eitaa logo
آهـنگــهاوعڪسـهای‌برتر🇵🇸
546 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
735 ویدیو
135 فایل
آهنگ،عکس،نماهنگ،فیلم سینمایی،سریال،کتاب و ... با بهترینها در این کانال همراه باشید کانال های دیگر ما: @yasekhaki @d_n_kh 💞 کپی از مطالب حتی با حذف آدرس آزاد است هزینه کپی : یک اللهم عجل لولیک الفرج 💞
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽🎞 قطعه شعری زیبا در وصف امام حسین علیه السلام 🖊 شاعر سید علی نصیب @mosic2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🎞 قطعه شعری زیبا در وصف حضرت امیرالمومنین علیه السلام 🖊 شاعر قاسم صرافان @mosic2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞نماآوا|سَيِّدُ السّاجِدین 🌀همخوانی استدیویی عربی و فارسی در مدح حضرت امام سجاد علیه السلام 🎊به مناسبت ولادت با سعادت حضرت زین العابدین علیه السلام 📌جدیدترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 🔸تهيه شده در: 🎙استدیو تسنیم اصفهان 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/0u9mP 📲 @tasnim_esf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 آهنگ آفتاب پنهانی ◽️خواننده و آهنگساز: وتر ◽️شاعر: قیصر امین پور 🌕 طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی … @mosic2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکسی‌که‌امنیت‌کشوررودوست‌داره حل شدن مشکلات رو دوست داره.. باید در انتخابات شرکت کنه! @mosic2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 آهنگ آفتاب پنهانی ◽️خواننده و آهنگساز: وتر ◽️شاعر: قیصر امین پور @mosic2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رفیقت میگه رأی نمی‌دم⁉️ این کلیپو بهش نشون بده تا متوجه بشه که «من رأی نمی‌دم!» یعنی سه تا رأی😳 راهبرد طلائی 👇🏻 https://eitaa.com/moasherin
💫🌹سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز و همراهان گرامی؛ 💚✨به مناسبت جشن چالش بزرگ دلنوشته برای برگزار می‌شود😍 💫🌹عزیزانی که مایل هستید در این چالش شرکت کنید لطفا دلنوشته ی خودتون رو با اسم خودتون به این آیدی ارسال بفرمائید⤵️ @Ya_Ghaemealemohammad 🔴 برای مشاهده دلنوشته ها و نظرسنجی به سایت فدک مراجعه نمایید⤵️ fadakapp.ir 💐ضمنا به ۵ برنده جایزه ی ۱۰۰ هزارتومانی اهداء خواهد شد که البته ناقابل است😊 💫🌹از همراهی شما خوبان صمیمانه سپاسگزاریم. 🌹✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨🌹 💚✨اللَّهُمَّ عَجِّـلْ لِوَلِيِّكَ الفـَـرَجْ✨💚 💫@Emamezamanam_doostatdaram
🌸🍃 ‌به همراه همسرم از اتوبوس پیاده شدیم و همراه بسیجیان به سمت سنگر حرکت کردیم در مقابل درب ورودے سنگر با کمال احترام ایستادند و به من و همسرم تعارف کردند که وارد سنگر شویم. درب ورودے سنگر کمے شیب دار بود وقتے وارد سنگر شدیم چیزے که خیلے برایم جالب بود بزرگے بیش از حد آن سنگر بود که دست راست آن به صورت مسجد بسیار بزرگے بود البته بدون فرش که تعداد زیادے رزمنده با سربند یا فاطمه زهراس بر روے زمین نشسته بودند و به شدت مشغول کار بودند. پرونده هاے زیادے در دست داشتند و در حال رسیدگے به پرونده‌ها بودند چند نفر از آنان نیز بے سیم به دست داشتند و مرتباً با بے سیم صحبت می‌کردند حال و هواے بسیجیان خیلے مانند شب‌هاے عملیاتے بود که در تلویزیون دیده بودم. در سمت چپ سنگر یڪ دروازه اے وجود داشت که سراسر نور بود و شدت نور آن به گونه اے بود که قادر به دیدن آن طرف نور نبودم. نور بسیار عجیبے بود و این بسیجیان همگے در داخل این نور وارد مے شدند و بعد از مدتے با تعداد زیادے پرونده خارج مے شدند تمام آنان سربند یا فاطمه زهراس بسته بودند. به قدرے کار و تلاش و زحمت آنان زیاد بود که پیش خودم فکر میکردم چقدر انرژے بالایے دارن در این هنگام از داخل دروازه سراسر نور آقایے بسیار رشید و خوشرو و پر انرژے به سمت ما آمدند و احوالپرسے گرمے کردند و نام مرا به زبان جارے کرده و خوش آمد گفتند و بعد من و همسرم را به سمت صندلے که از گونی‌هاے شنے ساخته شده بود راهنمایے کردند(. بسیجیان ایشان را حاج آقا یاسینے صدا میکردند.) این گونے هاے شنے نزدیڪ آن دروازه نورانے روے هم چیده شده بودند و به عنوان صندلے از آن استفاده مے شد در این هنگام نوجوان بسیار خوش چهره و چابڪ از داخل نور بیرون آمد . نامش علے اصغر قلعه اے بود که آقاے یاسینے به علے اصغر گفت آقاے قلعه اے براے میهمانان ما وسایل پذیرایے بیاورید علے اصغر که نوجوان ۱۶ ساله خوش چهره و نورانے بود به سمت من و همسرم آمد و بعد از احوالپرسے بسیار گرمے از من پرسید آیا شربت میل دارید من که در حالت بهت و تعجب به سر مے بردم با کمال خجالت گفتم اگر امکان داشته باشد میخورم . آقاے یاسینے به علے اصغر گفتند براے خانم............ و همسرشان شربت بیاورید من به همسرم نگاه کردم و به او گفتم این ها اسمم را از کجا مے دانند همسرم اشاره کرد که هیچ صحبتے نکن و فقط سکوت کن و گوش کن. علے اصغر به داخل نور رفت تا شربت بیاورد. مدتے طول کشید تا علے اصغر برگردد و در این مدت من به رفتارها و فعالیت رزمندگان به دقت نگاه میکردم . بسیار برایم عجیب بود آنها مرتباً پرونده ها را بررسے می‌کردند و بی‌سیم می‌زدند و از احوال مردم مے پرسیدند مثلاً آقاے یاسینے در همان زمان که کنار ما ایستاده بود به بے سیم چے گفت بیسیم بزن بپرس که مشکل پیرمرد در روستاے فلان جا بر طرف شده یا خیر یا در یڪ پیام دیگرے گفت بپرسید فلان بچه در بیمارستان مشکلش برطرف شده یا خیر و وقتے متوجه شدند که مشکل آن بچه برطرف شده، همه با هم صلوات قرائت کردند. حتے در جایے هم آقاے یاسینے به رزمندگانے که مشغول بررسے پرونده‌ها بودند گفتند ببینید چرا مشکل فلان فرد در فلان جا برطرف نشده بررسے کنید ببینید ایراد کار کجاست؟؟؟؟ جملات برایم بسیار عجیب بود و من متحیر و شگفت‌زده فقط به مکالمات، نوع رفتار و گفتار آنان نگاه مے کردم و حتے توان صحبت کردن هم نداشتم تا علے اصغر قلعه اے از داخل نور با یڪ سینے بسیار زیبا که دو لیوان شربت در داخل آن بود به سمت ما آمد آقاے یاسینے گفتن اول به خانم.......... شربت را بدهید شربت را که به سمت من گرفت دیدم شربت آلبالویے رنگ است یڪ لحظه به همسرم گفتم نکند این شربت شهادت باشد؟ ولے همسرم اشاره کرد که سکوت کنم من هم شربت رو برداشتم و وقتے آن را میل کردم بسیار خوش عطر و خوش طعم بود و با شربت هایے که تا به حال خورده بودم بسیار متفاوت بود آقاے یاسینے از من پرسیدند خانم ............ شربت به جانتان نشست؟؟؟؟؟ گفتم بله بسیار خوشمزه بود ایشان گفتند این شربت شفاست، نوش جانتان. تمایل دارید لیوان دیگرے شربت برایتان بیاوریم با اشتیاق زیاد گفتم بله محبت مے کنید آقاے یاسینے به علے اصغر گفتند آقاے قلعه اے سریع براے خانم ......... شربت دیگرے بیاورید علی‌اصغر قلعه اے مانند فرفره رفت داخل نور و بعد از مدتے با سینے دیگرے از شربت که دو لیوان در داخل آن بود به سمت ما آمد این بار شربت پرتقالے رنگ بود که آن را نیز تا ته میل کردم و بسیار گوارا بود در این موقع آقاے یاسینے از ما عذرخواهے کرد و گفت کارے برایم پیش آمده الان خدمت میرسم و ما را ترڪ کرد و داخل دروازه پر از نور شد و به علے اصغر گفت در خدمت خانم ...........و همسرشان باشید تا من برگردم علے اصغر نوجوان بسیار شیرین زبانے بود. ...
ادامه داستان در کانال @d_n_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمانم تو هفته ای دو بار گریه میکنی برام تو منتظر تر از منی😭 یه کاری کن من نشم دلیل گریه هات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا