eitaa logo
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
5.3هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
سلام خوش آمدید فعالیت کانال ۲۴ساعته‌ اهداف کانال: زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدای گرانقدر رصد اخبار لحظه ای منطقه و محور مقاومت رهگیری و شناسایی تحرکات دریایی و هوایی شناور ها و هواگرد های نظامی در منطقه فعال سیاسی تبلیغات @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 سینه زنی و عزاداری رزمندگان در شب عملیات ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
1_12389795094.mp3
11.82M
🍂 مادر عاشورایی 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران بست بر روی سرم عمامه پیغمبر را رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را من به مهمانی تان سوی شما آمده‌ام یادتان نیست نوشتید بیا؟ آمده‌ام ننوشتید بیا کوه فراهم کردیم؟ پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیم ننوشتید زمینها همه حاصلخیزند؟ باغهامان همه دور از نفس پائیزند ننوشتید که ما در دلمان غم داریم در فراوانی این فصل تو را کم داریم؟ ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه نامه نامه لک لبیک اباعبدالله؟        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
سَر کلاسِ درس مردانگی‌شان باید فهمید ؛ که چطور می‌شود سختی‌های راه خدا را از هر رفاهی شیرین‌تر دانست..! عزاداری رزمندگان در جبهه کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
دست ما باز بلند است به گدایی سرِ صبح بسته‌ام رشته‌ی دل را به نخِ شال حسین (؏) کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🌺 در چهار نفر از تکفیری‌ها محاصره‌اش میکنند، آنقدر شجاع بود که 3 نفرشان را به درک واصل میکند و یک نفر از ترس فرار میکند. به شهیدان سالخورده و منتظر قائم علاقه خاصی داشت •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
💢فرازی از شهید مدافع حرم 👈در شرایطی که جهان اسلام و به‌خصوص محور مقاومت به‌رهبری ایران اسلامی و هدایت عزیز در میدان مبارزه با باطل قرار گرفته است و هر چند روزی عده‌ای از برادران دینی و هم‌وطنم در دفاع از امت‌های مظلوم در سوریه و عراق و به‌خصوص یمن به شهادت می‌رسند، ننگم آمد در این راه نروم و بمانم چرا که من که در دو دهه از عمرم با ذکر یا حسین(ع) رشد و نمو یافته‌ام، حق بود با سر برای این راه تلاش کنم نه با دست و پا. 🗓 شهادت: ۱۲ بهمن ۹۴ 📿شادی روحشان 🚩کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 یادش بخیر روزهایی که به ماه محرم نزدیک می‌شدیم. چادرهای اجتماعی دو قلو و گاه چهارقلو کنار هم قد علم می کردند و حسینیه ای شکل می‌گرفت و با پتوهای ساده نظامی فرش می‌شد. کتیبه‌ها به دیوارها نصب و یک صندلی بعنوان منبر بر پا می شد و... چقدر حسینیه مان دلچسب و دوست داشتنی می‌شد. مکان ساده و بی ریایی برای عزاداری و اشک ریختن های دسته جمعی شبانه‌مان. اسباب چای و دعوت از سخنران و یک مداح که چند تای آن را همیشه در گردان داشتیم. ... و هر محرم دلتنگ آن حسینیه و آن هیئت و آن سینه زنی‌های زیر فانوس می‌شویم. ولی دریغ نه خبری از آن حسینیه می‌شود و نه دوستانی که دیگر نیستند. ¤ روزهایتان پر تلاش شب‌هایتان حسینی        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران ما نبرد بی امان با خصم بی دین می کنیم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 پشت تپه‌های ماهور - ۴ خاطرات آزاده فتاح کریمی مریم بیات تبار ✾࿐༅○◉○༅࿐✾ ساعتی بعد از بمباران هوایی خبر رسید ماموریتی به عهده گروه مهندسی محول شده و باید پل سپاه تخریب می‌شد تا دشمن نتواند خط را بشکند و یگانها را محاصره کند. این پل را بچه‌های جهاد روی رودخانه فصلی کنکاوش زده بودند تا خط ارتش و سپاه را به هم وصل کند. چندتایی از بچه ها را مامور کردند تا بروند و پل را تخریب کنند. اسماعیل رضائی از بچه‌های لاهیجان، مسئولیت گروه را به عهده گرفت. مواد منفجره را برداشتند و با تویوتا جلو رفتند. هنوز دقایقی از رفتن‌شان نگذشته بود که دیدیم دست از پا درازتر برگشتند. ماشین شان آبکش شده بود. می‌گفت وقتی نزدیک پل رسیدیم دیدیم یک نفربر عراقی بالای پل ایستاده. اول فکر کردیم از نیروهای خودی هستند. همین که متوجه ما شد؛ شروع به تیراندازی کرد. کم کم تیرهایشان زیاد شد. دیگر نتوانستیم جلوتر برویم. عراقی ها پل را گرفته بودند. حدود ساعت نه صبح در سنگر فرماندهی جمع شدیم. دوباره از مقر فرماندهی تیپ دستور رسیده بود جاده شهید عبدالرضا داود باید بسته شود. بعضی از خطوط ما در سه راهی نزدیک جاده شکسته بود و دشمن نباید جلوتر از آن پیش روی می‌کرد. دستم را بلند کردم و برای انجام ماموریت داوطلب شدم. پنج شش نفر دیگر از بچه ها هم انتخاب شدند و مسئولیت گروه را به من دادند. چند قبضه آر پی جی با یک جیپ جنگی که توپ ١٠٦ به آن بسته بودند؛ به همراه چند مین و اسلحه بهمان دادند و راهی شدیم. من و خوش‌نیت کنار راننده نشسته بودیم. خوش‌نیت از بچه های تربت جام بود و رابطه خوبی باهم داشتیم. با لهجه خاص خراسان جنوبی صحبت می‌کرد و خیلی هم خونگرم بود. بچه های گروه مهندسی، برعکس نیروهای دیگر اکثراً از شهرهای مختلف بودند و کمتر می‌شد بین آنها دسته ای را پیدا کرد که همه از یک شهر باشند. همین طور که جلو می‌رفتیم گلوله و تیر از هوا می بارید. هر آن احتمال می‌دادیم خمپاره ای نزدیکمان بترکد و کارمان تمام شود. جیپ با تمام سرعت می رفت و مدام لمبر میزد و پشت سرش گرد و خاک به پا می‌کرد. به جایی رسیدیم که جاده شیب داشت و آن طرفش تپه بلندی بود. جیپ را نگه داشتیم و پشت تپه سنگر گرفتیم. با دیدن آن طرف، برق از سرم پرید و ته دلم خالی شد. دیگر باورم شد که دشمن با تمام قوا جلو آمده. تا چشم کار می‌کرد تانک بود. تانک‌های جدید و پیش رفته که کیپ تا کیپ هم حرکت می‌کردند. در مدتی که توی منطقه بودم آن همه تانک را یک جا ندیده بودم. برای مسدود کردن جاده باید آنها را سرگرم می‌کردیم تا کندتر حرکت کنند. جیپ تا بالای تپه حرکت نمی‌کرد و توپ ١٠٦ هم بدون آن کار نمی‌کرد. از خیرتوپ گذشتیم. بچه ها یکی یک قبضه آرپی‌جی برداشتند و بالای تپه رفتند. من هم با کلاشینکف به طرف نیروهای پیاده شلیک می‌کردم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
🍂 پشت تپه‌های ماهور - ۵ خاطرات آزاده فتاح کریمی مریم بیات تبار ✾࿐༅○◉○༅࿐✾ آر.پی.جی خوش نیت به هدف خورد و شنی تانک را پاره کرد. شکل تانکها با چیزی که قبلاً دیده بودم فرق می‌کرد. با این که شنی اش پاره شد؛ اما منفجر نشد! فقط متوقف شد و نیروهایش بیرون آمدند. تانک ها که تا آن موقع به سرعت و بی صدا جلو می آمدند؛ ایستادند و شروع به تیراندازی کردند. گلوله ها مثل بارانی بود که از بالای سرمان رد می‌شد. کافی بود کمی بیشتر سرمان را از تپه بالا ببریم تا مغزمان پودر شود. جاده پشت تپه را مین گذاری کردیم و سینه خیز از آنجا دور شدیم. چند کیلومتری جلوتر رفته بودیم که برگشتم و از پشت تپه دیگری، عقبه را نگاه کردم. تانکها بالای تپه اولی ایستاده بودند و جلوتر نمی آمدند. چندتایی مسیرشان را کج کرده بودند می‌خواستند جاده را دور بزنند و از جاهای دیگر پیش روی کنند تانکها به قدری قدرت داشتند که بتوانند از هر بی راهه ای حرکت کنند و جلوتر بیایند. کنار جاده چاله هایی کنده بودند که قبلاً پر از آب می‌شد. این چاله ها را مثل کانال در کناره های شیب جاده کنده بودند تا آب بارندگی بهار در آن جمع شود. روی سنگ ریزه ها و علفهای هرز آن قدر سینه خیز رفته بودم که آرنج ها و زانوهایم ساییده شده بود و می‌سوخت. جاهایی که بارش گلوله کم تر بود خم می‌شدیم و نیم خیز حرکت می‌کردیم. می‌خواستیم زودتر به مقر یگان برسیم و بچه ها را از وجود تانک و نیروهای دشمن باخبر کنیم. باید قبل از رسیدن آنها عقب نشینی می‌کردیم. حجم آتش دشمن لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و هوای اطرافمان داغ تر وسط ظهر بود و خورشید مستقیم می تابید. هم گرسنه بودیم و هم تشنه. صبحانه هم نخورده بودیم. پشت سنگ بزرگی نشستیم تا خسته گی در کنیم. سه تا کنسرو لوبیا همراهمان بود. با یک قمقمه آب که مال خوش نیت بود. کنسروها را با سرنیزه باز کردیم و هر دو نفر یکی را خوردیم. در حالت عادی از مزه کنسروهای نظامی بدم می‌آمد و نمی‌خوردمش. ولی در آن شرایط مجبور بودم. نفری هم یک جرعه بیشتر بهمان آب نرسید. تیمم کردیم و همان جا نمازمان را خواندیم و راه افتادیم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
🍂 پشت تپه‌های ماهور - ۶ خاطرات آزاده فتاح کریمی مریم بیات تبار ✾࿐༅○◉○༅࿐✾ نیمه های راه، آمبولانس امداد را دیدیم که وسط جاده گلوله خمپاره خورده و چپ کرده. بوی گوشت سوخته توی فضا پراکنده شده بود. جلوتر دویدیم تا اگر کسی زنده بود نجاتش دهیم. با دیدن مجروح‌هایی که سوخته و سیاه شده بودند بغضم گرفت. صحنه غم انگیزی بود. یکی‌شان را شناختم. فقط چهره اش سالم مانده بود. فرمانده گردان ۱۸۲ بود و حدود چهل سال داشت. خمپاره دیگری دورتر از آمبولانس به زمین خورد. اگر کمی دیگر آن جا می ماندیم به سرنوشت آنها دچار می‌شدیم. بچه ها دویدند و من هم پشت سرشان هرچه جلوتر می‌رفتیم صحنه های غم انگیزتری می‌دیدیم. آیفا و تویوتای یگان خودمان را دیدیم که توی جاده متلاشی شده. چندتایی از بچه هایمان داخلش سوخته و شهید شده بودند. کاری از دستمان برنمی آمد و نمی توانستیم بیشتر از چند دقیقه بالا سرشان بایستیم. توی مسیر چند نفری از بچه های خط را دیدیم که یگانشان از هم پاشیده بود و بدون اسلحه و مهمات آن اطراف سرگردان بودند. آنها هم به ما ملحق شدند و تعدادمان بیشتر از ده نفر شد. عصر به مقر یگان مهندسی رسیدیم. همه چیز به هم ریخته بود. گشتی در بین سنگرها زدیم. کسی آن اطراف نبود. زخمی یا شهید هم ندیدیم. همه رفته بودند. به احتمال زیاد عقب نشینی کرده بودند. به طرف تانکر آب رفتیم. تانکر سوراخ شده بود. حتی یک قطره آب هم نداشت. مخزن سوخت‌گیری لودر و بولدوزرها گلوله خورده و منفجر شده بود. سنگرها هنوز می‌سوختند و آلاچیق های حصیری که دلخوشی ما در روزهای گرم تابستان بود، خاکستر شده بودند. خسته بودم و دلم می‌خواست به یک روز قبل برگردم و زیر سایه آلاچیق ها دراز بکشم و خسته گی در کنم. آتش سوزی انبار مهمات بیشتر شده بود هر دقیقه یک بار مواد منفجره می‌ترکید و صدای گوش خراشی بلند می‌شد. آتش سوزی مهمات توپخانه صدمتری بالا می رفت و دود غلیظی لوله می‌شد تو شکم آسمان، گلوله هایی بالای سرمان منفجر می‌شد که دود حلقوی شکل داشت و هشدار می داد که ما در محاصره دشمن هستیم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
از کودکی شوق شهادت داشته باشید نه ترس مرگ! کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
یا‌ صاحب‌ الزمان ؛ جوانم را نذر یاری قیام تو می‌کنم برای ظهور نزدیکت برگزین و حفظ کن کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
خانه به نوبت خالی شد جبهه به نوبت پر مام وطن مهمتر بود از مام خانه برای برادرانی که ادب بزرگتری کوچکتری را حتی برای جان دادن رعایت می کردند .... کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹؛🌴🌹 🌴؛🌹 🌹 جنایت در خرمشهر / ۲۰ از زبان افسران حاضر در خرمشهر ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 خرمشهر و آن دوران سیاه سرهنگ دوم ستاد سلام نوری الدلیمی مزارع توسط تانکها و نفربرها تخریب می‌شد. مقاومت ایرانی ها در پادگان حمید شدید بود. اما به خاطر تعداد زیاد تانکهای ما و کثرت نیروهایمان و غافلگیری شدید مواضع ایرانی ها سقوط کرد. از سرهنگ صبار فلاح اللامی فرمانده لشکر اول پرسیدم: جناب آیا نیروهای ما در منطقه پادگان حمید متوقف خواهند شد؟ جواب داد: هرگز. بنا به اوامر صادره باید منطقه خوزستان تصرف و سپس ضمیمه عراق شود.. گفتم: جناب سرهنگ آیا سازمانهای بین المللی با این اقدامات موافقند. آیا شما فکر نمی‌کنید که در مقابل این کارها عکس العملهای منطقه ای و بین المللی ایجاد شود؟ گفت: ما با دریافت چراغ سبز از کشورهای غربی حرکت کرده ایم؛ جهان غرب و دنیای عرب همه با ما هستند. از ده ها سال پیش حقوق عربی سلب شده ای وجود دارد. ما به نیابت از نسلهای عربی، تاریخ عربی و شرافت عربی می جنگیم. در تاریخ ۱۹۸۰/۹/۲۷ درگیری شدیدی با نیروهای اسلامی حاضر در پادگان حمید رخ داد معلوم بود نیروهای اسلامی موجود در پادگان از امکانات بالایی برخوردار نبودند. آنها ترکیبی از نیروهای ارتش و نیروهای مردمی بودند. ما با دوربین آنها را می‌دیدیم. آنها به خوبی با یکدیگر همکاری و مساعدت داشتند و نسبت به شهادت و دفاع از منطقه دارای روحیه بسیار بالایی بودند. به همین خاطره نیروهای ما علی‌رغم برخورداری از سلاحهای پیشرفته نتوانستند مانند روزهای اول جنگ پیشروی کنند. در آنجا درگیریهای شدیدی میان دو طرف رخ داد. من خودم شاهد آن صحنه ها بودم و می‌دیدم که ایرانی ها چگونه با شجاعت می جنگند. هنگامی که جریان امر، به اطلاع سرتیپ صلاح عمر العلی، فرمانده لشكر سوم رسید گفت: آنها را با انواع سلاحها و موشک بکوبید. هواپیماها و همچنین توپخانه ها نیز نیروهای ما را پشتیبانی می کردند. در همان زمان سرگرد خلبان باسم الاماره به طور خصوصی به من گفت که فرمانده نیروی هوایی به ما مأموریت به آتش کشیدن پادگان حمید را داده بود. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
🌹؛🌴🌹 🌴؛🌹 🌹 جنایت در خرمشهر / ۲۱ از زبان افسران حاضر در خرمشهر ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 خرمشهر و آن دوران سیاه سرهنگ دوم ستاد سلام نوری الدلیمی ما مأموریت داشتیم اهواز را هم مورد حمله قرار دهیم. هدف نهایی نشان دادن ضعف دولت ایران و به راه انداختن یک شورش علیه انقلاب اسلامی و ایجاد هرج و مرج در میان مردم در مخالفت با انقلاب و رهبری شان بود. در همین رابطه یکی از خلبانان به نام نامر احمد حسین تکریتی به من گفت در آن لحظات در آسمان پرواز می‌کردم و خوشحالی تمام وجودم را فرا گرفته بود به خاطر امتیازهای وعده داده شده، اهواز را با بمب و راکت به آتش کشیده بودیم. در آن لحظه ها در خودم هیچ احساس رحم و مروتی نمی کردم تا مرا از ارتکاب این جنایتها باز دارد، بلکه برعکس نمی دانم چه چیزی مرا به این گونه جنایتها رهنمون می شد. سرهنگ احمد الرمینی فرمانده گردانهای توپخانه در هنگام حمله به جفیر و پادگان حمید می‌گفت ما اهواز و اهالی را هدف قرار داده بودیم. هیچ عکس العملی برای ما اهمیت نداشت، فریاد زنان و کودکان در ما این احساس را بر می انگیخت که باید به عملیات ادامه داد. این کودکان بزرگ خواهند شد و خمینی های دیگری می شوند. معتقد بودیم که آنها در انتظار روزی هستند که از ما انتقام بگیرند؛ از این رو در صدد کشتن آنها و مادرانشان بر آمدیم. پس از تصرف پادگان حمید و اجرای مراسم برافراشتن پرچم عراق، همه نظامیان ایرانی اعدام شدند. به خاطر دارم که در آن هنگام سرهنگ عبدالستار المقدادی، افسر استخبارات منطقه جنوب از اسرای ایرانی خواست به امام خمینی (ره) ناسزا بگویند؛ اما آنها نپذیرفتند و به همین خاطر، اعدام شدند. آنها پانزده نفر بودند، پس از اعدام جنازه آنها با لودر در منطقه ای نزدیک پادگان حمید دفن شد. اهواز در فاصله هفت مایلی نیروهای ما که پادگان حمید را به تصرف خود در آورده بودند، قرار داشت. در اینجا به خاطر دارم که نبرد سختی میان دو طرف به وقوع پیوست که در آن نیروهای زرهی شرکت داشتند و ایرانی ها در مقابل پیشروی نیروهای ما مقاومت می کردند. هوا بسیار گرم بود. بدنه تانکهای ما که در حال پیشروی دایم بودند از شدت گرما میخواست از هم بپاشد. هوای گرم و سوزان با خود سر و صدای تانک ها را هم داشت و به گرمای هوا می افزود. در آن اثنا فرماندهی ما جام شکست را نوشید اما به دروغ به مردم می گفت که ما پیروز شده ایم. افراد غیر نظامی اهوازی به ارتش پیوسته بودند و نیروهای بسیج را تشکیل داده بودند و چون کوه بلند در مقابل ما قرار گرفته بودند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
🌹؛🌴🌹 🌴؛🌹 🌹 جنایت در خرمشهر / ۲۲ از زبان افسران حاضر در خرمشهر ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 خرمشهر و آن دوران سیاه سرهنگ دوم ستاد سلام نوری الدلیمی فرمانده نیروهای جنوب سرلشکر اسماعیل تا به النعيمي (البوشهيد) خطاب به فرماندهانش می‌گفت: اگر ایستادگی کردند زمین را به لرزه در آورید. منظور وی از این سخن به کارگیری موشک های زمین به زمین بود که عملاً هم چنین شد. به خاطر انبوه موشک های شلیک شده دو فروند از آنها بر روی واحدهای خودمان سقوط کرد. فرمانده گردان سوم تیپ ۲۴ سرگرد احمد سعدی در این باره گفت: هنگامی که آن موشک‌ها بر روی واحدهای ما سقوط کرد واحد ما به خاکستر تبدیل شد و ما هیچ اثری از افراد پیدا نکردیم. خوشبختانه من در آن هنگام در مرخصی بودم. در منطقه دزفول واحدهای ما شبانه به نزدیکی رودخانه کرخه رسیدند. سربازان بر روی تانکها به افتخار صدام سرود و آواز می خواندند. از سربازی به نام عدنان سعدی الزبیدی که غمگین بود، پرسیدم به چه فکر می‌کنی؟ گفت: به آن خانواده ای که به دستور جناب فرمانده تیپ کشته شدند. از او پرسیدم چگونه گشته شدند و برای چه؟ گفت آنها با نیروهای مقاومت همکاری می کردند. به او گفتم چه مسأله ای تو را تا این اندازه تحت تأثیر قرار داده است؟ در حالی که اشک از چشمانش سرازیر می شد، گفت: حتی بچه های آنها را هم با شلیک گلوله اعدام کردند. اما سربازان دیگر به افتخار‌رهبری و پیروزیها آواز می خواندند و می رقصیدند. به یکی از آنها گفتم چرا چنین خوشحالی می کنی و آواز می خوانی؟ گفت: به خاطر رهبر صدام حسین. کسی که در زمان کوتاه باعث ثروتمندی ما شد. از سوی دیگر این رهبر یعنی صدام بود که موجب شد ما با افتخار و سربلندی پیروزیهای گذشته را احیا کنیم. همان طوری که قبلا گفتم، در منطقه دزفول ما شبانه به نزدیکی های رودخانه کرخه رسیدیم و راه منتهی به دزفول را تحت کنترل خود در آوردیم و شهر دزفول زیر گلوله باران توپخانه های ما قرار گرفت. شب‌های دزفول با خود هزار و یک ماجرا داشتند. گلوله های منور شب تاریک را به روز تبدیل می‌کردند. فریاد زنان و کودکان در حالی که گلوله و بمب و موشک بر سر آنها می بارید به آسمان بلند بود. تانکها توپخانه ها و هواپیماها دزفول را مورد حمله قرار داده بودند. در مقابل، همه مردم دزفول علیه نیروهای ما بسیج شدند و در شهرشان سنگر گرفتند و با نیروهای ما با شجاعت هر چه تمام تر به مقابله برخاستند. در اینجا بود که سرلشکر النعیمی فرمانده نیروهای جنوب فریاد زد آنها شایستگی زنده ماندن را ندارند. بکشید آنها را؛ به خدا قسم که مرگ آنها موجب حیات ماست. ما آمده ایم تا آنها را آزاد کنیم؛ اما آنها زندگی در سایه بردگی و اسارت را ترجیح می‌دهند! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ پیگیر باشید کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🍂
شور حسین است چه ها می کند نام حسین درد دوا می کند لشگر اسلام ز عشق حسین عزم دیار شهدا می کند 🌴 دوران کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd