی نمیکن یعنی باهیکس بازی نمیکن میبریمش توپارک بازی نمیکن توشهربازی میره پیش اسباب بازی های میگم دوست داری بازی کنی باهاش میگه اره ولی بلیت که میگیریم اصلا نمیره بازی کن همش وامیسته نگاه میکن به اونای که بازی میکنن ،هرکیم دست بزن به اسبابازیاش همش وامیسته نگاه میکن وقتی عصبی میشه دوتا انگشت شصت شو میکن تودهن هی میمکه ،اگه باور میکنید تاحالا با هیچ بچه بازی نکرد بچه همسایه هسن خودشه سه سالش میاد خونمون دستش میگیره میگه بازی کنیم ولی پسرم باهاش بازی نمیکندمیاد توبغلم سفت بهم میچسبه تااز خونمون برن بیرون ،همش ترس دار انگار از همه چی میترس از صدای لوازم خانگی جارو برقی چرخ گوشت...تا ادم.حیوانات، ماشین. صدای های بلند هر چیزی که باشه میترس البته من وقتی 3و4ماهروش بارداربودم یه تصادف کوچلوی با ماشین دشتم نمیدونم این روش تاثیر گذاشته یه چیز دیگری،خواهش میکنم بهم بگید چی کار کنم پسرم بهتر بشه بادوستاش بازی کن همیشه شاد باش
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاور خانواده
سلام بانو
میدونی عزیزم قبل ازدواج باید به همه این مسائل فکر میکردی تابدونی ایا شخصیت شما باهم جور درمیاد یانه
ایافرهنگتون با هم مچ هست یا نه ایشون شخصیتش درونگراست وخب زیاد اهل ارتباط نیست ود این مورو نیاز به صبوری شماست ودرایت تا شاید بتوانید کم کم به میان جمع باوریش االته خیلی نرم وبه اهستگی بهتره حساسیت هات رو کم کنی وهمچنان به زندگیت شور بدی خب وقتی ایشون خسته برمیگرده خونه مراعات حالش رو بکنید تا رفع خستگیش بشه وکم کم خودش شدوع به صحبت کنه پس قتی وارد شد توقع حرف وخوش وبش دا نداشته باش تا سرحال بشه وویتی که نیست با فرزندت بازی وخنده کن تا کنتاگی نباشه وبچه هم افسرده نشه
وسعت خونه خیلی مهم نبست ومهم دلخوش هستش وچگونه زیستن وشادزیستن حتی تومحیط کوچک به جای فکر مشغول دلت رو مسغول کن به زندگیت به فرزندت خودت وهمسرت کلی سر خودت رو شلوغ کن بمطالعه وکلاسهای هنری خیاطی گلدو زی حتی درس خونون همه این گیر دادنها علتش بیکاریه خب خونه مادر شوهر بیشتر برو سر بزن کنارشون کیف کن تازه وقتی کنار اونایی علاوه بر عزیز شدن میتونز کلی پس ان از کنید تا بتونید منزل رو تعویض کنید پس سبیاست ودرایت ومحبت رو باهم بکار ببر تازندگیت شیرین بشه.
حتما چکاب بده احتمال داده تیرویید کم کار شده باشه وکم خون هم باشی علت فراموش کاری همینه دیگه اینکه بچه ها تواین سن بیستر وابسته به ماهیتند.خودت بهترین هم بازی هستی و لطفا مجبور به انجام کاری نکن چون اسیب شخصیتی میبینه.
@onlinmoshavereh
#خدای_خوبم
هرگز از #حکمت کار خدا در لحظه نمیتوان سردرآورد
روزی خواهی دانست
شاید امروز نه ، شاید فردا و پس فرداهای دیگر
پس نه مقاومت کن، نه مخالفت
همیشه دلنگرانیها همراه تو خواهند بود
و هیچ کس در پس خندههای بظاهر بیخیال تو
اندوه غم را نخواهد فهمید
در آن لحظه است که هیچ پناهی جز خدا نخواهی یافت
خداوند در عمق باور آدمی جای دارد
و تو همیشه با وجود تمام دلمشغولیها
جایی در دل داری که در انتها، آنجا
به سراغ خدا میروی.
پینوشت : « و من یتوکل علی الله فهو حسبه» هر که به خدا توکل کند او را بس است »
#کانال_مشاوره_آنلاین 🌹🍃
@onlinmoshavereh