eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.6هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌🍃🌺 حاج مهدوی پرسید:شما دوست خانوم بخشی نیستی؟؟ من از شرم آبروم بجای جواب دوباره گریه از سر گرفتم. او با یک الله اکبر از جا بلند شد و گفت:اینجا چیکار میکنید؟ وقتی دید همچنان بجای جواب سوالش هق هقم بیشتر میشه گفت:استغفرالله..بلند شید..بلند شید از روی زمین.صورت خوشی نداره.پاهام درد میکرد.به سختی بلند شدم و سرم رو پایین انداختم.او از جیبش یک دستمال گل دوزی شده ی تمیز درآورد و مقابلم گرفت:صورتتون خونیه! دستمال رو گرفتم و اون رو بوییدم.حیف این دستمال بود که کثیفش کنم.جوری که متوجه نشه گذاشتمش تو کیفم. و از داخل کیفم دستمال درآوردم و صورتم رو پاک کردم.ولی لخته های خون در صورتم خشک شده بود. حاج مهدوی آهی کشید و با همون ژست همیشگی پرسید: میخواین ببرمتون درمانگاه؟ با لبخندی تلخ گفتم:هنوز هزینه ی درمانگاه جنوب رو باهاتون تسفیه نکردم. او نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت وسرش رو تکون داد. شرمنده بودم شرمنده تر شدم.! او یک قدم جلو اومد و گفت: _اینجا این وقت شب کجا میرفتید؟ یادمه گفته بودید پیروزی زندگی میکنید. سکوت کردم.حتی روی نگاه کردن به او را نداشتم. او آهی کشید و در حالیکه میرفت گفت:زیاد اینحا نایستید.برای بانویی مثل شما این وقت شب خیلی خطرناکه.. با وحشت و اضطراب گفتم:حاج آقا.. برگشت نگاهم کرد.گفتم من گم شدم.میشه باهاتون تا یه جایی بیام..قول میدم ازتون فاصله بگیرم... اجازه نداد جملمو تموم کنم.اخم دلنشینی کرد و گفت:همراه من بیاین. پشت سرش راه افتادم.اشکم بند نمی اومد.خیلی زود رسیدیم به خیابون اصلی. میان راه توقف کرد وبه طرفم برگشت.رو به زمین گفت:مطمئنید که احتیاجی به درمانگاه ندارید؟ وقتی دید ساکتم به سرعت به سمت ماشینش رفت. من همونجا ایستاده بودم که صدا زد:تشریف نمیارید؟؟ با دودلی و اضطراب سمتش رفتم.با خودم فکر کردم چطور ماشینش رو در این محل خطرناک و بی درو پیکر پارک کرده!؟ نمیترسید که کسی ماشینش رو ببره؟! یا قطعاتش رو بدزده؟ او در عقب را باز کرد و با حالتی عصبی اما محترمانه گفت:بفرمایید لطفا.بنده میرسونمتون. سوار شدم.بینیم به شدت درد میکرد و چانه ام میسوخت.هیچ حس خوبی نسبت به صورتم نداشتم.از داخل کیفم آینه ی کوچک جیبیم رو درآوردم و با دیدن صورتم ناخوداگاه گفتم:وااای! ! او در حالیکه کمربندش رو می بست با لحنی سرد پرسید:اتفاقی افتاده؟ من با دو دلی و شرمندگی گفتم: __ ببخشید شما داخل ماشینتون آب دارید؟ او با دقت به اطراف ماشینش نگاه کرد و بی آنکه سرش رو به طرفم برگردونه گفت:دارم ولی گمونم گرم باشه.تو مسیر براتون خنکش رو میخرم با عجله گفتم:نه نه برای خوردن نمیخوام.میخواستم صورتم رو بشورم. او بطری آب رو به سمتم تعارف کرد.در ماشین رو باز کردم و دستمالم رو آغشته به آب کردم و صورتم رو شستم.دستم رو نزدیک بینی ام نمیتونستم ببرم چون خیلی درد میکرد.بی اختیار گفتم اگه بینیم شکسته باشه چی؟ او با صدایی نجوا مانند در حالیکه متفکرانه به خیابون نگاه میکرد گفت:اول میریم درمانگاه. گفتم:نه نمیخوام دوباره شما رو تو زحمت بندازم.خودم فردا میرم. او بی آنکه جوابم رو بده ماشین رو روشن کرد.در عقب رو بستم و ناراحت از برخورد سرد او سکوت کردم. دقایقی بعد مقابل یک درمانگاه توقف کرد. گفتم:حاج آقا من که گفتم درمونگاه نمیام! او در حالیکه کمربندش رو باز میکرد و از ماشین پیاده میشد گفت:رفتنش ضرری نداره.در عوض خیالتون راحت میشه. به ناچار پیاده شدم ولی در رو نبستم. پول زیادی همراهم نبود. با اصرار گفتم:حاج آقا لطفا سوار شید من خوبم! او نگاهی گذرا به من کرد و با حالتی عصبی گفت:نگران نباشید! نمیزارم زیر دینم بمونید! انگار هنوز بابت رفتار اون روزم ناراحت بود.چون رفتار اون روزم روبه رخم میکشید.با دلخوری جواب دادم:بحث این حرفها نیست.باور کنید حوصله ی درمونگاه رو ندارم. دلم میخواد زودتر برم خونه.خواهش میکنم درکم کنید. او سکوت معنا داری کرد!! تمام حواسم به او بود.حرکاتش شبیه کسانی بود که خیلی به خودشون فشار می آوردند چیزی بگن ولی نمیتونستند.من حدس میزدم چی تو ذهنشه.هرچه باشد او منو با اون سرو شکل خونی تو کوچه پس کوچه های اون محله ی ترسناک دیده بود و قطعا فکرهای خوبی نمیکرد.باید چی کار میکردم؟ کاش ازم میپرسید؟! خب اون وقت من چه جوابی داشتم بهش بدم؟! بگم دنبال تو بودم که اون مرتیکه خفتم کرد؟! بعد نمیگه تو غلط کردی دنبالم راه افتادی؟ او در سکوت و خودخوری به نقطه ای از آسمان خیره شده بود.دلم میلرزید.. ناگهان بی مقدمه گفت: -چرا منو تعقیب میکنید؟ 🍃🌺 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
مشاوره آنلاین: مشاوره آنلاین: سلام به همه یاران همراه 🌹 امیدوارم که همچنان مارا با همراهی خودتون سرافراز کنید🌹 وبا انتقادات و پیشنهادات سازنده خودتون مارا در این مسیر پرپیچ وخم یاری رسانید تا به بهترین نحودرکنارتان باشیم و بتوانیم بهترین ها را تقدیم حضور سبزتان کنیم با سپاس از همراهی همیشگی شما یاران باوفا 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 به این ادرس👇👇 برای این همراهی👆👆👆 و ارائه پیشنهاد و انتقاد خود میتوانید به این آدرس پیام بدین moshaver22👈
آرامش آسمان شب سهم قلبتان و خداوند،روشنی بی خاموش تمام لحظه هايتان باشد در این شب زیبا آرزو دارم غیر از خدا محتاج کسی نشوید شبتون بخیر ‌‌ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❤️✨ آرزویم این ‌است ؛ ❤️✨ ڪہ دلت خوش باشد ... ❤️✨ نرود لحظہ‌اے از ... ❤️✨ صورتِ ماهت لبخند ... ❤️✨ نشود غصّہ ... ❤️✨ ڪَمی نزدیڪت ... ❤️✨ لحظہ‌هایت ... ❤️✨ همہ زیبا و قشنگ ... ❤️✨ از خـ♡ـدا مےخواه... ❤️✨ ڪہ تو را ... ❤️✨ سالم و ... ❤️✨ خوشبخت بدارد ... ❤️✨ همہ عمر ... ❤️✨ و نباشی دلتنگ .
💠 برخی از کارها خانه را خیلی خوشحال کرده و شما را برایش عزیز می‌کند! 💠 مثلا گاهی که خانمتان منزل نیست نشسته را بشویید و خانه را جارو و کنید. 💠 و برخی از کارهای عقب افتاده‌ی همسرتان را انجام دهید. 💠 این رفتارها باعث می‌شود تا تصورِ بیخیال بودن شما نسبت به زندگی و زن و بچه، از ذهن همسرتان شود. 💠 اگر همسرتان حس کند که شما به زندگی و او دارید تحملش را در برابر زندگی بیشتر می‌کند. ️ 💠گاهی مرد مجبور است به خاطر شرایط ، مدت طولانی در روز، در خانه بماند. 💠حضور طولانی مرد در خانه، گاهی مانع و رسیدگی به زنانه همسر است. (مگر اینکه حضور مرد در خانه لازم باشد.) 💠به مرد پیشنهاد می‌شود در صورت امکان ساعاتی را از خارج شود و با بازگشت دوباره به منزل، و محبت به خانه بیاورد. ️ 💠 گاهی برخی از قابل بیانِ محل کار را با خانمتان در میان بگذارید تا به شما دهد. 💠 مهم این است که کند او را حساب کرده‌اید و این در افزایش مهر و علاقه او به شما موثر است. 💠 گاهی اینکار برخی از همسر نسبت به شوهر را از بین میبرد @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕متأسفانه برخی از نقاط ضعف همسرشان به عنوان ابزاری برای تخریب او استفاده می‌کنند. ➖مثلاً تو تُپلی، تو مُردنی هستی یا مادرت دیوانه است و به حساب خودمان فکر می‌کنیم که چقدر هم باهوشیم و چقدر هم ماشاءالله خوشمزه‌ایم. ➖در صورتی که این کار بسیار بسیار غیر اخلاقی و غیر انسانی است. زیرا همه ضعف داریم. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕هنگام ازدواج ،گذشته همدیگر را بدانید. ➖در حالی که کلیاتش مهم است اما نخواهید که جزییاتش را بدانید. ➖ مبادا بگویید قصه های قبلی ات و یا از گذشته ات برام بگو . ➖چون هر کدام از اینها شما را گیر می اندازد و گرفتار می کند. ➖بنابراین در حالی که از کلیات گذشته با خبر هستید زیرا به نوعی گذشته می تواند در زمینه هایی آینه ی آینده باشد، ➖اما درگیر جزئیات نشوید. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال810 سلام ببخشید یه سوال داشتم من 21_22سالمه یه دختری رو دوست دارم 18سالشه.دختر خوبیه فقط مشکل اینه که خیلی به چادر علاقه ای نشون نمیده به زور سرش میکنه نماز به زور میخونه بارها بهش گفتم خودش گفته دوست دارم بخونم ولی حوصلم نمیشه وقتی هم که میخونه بعد از دوروز ول میشه.خیلیی تشویقش کردم خیلیی ازش خاهش کردم ولی انگار نه انگار.من دوتا از شرط هایی که گذاشتم یکی نماز بود یکی هم چادر وحجاب.اون هم قبول کرد خودش هم میدونه من روی این دوتا حساسم ولی توجه نمیکنه.بهش هم که میگم چادر سرت کن میخالفت میکنه با اینکه میدونه ناراحت میشم که نمیپوشه.چندین بار احدیث ائمه رو براش فرستادم از خوبیای این دوتا بهش گفتم اولش استقبال میکنه ولی فردا دوباره روز از نو.خودش میگه خیلی دوست دارم خیلی ابزار علاقه میکنه.الان چن سال هس که همو میشناسیم و خانواده ها هم درجریان هستن برا ازدواج.ولی من فک میکنم این ازدواج آخر نداره با اینکه از روی عشق انتخابش کردم ولی مخالف عقایده من عمل میکنه.خودم دیگه نمیدونم چیکار کنم.بعضی وقتاحس میکنم غرور وغیرتمو له میکنه بعد میگم اشکال نداره ولی خب نمیتونم قبول کنم که همسر آیندم بدون چادر و بی نماز باشه. بعد از کنکورشون قرار شده خانواده ها همه چیزو رسمی کنن.نمیخام زندگی رو شروع کنم که آخرش جدایی باشه خواهر دوستم هستن پدشون پاسدار بازنشسته هستن.وسط هستن نه خیلی مذهبی نه خیلی افراطی ولی خانواده من کاملا مذهبی هستن حجابشون کامل کامل که نیس.فقط بعضی وقتا جلوی موهاشونو میزارن بیرون تو کانال نزارید فقط.خودشون داخل کانال هستن ببینه ناراحت میشه ممنون پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده با سلام ممنون از حسن اعتماد شما برادر خویم و سپاس از اینکه برامون درد دل کردین وما رو طرف مشورت خودت قرار دادی ببین پسر خوب اصولاانتخابهاتوی این دوره سنی از روی احساس هستند وخیلی نمیتونه از روی عقل و منطق باشه و معمولا به مشکل بر میخورند چون بعد ازاینکه احساسات فرو کش کنه تازه چشم عقل باز میشه و نگاه میکنه که ای دل غافل این دیگه کیه!؟این اونی نیست که من میخوام !این چرا این شکلیه !؟چرا اینطوری رفتار میکنه !؟چرا اینطوری حرف میزنه!؟چرا به خواسته های من محل نمیده!؟خلاصه از این حرفهاوحرکات رو در پی داره یکی از مسائل مهم در ازدواج هم کفو بودن هستش ویکی از این کفویتهاهمون اشتراک اعتقادات هستش !!! که ظاهراً شما پررنگی اعتقادات رو دارید و ایشون کم رنگی اعتقادی واینواقعا میتونه برای زندگی آینده شما درد سر ساز بشه مهمترین دوره یادگیری این مسائل دوره هفت ساله اول زندگی هستش که کودک با حافظه تصویری خودش همه اعمال ورفتار والدین رو ثبت و ضبط میکنند ودر سالهای بعد به مرحله اجرا میگذارند پس مطمئن باش که تو نمی تونی ایشون رو متقاعد کنی که چادری باش ویا اهل نماز شو چون واقعا باید تو وجود نهادینه شده باشه و بهش معتقد باشه تا بتونه بپذیر ه وبه مرحله اجرا بذارش البته این یه مورد از چندین موارد لازم برای کفویت است از لحاظ تحصیلاتی،اعتقادی ،فرهنگی ،اقتصادی سنی و....باید با هم سنخیت داشته باشید پس هم تحقیقات لازم رو انجام بده وهم یه تجدید نظر داشته باش و دیگه اینکه سعی کن این رابطه نباش به دلایل مختلف اول اینکه از شما که مومن ومعتقد هستی بعیده چون ارتباط دو نامحرم گناه ستش وخیری درش نیست ودوم اینکه خانمها از لحاظ احساسی سریع وابستگی پیدا میکنند و واقعا آسیب میبینند سوم اینکه اینگونه روابط واقعا تاثیر زیاد و منفی بر روابط آینده و همسری شما میذا ره و خوشبختی شما رو زیر سوال میبره پس هشداروتجدید نظری عاقلانه داشته باش خوشبخت باشی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
مشاوره آنلاین: سلام به همه یاران همراه 🌹 امیدوارم که همچنان مارا با همراهی خودتون سرافراز کنید🌹 وبا انتقادات و پیشنهادات سازنده خودتون مارا در این مسیر پرپیچ وخم یاری رسانید تا به بهترین نحودرکنارتان باشیم و بتوانیم بهترین ها را تقدیم حضور سبزتان کنیم با سپاس از همراهی همیشگی شما یاران باوفا 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 به این ادرس👇👇 برای این همراهی👆👆👆 و ارائه پیشنهاد و انتقاد خود میتوانید به این آدرس پیام بدین moshaver22👈
‌ ‌🍃🌺 او در سکوت و خودخوری به نقطه ای از آسمان خیره شده بود.دلم میلرزید.. ناگهان بی مقدمه گفت: -چرا منو تعقیب میکنید؟ دلم آشوب شد. با دقت نگاهش کردم.او همچنان به همون نقطه خیره بود! با لکنت پرسیدم:با.. من ..هستید؟ او سرش رو با حالت تایید تکون داد. _هرجا میرم شما هستید. اوایل فکر میکردم اتفاقیه ولی با چیزی که امشب دیدم بعید میدونم. خدای من!!! خوابم داره تعبیر میشه! اون در این مدت متوجه من بوده..او منو میشناخته. امشب اگر سکته نکنم خوبه.چه بی مقدمه رفت سراغ اصل مطلب؟!!!چقدر فشار روی قلبمه.لال شدم! چی باید میگفتم!؟ سرش رو به سمتم چرخوند و بانگاه نافذش آبم کرد. -نمیخواین چیزی بگید؟ انگار اینجا آخر خط بود! باید اعتراف میکردم.و خوب میدونستم آخر این اعتراف چی میشه!و اونی که همه چیزش رو میبازه منم! با شرمندگی گفتم:چی بگم؟؟ او یک ابروشو بالا انداخت و گفت:راستشووو!! نفس عمیقی کشیدم و زیر لب کردم:راستشو؟!!! این برای کسی که عمریه داره به همه،حتی به خودش دروغ میگه کار سختی نیس؟ او همچنان نگاهم میکرد.گفت:این جواب من نیست! سرم رو پایین انداختم و به صدای ضربان قلبم گوش دادم. او در حالیکه سوار ماشین میشد گفت:بسیار خب!! مساله ای نیست! سوار شید بریم!کجا باید ببرمتون؟ خوب ظاهرا قرار نبود بحث قبلی پیگیری شه.خیالم راحت شد.نشستم توی ماشین. گفتم:شما منو تا یه جایی برسونید باقی راه رو با تاکسی میرم. او با ناراحتی مردمک چشمهاشو چرخوند و گفت:این وقت شب تاکسی وجود نداره! الان وقت تعارف کردن نیست بفرمایید کجا برم؟ چقدر لحن کلامش بی رحمانه وعصبانی بود.خدایا یعنی او در مورد من چه فکرهایی میکرد! ؟ دوباره سکوت کردم.تنها چیزی که من میخواستم این بود که او اینطوری باهام حرف نزنه! دلم میخواست کمی با من مهربون تر باشه.او به سمتم چرخید و با غیض نگاهم کرد.من سرم پایین بود ولی رنگ ولحن نگاهش رو کاملا درک میکردم. دل به دریا زدم. پرسیدم:شما در مورد من چه فکری میکنید؟ سرم رو بالا گرفتم تا عکس العملش رو ببینم او به حالت اولش نشست و گفت:من هیچ فکری در مورد شما نمیکنم. با دلخوری گفتم: چرا..شما خیلی فکرها میکنید.این رو میشه از حرکات و طرز حرف زدنتون فهمید. او با خنده ی کوتاه و عصبی گفت:استغفرالله!! باز همون موضع همیشگی! خانوم محترم! من در مورد شما هیچ فکر خاصی نمیکنم چیزی که از شما در ذهن من وجود داره فقط مشتی سوال بی جوابه! که هربار ازتون پرسیدم از دادن جواب طفره رفتید. پس او هم به من فکر میکرد؟؟ پس او هم ذهنش مشغول من بود؟ با غرور به چشمهایش در آینه نگاه کردم وگفتم:یادم نمیاد سوالی ازم پرسیده باشید.!بر عکس اونی که هیچ وقت اجازه نداد حرفهامو بزنم شما بودی.!! او اخم کرد و درحالیکه ماشین رو روشن میکرد گفت:خودتون هم میدونید که اینطور نبوده.نمونش همین الان ازتون پرسیدم چرا تعقیبم میکنید ولی شما بجای جواب دادن، طفره رفتید. به سرعت و با دلخوری گفتم:برای اینکه دلیلم شخصیه! او با عصبانیت جمله ام رو سوالی کرد:دلیل شخصی؟؟خانوم..سادات..بزرگوار..یک طرف این قضیه من وآبروی منه اونوقت شما میفرمایید دلیلتون شخصیه؟ راست میگفت!! با بغص گفتم:دیگه تکرار نمیشه. . و زدم زیر گریه. او واقعا از رفتارات من عصبی و سردرگم به نظر می رسید.من سی سالم بود ولی از وقتی که عاشق او شده بودم مثل دخترهای نوجوون برخورد میکردم. اینها رو خودم میدونستم. و این رفتارها بیشتر از هرکس خودم رو آزار میداد. بعد از چند دقیقه گفت:میخوام بدونم! دلیل شخصیتون رو..!! میخوام بدونم چرا هرجا میرم شما اونجا هستید! حتی.. حرفش رو خورد.سرم رو از روی شیشه برداشتم و در حالیکه اشکهامو پاک میکردم منتظر شدم تا جملشو کامل کنه. ولی او آهی کشید و گفت:استغفرالله گفتم:چرا باید بهتون بگم وقتی که قرار نیست دیگه این کارو کنم؟ شما گفتید با این کار من آبروتون به خطر میفته ومنم قانع شدم و قول میدم دیگه.. جمله م رو قطع کرد و گفت: -عرض کردم میخوام علت اینکارتون رو جویاشم!!حتی اگه دیگه تکرار نشه.!! فکر میکنم این حق من باشه که بدونم. سکوت کردم!! تا موضوع به اینجا میرسید زبانم قفل میشد.اگر واقعیت رو میگفتم او را برای همیشه از دست میدادم. دستهام رو باحرص مشت کردم..ناخنهای بلندم داخل گوشت دستم فرو میرفت وکمی از فشاری که روم بود کم میکرد. خودش شروع کرد به جواب دادن: _کسی ازتون خواسته.درسته؟ من باتعجب گفتم:نه!!! چرا باید کسی ازم بخواد؟ بخدا قضیه اونطور که شما فکر میکنید نیست. ‌🌺🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕نشانه هایی که هشدار می‌دهد رابطه عاطفی‌تان یک‌طرفه است ➖چک کردن گوشی موبایل این جمله را به‌خاطر داشته‌ باشید: هیچ‌کس نمی‌تواند آرام بنشیند و ببیند دیگران وسایل شخصی او را کندوکاو می‌کنند. این کار برای هیچ‌کس خوشایند نیست. فرض کنید خیلی اتفاقی گوشی موبایل همسرتان را برمی‌دارید و در آن سرکی می‌کشید. از قضا واکنش او به این کار شما تندوتیز و منفی است. شما کاملا مطمئن هستید او از لحاظ روانی سالم است و این واکنش مربوط به کاری است که انجام داده‌اید .دراین‌صورت شاید بتوان نتیجه گرفت که او تلاش می‌کند چیزی را از شما پنهان کند. ➖تا دیروقت سرِ کار ماندن گاهی اوقات کسانی که ادعا می‌کنند تا دیروقت سر کار می‌مانند واقعا مشغول به کار هستند، اما در مواردی هم تا دیروقت سر کار بودن می‌تواند نشانه‌ی وجود رابطه‌‌ی عاشقانه‌ای در محل کار یا بی‌علاقگی به دیدن طرف مقابل باشد. سؤال اینجاست که این اتفاق به چه دلیل رخ داده است؟ شما باید جواب این سؤال را در یک گفت‌و‌گوی آرام و به دور از تنش پیدا کنید؛ به امید اینکه بعد از حل موضوع هردوی شما بعد از کار، برای رسیدن به منزل و ملاقات یکدیگر لحظه‌شماری کنید. ➖بی‌دلیل حسود شدن در حد مطلوب و کم، حسادت حسی فوق‌العاده است! و خصوصا در سال‌های اول رابطه این حس بسیار دلپذیر و مطلوب است، چراکه عشق شما را به طرف مقابل‌تان نشان می‌دهد. اما اگر معشوق یا معشوقه‌ی شما پس از گذشت سال‌ها از شروع رابطه به‌طور دائم و بی‌دلیل به شما حسادت کرد، احتمال دارد که خودش در خیانت دستی بر آتش داشته باشد! @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺