آن روزها
فاصله خاک تا افلاک
و کویر تا بهشت ؛
یک میدانِ مین بود ...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂 امدادگرِ اهل آبادان ۱ خاطرات نرگس آقاجری ┄═❁๑❁═
🍂 امدادگرِ
اهل آبادان ۲
خاطرات نرگس آقاجری
┄═❁๑❁═┄
✍ چیزهایی که پای رفتن را از من گرفتند
جنگ شده بود. بالاخره آدم احساس تعهد میکند نسبت به شهر و خاکش و بعد هم نسبت به انقلابمان. انقلاب تازه پیروز شده بود. دلمان نمیخواست کسی ضربهای بزند به مملکت، حالا به هر شکلی که هست، چه به دین و چه به کشورمان، خاکمان و خوزستان ضربه بزنند.
ما آن موقع شرایط را اینطوری میدیدیم. فکر میکنم هر ایرانی این را وظیفه خودش میداند تا جایی که بتواند مقابل متجاوزان مقاومت کند.
آن موقع خواهرم پرستار بیمارستان شرکت نفت بود. به پدرم که میپرسید "میخواهی بمانی که چه کار کنی؟" گفتم بالاخره میروم پیش خواهرم تا اگر کمکی از دستم بر میآید انجام بدهم. هر کمکی؛ مجروحان را کمکشان کنیم که تمیز شوند، شستشوی زخمها، خیاطی کوچک و حتی شستن ظرفهای بیمارستان و خلاصه هرکاری که بتوانم.
البته در آن شرایط بیمارستان نفت نیز به هر کسی اجازه نمیداد که وارد بیمارستان شود و کار کند. اما با صحبتها و هماهنگیهایی که کردند در نهایت بیمارستان با فعالیت من در آنجا موافقت کرد. بعد از آن بود که با کمک پرستارهای بخش، یک سری کمکهای اولیه درمانی را یاد گرفتم.
ادامه دارد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🍂 امدادگرِ
اهل آبادان ۳
خاطرات نرگس آقاجری
┄═❁๑❁═┄
✍ همان اوایل جنگ بود که بسیج خواهران در آبادان تشکیل و شروع به فعالیت کرد. من هم عضو بسیج شدم. بعد از آن با هماهنگی میان بسیج و بیمارستان فعالیت من و بقیه امدادگران در بیمارستان شکل منظمتری به خود گرفت. کم کم کار را یاد گرفتیم. کارهایی مثل آمپول زدن، پانسمان، سرم زدن و .
🔸 عراق خیلی بیمارستان ما را زد. البته چون بیمارستان دو طبقه بود، طبقه بالا بیشتر در معرض موشکباران و آتش قرار میگرفت. برای همین سعی میشد بیشتر از طبقه اول بیمارستان استفاده شود.
بیمارستان شرکت نفت، فاصله خیلی کمی با اروند داشت. یعنی بین ما و عراقیها یک شط بود و عراقیها بیمارستان را میدیدند. ما شبها مجبور بودیم از ساختمان اصلی بیرون بزنیم تا مجروحها را جابهجا کنیم، بیماران را برای انجام آزمایش تا آزمایشگاه ببریم یا پیکر شهیدی را منتقل کنیم سردخانه.
در آن اوضاع که صدای شلیک عراقیها یک لحظه قطع نمیشد، شبها به ما اجازه نمیدادند که چراغ قوه یا وسیله روشنایی دیگری استفاده کنیم. چون بیمارستان را کاملا در دید عراقیها قرار میداد. یعنی در تاریکی مطلق و زیر آتش ممتد عراقیها و گلولههایی که به چشم میدیدیم مجبور میشدیم مسافتی را برای این کارها طی کنیم. واقعا وحشتناک است. الان که سنم به ۵۶ سال رسیده اگر بگویند در آن تاریکی به جایی برو، نمیروم!
نمیتوانم بگویم که از کار کردن در چنین شرایطی نمیترسیدیم، جان است دیگر، نمیشود آدم میترسد. اما ماندیم. این ماندن به خاطر ایمانی بود که وجود داشت. خداوند هم به ما کمک میکرد، وقتی میدیدیم برادران ما اینگونه از جان خودشان مایه میگذارند، یا مردم ما تا این حد مقاومت میکنند و همه کسانی که پشت جبهه بودند، به انواع مختلف کمک میکنند، ما هم انجام وظیفه میکردیم.
ادامه دارد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
19.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 صحنه های بی بدیل
از عملیات بزرگ فتح المبین
فروردین ۱۳۶۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
1_7062954215.mp3
4.45M
حاج صادق آهنگران
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd