سوال791
سلام ممنون از کانال خوبتون و راهنماییهای ارزشمندتون من قبلا پیام دادم و خیلی موثربود راهنماییتون شوهرم از اینکه من با دوستام و اقوام در رابطه باشم اصلا خوشش نمیاد حتی برا خونه پدر و مادرمم که برم ایراد میگیره و نمیذاره من برم الان من حدود پنج ماهه که خونه پدرم نرفتم همش پدر و مادرم اومدن بمن سر زدند ولی من به این اقا میگم با یه کسایی رفت و امد نکن توجه نمیکنه البته کسایی که من میگم رفت و امد نکنه ادمهایی هستند که واقعا درشان ادم نیست باهاشون در ارتباط باشه دیروز اتفاقی رفتم سر گوشیش دیدم یه فیلم از مهمونی که اخرین بار رفته هست وقتی فیلم رو دیدم همه بی حجاب و زن و مرد باهم در صورتی که بمن نگفته بود همچین مهمونی میره گفته بود خونه برادرم هستم با برادرم و پسر خواهرم و خانمش کس دیگه ای نیست تو این فیلم رفتارهای یه خانم رو نسبت به شوهرم دیدم که واقعا حالم رو بد کرد ولی شوهرم اصلا توجهی به حال من نمیکنه و همان کاری رو میکنه که خودش دوست داره من باید چیکار کنم رفتارم و برخوردم چی باشه با این همه محدودیت که دارم دیگه واقعا نمیتونم تحمل کنم تا حد مرگ حالم بد میشه و عذاب میکشم تورو خدا بگید من چیکار کنم بارها نشستم باهاشون حرف زدم قول میدند که دیگه اینکارها را نکنند ولی باز کار خودشون رو انجام میدند برخورد من باید چی باشه کمکم کنید شرمنده که طولانی شد
ببخشید فراموش کردم این رو بهتون بگم که من و شوهرم جدا زندگی میکنیم و خیلی تسلت ندارم رو این اقا میخوام ببینم اگه فایده ای نداره ادامه این زندگی قبل از اینکه بچهام متوجه بشند ازدواج کردم جدا بشم که حداقل بچهام اسیب نبینند
مشاور✍
جدا یعنی چی ؟شما همسر دوم هستی؟یا همسر موقت هستی
پس آقای خودتون چی شده
کادبر🖍
من جدا شدم از همسر اولم بخاطر بچهام جدا زندگی میکنم از همسر دومم
مشاور
میشه لطفا به من بگید آیا ازدواج شما دائم هست یا موقت
واینکه چند تا بچه دارید وجنس وسنش رو هم بفرمائید
کاربر🖍
سلام صیغه 99ساله و سه تا پسر دارم در سنهای 19و14و6 این رو در مورد این اقا بگم کلا اهل ازدواج دائم نیستند با زن قبلیشونم صیغه بودند با اینکه دوتا بچه هم دارند و یه چیز دیگه که نگفتم اینکه این اقا باهمه این خصوصیاتی براتون گفتم برا جدایی منو تهدید میکنه و من واقعا میترسم که نکنه کار غیر معقولی انجام بده
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاور خانواده
با سلام
ممنون از اعتمادتان به ما خانمی اینجور همسرها رو فقط آدم داره تا احساس بی تکیه گاهی نکنه ویا خدای ناکرده به گناه نیافته اگه نه خیلی نمیشه بهش دل خوش کرد ویا تسلطی روی اوضاعش داشته باشی چون مثل ملک شریکی هستش وخیلی نمیشه احساس مالکیت بهش داشت پس خیلی فکر خودت رو درگیر این مسائل نکن متاسفانه تا ایشون هم نخواد دقیقا مثل عقد دائم شما نمی تونی طلاق بگیری نگفته بودی که نفقه میده یا نه و اصلا رفت وامدش چطوری اما در کل خیلی مراقب روحیات واحساسات فرزندانت باش چون توی دوره حساس سنی وبلوغ هستند این مسائل خیلی نمیتونه براشون قابل هضم باشه ومیتونه باعث انحراف ویا سرکشی اونا باشه به قول خودت این اقا برای در رفتن از زیر بار مسئولیت زنها رو صیغه میکنه تا خودش آزاد باشه پس خیلی روش انرژی نذار و مراقب فرزندانت باش تا انشاالله بزرگ بشوند بدونه آسیب تا لااقل ثمره عمرت رو بر باد نداده باشی و اصلا بچه هارو در جریان نذار تا آسیب نبینند چون اگه قرار بود بدونند تا کوچک بودن و پذیرش داشتن میبایست می گفتی نه الان
اگه به خاطر این مسائل میخوای به هم بزنی تاثیری روی ایشون نداره چون به هر حال با دیگری می ره حالا فکر کن ببین میتونه سرپناه باشه یا نه فقط دنبال کیفه
و لطفا حواست به بچه ها باشه....
موفق باشی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🌺
#رهایی-از-شب
#ف-مقیمی
#قسمت #بیست وهشتم
او آه عمیقی کشید و درحالیکه نگاهش به تسبیحش بود گفت:
-ان شالله که خیره واز این به بعد به لطف خدا هم شما و هم ما بهتر از دیروزمون میشیم.
چرا اینها نمیگذاشتند حرفم را بزنم؟! چرا هیچ کدامشان حاضر به شنیدن اعترافم نبودند؟ با کلافگی و آشفتگی دستهایم را در هوا رها کردم و با گریه گفتم:چرا نمیزارید حرف بزنم؟!
او جا خورده بود.با لحنی آرام و متاسف گفت:-اتوبوسها منتظر ما هستند.اگر الان سوار نشیم جامیمونیم.
وقتی دید دستم رو روی سرم گذاشتم با مهربانی گفت:
-ببین خواهرم!! من درد رو در صدای شما حس میکنم.ولی درد رو برای طبیب بازگو میکنند.اگر دنبال شفا هستی برای طبیب الهی درد دلت رو بگو.باور بفرمایید این حال شما رو شاید بنده یا خانوم بخشی درک کنیم ولی درمان با یکی دیگه ست.!!! ان شالله که این احوالات شما مقدمه ی آرامشه.
با ناراحتی سرم را تکان دادم و رو به فاطمه گفتم:
-من خیلی تنهام...همیشه جای یک نفر در زندگیم خالی بود.جای یک محرم، جای یک گوش شنوا برای شنیدن در دلهام! !!!
فاطمه چشمانش پر از اشک شد و با نگاه خواهرانه گفت:
-الهی قربون اون دلت برم.خودم میشم گوش شنوات...خودم میشم محرمت..هروقت که خواستی برام حرف بزن ولی الان باید بریم.حق با حاج آقاست.ازما ناراحت نشو.
حاج مهدوی بی اعتنا به کنایه ی من از کنارمون رد شد و باز هم تکه ای از روحم را با خودش برد.فاطمه زیر بغلم را گرفت و بلندم کرد.خودش هم رنگ به رو نداشت.ازش پرسیدم
-توخوبی؟
به زور لبخندی زد و گفت:
-اگر درد کلیه ام رو ندید بگیری آره خوبم.گفتم:
-کلیه ت ؟؟ کلیه ت مگه چشه؟
با خنده گفت:
-سنگ کلیه!!!حالا حالا هم دفع نمیشه مگر با سنگ شکن!!فقط خدا خدا میکنم اینجا دادمو هوا نبره.
با حیرت نگاهش کردم :
-واقعا تو چقدر صبوری دختر!!!
اودر حالیکه به روبه رو نگاه میکرد گفت:
-تا صبر نباشه زندگی نمیگذره.!
پرسیدم:
-چطوری این قدر خوبی؟!
گفت:
-خودمم نمیدونم! فقط میدونم که به معنای واقعی مصداق آیه ی شریفه ی فتبارک الله الا حسن الخالقینم.!!
باهم خندیدیم.
میان خنده یاد خوابم و جمله ی آقام افتادم و دوباره سنگینی گناه و عذاب وجدان به روحم مستولی شد.
فاطمه فهمید ولی به رویم نیاورد.او عادت داشت بدیهام رو ندید بگیره.مثل حاج مهدوی که حتی یادش نمی آمد من را با بدترین شکل وشمایل در ماشین کامران دیده بود!!
کامران چندبار بهم زنگ زده بود.ولی نمیخواستم باهاش حرف بزنم.خدایا کمکم کن.دیگه نمیخوام آقام سردش باشه. .نمیخوام آقام ازم رو برگردونه.خدایا من نمیدونم باید چیکارکنم؟! درسته تا خرخره تو لجنزارم ولی واقعا خودت میدونی که راضی نیستم از حال و روزم..
صدای فاطمه از افکارم بیرونم آورد.پرسید:
-اممم چرا بازم داری گریه میکنی؟دلم نمیخواد نا آروم ببینمت.
دلم خیلی پربود.با پشت دستم اشکهام را پاک کردم و گفتم:
-فاطمه جان..امشب برات همه چیز را تعریف میکنم.
واو در سکوت متفکرانه ای وارد اتوبوس شد.
ادامه دارد...
🍃🌺
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
در بنی آدم چند نوع🔥آتش وجود دارد
1_آتش 🔥شهوت
که باروزه گرفتن خاموش میشود
2_آتش🔥حرص وطمع
که با یاد کردن مرگ خاموش میشود
3_آتش🔥نگاه وچشم چرانی
که با ذکردل خاموش می شود
4_آتش🔥غفلت
که با یاد خدا خاموش میشود
5_آتش🔥 جهالت و نادانی
که با استماع علم فروکش می کند
6_آتش🔥وشهوت شکم
که با طعام حلال خاموش میشود
7_آتش🔥زبان
که با تلاوت قرآن خاموش میشود
8_آتش🔥معصیت
که با توبه از بین می رود.
9_آتش🔥شرمگاه
که با نکاح حلال سکون می یابد....
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
⭐خدایا🙏
⭐️در این شـب سرد زمستانی
⭐به حق امام رئوفت
⭐امام مهربانیها
⭐حضرت امام رضا (ع)
⭐لطف ومهربانیت را
⭐لحظه ای ازمادریغ مفرما
⭐و اندوه همه رابه شادی
⭐مبدل فرما 🙏
⭐️آمیـــن یا رَبَّ 🙏
⭐️امشب دعا كنيم 🙏
⭐️برای همه اوناییکه یه درد گوشه
⭐️قلبشون پنهونه برای دلهای شکسته 💔
⭐️برای اونهايي که بیمار هستند
⭐️ان شاء الله بحق امام رضا (ع)
⭐️همگی حاجت روا بشند
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
بنام خدا
قال علی علیه السلام: «لاظَهیرَ کَالْمُشاوَرَةِ وَالإِسْتِشارَةُ عَینُ الْهِدایَة؛
حضرت علی می فرماید؛ هیچ پشتیبان وتکیه گاهی همچون مشورت نیست، ومشورت عین هدایت است.»
نهج البلاغه کلمه قصار ۴۵
عرض سلام و وقت بخیر
خیلی خوشحالیم که در خدمت شما هستیم😊
مشاوره به سه روش هست تیم تخصصی ما با چهار مشاور خبره با بیش از ده سال سابقه مشاوره در "آکادمی آنلاین مشاوره خانواده" طبق اختیار و انتخاب شما پاسخ گو هستند.
1⃣مشاوره خصوصی
💎 #روابط_عاشقانه چقدر برای شما #اهمیت دارد تا به خاطرش سرمایه گذاری کنید.⁉️
داشتن #رابطه_دوستانه با فرزندت چقد برای شما اهمیت دارد. ⁉️
#خوشبختی چقدر برای شما ارزش دارد که مثل لباس و سایر مایحتاج خود،بهش بها بدهید. ⁉️
مشاوره خصوصی با چت نیاز به پرسش و پاسخ و مشاوره به وسیله چت کردن هست که برای این نوع مشاوره ساعتی 30000 هزار تومان در نظر گرفته شده است.
2⃣ مشاوره تلفنی که شرایطش مفصل در زیر بیان شده است.
شرایط مشاوره تلفنی؛👇👇
۱. زمان مشاوره 45 دقیقه می باشد که در صورت نیاز امکان تمدید وجود دارد.
۲. هزینه مشاوره تلفنی مبلغ 50000هزار تومان است.
درگاه پرداخت مشاوره هزینه پرداختی حداقل مبلغ مشاوره است و صرف امور فرهنگی مجموعه می شود.
۵. از مبلغ واریزی عکس گرفته شود.
۶. بعد از واریزی زمان و شماره تماس اعلام خواهد شد.
🌻آکادمی مشاوره آنلاین 🌻
با مشاوره تخصصی خانواده و کودک در خدمت شما هستیم.
کانال مشاوره انلاین را به دوستانتان معرفی کنید🙏
لطفا به منظور ارسال سوال و راهنمایی به مشاور مربوطه به ایدی زیر مراجعه فرمایید.↙️↙️
@m_n_62
@m_n_62
واریزی از طریق درگاه مشاوره انلاین میباشد که به منظور رفاه حال شما و اسان بودن پرداخت این سامانه راه اندازی شده است.
آدرس پرداخت مشاوره آنلاین؛👇👇
IDPay.ir/onlinmoshavereh
به کانال ما بپیوندید👇👇👇👇👇👇
@onlinmoshavereh
☺️مادرشوهر_خوب
یه #مادرشوهر خوب میدونه پسرش الان ازدواج کرده. بحث سر این نیست این پسر " مال" کیه! بحث سر #استقلال و ساختن یه خانواده جدیده. اون تلاش نمیکنه هی پسرش رو پر کنه و اونو سمت خودش بکشه!
یه 🌹مادرشوهر خوب میدونه الان آرزوش باید 🌹خوشبختی پسرش و خوشیش کنار زنش باشه پس به این خوشی دهن کجی نمیکنه.
اون میدونه که عروسشم یه انسانه و بهتره در درجه اول باهاش با #محبت و احترام برخورد و صحبت کنه و اینطوری با #سیاست احترام دو نفر همیشه حفظ میمونه!
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔹 بازی «سرزنش» راه نیندازید:
درباره « آلزایمران عاطفی » چیزی شنیده اید؟ عده ای از زوج ها یادشان می رود که فرد مقابل، همسرشان است! چشم های شان را می بندند و وقتی شروع به بیان دلخوری های شان می کنند، متوجه هیچ چیز نمی شوند. این افراد فقط دوست دارند همسرشان را سرزنش و با حجمی از عذاب وجدان رها کنند چراکه نمی خواهند مسئولیت مشکل پیش آمده را به عهده بگیرند و سعی می کنند تمام تقصیرات را به گردن دیگری بیندازند. در اوج درگیری وقتی حرفی برای گفتن پیدا نمی کنند به نقطه ضعف های طرف مقابل متوسل می شوند و وقتی تمام حال خراب شان را روی دیگری خالی کردند، او را ترک و رها می کنند. این موضوع باعث می شود همسرشان سه بار ضربه بخورد؛ یک بار به خاطر دعوا، بار دیگر به علت یادآوری موضوعی که نباید مطرح می شد و بار سوم نیز به این دلیل که با حجم تحقیری که تحمل کرده اند، تنها مانده اند و نمی دانند چگونه به حل آن بپردازند
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #روانشناسی_مردان
💠 برای مرد هیچ چیز آزاردهندهتر از این نیست که ببیند همسرش #افسرده و ناامید است.
💠 چرا که مردان با دیدن این حالت احساس میکنند فردی بیلیاقت و #ناتوان هستند که نتوانستهاند همسرشان را شاداب نگه دارند!
💠مردان خود را عامل اصلی خوشحالی و ناراحتیهای همسرشان میدانند.
💠 پس تصور نکنید وقتی ناراحتید او #سنگدل و بیتوجه است. او گاهی مهارت ارتباط را بلد نیست.
@onlinmoshavereh
🌺
🔴 #بیرون_نروید!
💠 اگر شوهرتان، اکثر اوقات شبانهروز بخاطر مشغله، بیرون از منزل است ساعاتی که داخل خانه است سعی کنید بهخاطر او #بیرون نروید.
💠 گاهی رفتن به بازار یا مهمانی را بهخاطر حضور #شوهر در خانه ترک کنید. و علت نرفتن خود را به همسرتان بیان کنید تا #توجه و فهم شما را مشاهده کند.
💠 گذشتن از خواسته خود بخاطر همسر، شما را بیشتر #محبوب کرده و بیشتر بهم نزدیک میشوید.
@onlinmoshavereh
🌺
سوال792
سلام میشه راهنمایی کنید
یه خانومی ۳۳سالشونه و مجردن
بایه آقایی اشنا میشن درفضای مجازی حدود دوسه ساله
دوشیزه بودن بدون اطلاع خونوادش صیغه شده آقا متاهلن زن و بچه دارن ظاهرا
آقا اول پیشنهاد دیدار بهشون میدن و بااصرار میخوان ایشونوببینن
بالاخره خانوم قبول می کنن
و تا به حال چندین بار صیغه شدن
ولی تا به حال این آقا اسم و فامیلی خودشو نگفته
البته رابطه جنسی داشتن اما دخول نداشتن. میگه گاهی با بی احترامی برخورد می کنه گاهی با مهربانی. و الان میخواد رابطه شو کات کنه وابسته شده
میگه اون آقا تا به حال خیلی دروغ گفته بهش
مشکل خانوم وابستگیه که قدرت نه گفتن به آقا رو نداره
خانوم میخواد کات کنه
می گفت هر وقت میخوام کات کنم تا پیام میده که بیاد دنبالش نمی تونه نه بگه
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
با سلام
ببین عزیزم قبول دارم که آدمی از لحاظ حسی نیاز به رابطه همسری داره ولی اصلا قبول ندارم که به هر قیمتی باشه تازه اونم با شخصی که هیچ شناختی نسبت بهش نداری ایشون در قبال تعهد ش نسبت به همسرش وفادار نبودن یواشکی بهش خیانت کرده واز ترس حتی اسمش رو هم به تو نگفته وتو راحت بدونه اجازه خانواده وبی اطلاعشون قدم تو این مسیر گذاشتین ودر اختیار این اقا بدتر ازهم اینکه بااین تجربه بعد دیگه اون لذتی رو که باید از ازدواج نمیبری چون هی با اولین تجربه میخوای مقایسه کنی اگه این حین بارداربشی چکار میکنی اگه مایه منی سمت واژن ریخته بشه بدون دخول هم امکان بارداری هست بااین وضعیت اگه موقعیت ازدواج برات پیش بیاد چی تو زیر تعهد ایشونی اگه واقعا نظر منو میخوای این رابطه رو کات کن و بیشتر از این خودت رو پیشش کوچک نکن چون نمی ارزه
شاید انشاالله موقعیت خوب ازدواج واقعی براتون میش بیاد پس به خدا توکل کن و صبوری کن در کنار تقوا ....
حالا اگه میتونست همسرت بشه یه چیزی اما الان شما فقط یه بازیچه ای وبس.....
لطفا ادامه نده
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺🍃
#رهایی-از-شب
#ف-مقیمی
#قسمت #بیست ونهم
شب چتر سیاهش را در گرمای مهربانانه ی خرمشهر پهن کرد.از اردوگاه ما تا سالن غذاخوری ده دقیقه فاصله بود.من وفاطمه و چند نفر دیگه از دخترها به سمت سالن غذاخوری حرکت کردیم.فاطمه اینقدر خوب وشاد و بشاش بود که همه دوستش داشتند.وبخاطر همین هیچ وقت تنها نمیشدیم.شام ساده و بدمزه ی اردوگاه درمیان نگاه های معنی دار من وفاطمه هرطوری بود خورده شد.وقتی میخواستیم به قرارگاهمون برگردیم فاطمه آرام کنار گوشم نجوا کرد:من امشب منتظرم..
ومن نمیدونستم باید از شنیدن این جمله خوشحال باشم یا ناراحت.
خلاصه با اعلام ساعت خاموشی همه ی دخترها راس ساعت نه به تختخوابهای خود رفتند و با کمی پچ پچ خوابیدند.داشتم فکر میکردم که چگونه در میان سکوت بلند اینجا میتونم حرف بزنم که برام پیامکی اومد.گوشیم را نگاه کردم و دیدم فاطمه پیام داده: 'بریم حیاط'
تخت فاطمه پایین تخت من قرار داشت.سرم را پایین آوردم. دیدم روی تخت نشسته و کفشهایش را میپوشد.چادرم را برداشتم و پایین آمدم و دست در دست هم از خوابگاه خارج شدیم.گفتم :
-کجا میریم؟!مگه اجازه میدن تو ساعت خاموشی از خوابگاه بیرون بریم؟
گفت:
- نه. ولی حساب من با بقیه کلی فرق داره
راست میگفت.
وقتی چند نفر از مسئولین اونجا او را دیدند بدون هیچ پرسش و پاسخی به ما اجازه گشت زدن در حیاط اردوگاه را دادند.به خواست فاطمه گوشه ی دنجی پیدا کردیم و روی زمین نشستیم..
فاطمه بی مقدمه گفت:خوب! اینم گوش شنوا. تعریف کن ببینم چیکاره ایم.
حرف زدن واعتراف کردن پیش او خیلی سخت بود.نمیدونستم از کجا باید شروع کنم.
گفتم:
-امممممم...قبلا گفته بودم که پدرم چه جور مردی بود..
-آره خوب یادمه وباید بگم با اینکه ندیدمش احساس خوب و احترام آمیزی بهشون دارم
آهی از سرحسرت کشیدم وزیر لب گفتم:
-آقام آقا بود.! !کاش منم براش احترام قایل بودم.
باتعحب پرسید:مگه قایل نیستی؟!
اشکهام بیصبرانه روی صورتم دوید و سرم رو با ناراحتی تکان دادم:
-نه.!!!! فکر میکردم قابل احترام ترین مرد زندگیم آقامه ولی من در این سالها خیلی بهش بد کردم خیلی...
دیگه نتونستم ادامه بدم و باصدای ریز گریه کردم.فاطمه دستانم رو گرفت ونگاهم کرد تا جوی اشکهام راه خودشو بره.باید هرطوری شده خوابم رو امشب به فاطمه میگفتم وازش کمک میگرفتم پس بهتر بود اشکهایم رو مدیریت میکردم.
-آقام دوست داشت من پاک زندگی کنم.آقام خیلی آبرو دار بود.تا وقتی زنده بود برام چادرهای مختلف میخرید.
بعد دستی کشیدم رو چادرم و ادامه دادم:
-مثلن همین چادر! اینا قبلن سرم بود.
فاطمه گفت:چه جالب! پس تو چادری بودی؟ حدس میزدم.
با تعجب پرسیدم:ازکجا؟
-از آنجا که خیلی خوب بلدی رو بگیری
سری با تاسف تکون دادم و گفتم:
-چه فایده داره؟ این چادر فقط تا یکسال بعد از فوت آقام سرم موند.
-خوب چرا؟! مگه از ترس آقات سرت میکردیش؟
کمی فکر کردم و وقتی مطمئن شدم گفتم:
-نه آقام ترسناک نبود.ولی آقام همه چیزم بود.او همیشه برام سوغات وهدیه، چادر اعلا میگرفت.منم که جونم بود و آقام.تحفه هاشم رو چشمم میذاشتم.درستشو بگم اینه که من هیچ احساسی به چادرنداشتم مگر اینکه با پوشیدنش آقام خوشحال میشه.
-خب یعنی بعد از فوت آقات دیگه برات شادی آقات اهمیتی نداشت؟
با شتاب گفتم:
-البته که داشت ولی آقام دیگه نبود تا ببینتم وقربون صدقم بره.میدونی تنها سیم ارتباطی من با خدا و اعتقادات مذهبی فقط پدر خدابیامرزم بود.وقتی آقام رفت از همه چی زده شدم.از همه چی بدم اومد.حتی تا یه مدت از آقام هم بدم میومد.بخاطراینکه منو تنها گذاشت. با اینکه میدونست من چقدر تنهام.بعد که نوجوونیمو پشت سر گذاشتم و مشکلات عدیده با مهری پیدا کردم کلا از خدا و زندگی زده شدم..میدونم درست نیست اینها رو بگم.ولی همه ی اینا دست به دست هم داد تا من تبدیل بشم به یه آدم دیگه.تنها کسایی که هیچ وقت نتونستم نسبت بهشون بیتفاوت باشم و همیشه از یادآوری اسمشون خجالت زده یا حتی امیدوار میشم نام خانوم فاطمه ی زهرا و آقامه.
نفس عمیقی کشیدم و با تاسف ادامه دادم: ای کاش فقط مشکلم حجابم بود...خیلی خطاها کردم خیلی...
ادامه دارد....
🍃🌺
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺