eitaa logo
مطهره وافی یزدی🌳
19.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
29 فایل
فرزند اول پر جمعیت ترین خانواده ی جوان ایرانی ☺️ اینجا نکاتی خاص پیرامون جمعیت، خانواده و سبک زندگی گفته میشه تبلیغات به صورت محدود انجام میشه لینک کانال تبلیغات https://eitaa.com/jahad_tabligh77
مشاهده در ایتا
دانلود
مأمونِ ملعون ۱۵ سال بعد از به شهادت امام رضا علیه السلام زنده بود. عجب صبری خدا دارد نحوه ی مرگ او نیز عجیب است: مامون که پس از فتوحات روم راهی پایتخت خود بود، در مسیر بازگشت  در «رِقّه» کنونی، به چشمه ای بنام «بَدَندُون» که معروف به «عشیره» بود رسید چون آب و هوای مناسب و منظرۀ دلگشا و سبز و خرمی داشت، دستور داد در آنجا سپاه توقف کند تا از هوای این منطقه مدتی استفاده نموده سپس راهی دیار خود گردند. برای مامون روی چشمه جایگاه بسیار زیبایی از چوب آماده کردند و وی در آنجا می ایستاد و صافی آب را تماشا می کرد. در این هنگام که او سرگرم تماشای آب بود، یک ماهی بسیار زیبا به اندازۀ نصف طول دست و نقره ای رنگ آشکار شد. مامون گفت هر کس این ماهی را بگیرد، یک شمشیر جایزه دارد. یکی از سربازان، خود را به آب انداخت و ماهی را گرفت و بیرون آورد و همین که به تخت و جایگاه مامون رسید ماهی، خود را به شدت تکان داد و از دست او جهید و در آب افتاد. با جهیدن ماهی، مقداری از آب بر صورت و گلوی مامون پاشیده شد که ناگهان لرزش بی سابقه ای تمام وجود او را فرا گرفت! سرباز برای مرتبه دوم به آب پرید و ماهی را گرفت و مامون این بار دستور داد آن را کباب کنند. ولی لرز به طوری شدت یافت که هر چه لباس زمستانی و لحاف بر روی او می انداختند، آرام نمی شد و پیوسته فریاد می زد: «البَرد البَرد» سرما سرما. در این بین ماهی را که بریان شده بود برایش آوردند ولی او به حدی در ناراحتی و فشار بود که نتوانست حتی لقمه ای از آن را بخورد. معتصم، برادر او -که پس از وی به حکومت رسید- فوراً دستور داد تا برایش پزشکان سلطنتی را آورند و او را معالجه کنند. آنان پس از معاینۀ مامون، گفتند: ما از معالجۀ وی عاجزیم! این حالت لرز و ضربان نبض بی شک نشانگر مرگ او است و تا حالا در طب، مانند این بیماری رخ نداده است. مامون که حالش بسیار وخیم شده بود و لحظه ای لرز و لحظه ای چنان تب می نمود که از بدنش عرق فراوانی سرازیر می‏شد، دستور داد تا او را به جای بلندی ببرند و یک بار دیگر سپاه و سربازان خود را ببیند. در سفینه البحار، جلد 1، این گونه نقل است: شب بود، مامون را به جای بلندی بردند، همین که چشمش به سپاه بی کران در خلال شعاع آتش هایی که کنار خیمه ها افروخته بود، افتاد و رفت و آمد سربازانش را دید که همه به خود مشغول و از مامون بی خبرند، ناگهان رو به آسمان کرد و گفت: «یَا مَن لَا یَزَالُ مُلکُه! اِرحَم مَن قد زال مُلکُه»، ای آن که پادشاهی او زوال پذیر نیست، رحم کن بر کسی که پادشاهیش به پایان رسیده است. سپس او را به جایگاه خودش بردند و معتصم (برادرش- خلیفه بعدی) کسی را گماشت تا «شهادتین» را به وی تلقین کنند. سپس آن مرد با صدای بلند کلمات شهادتین را می گفت و در این میان «ابن ماسویه» پزشک مخصوص مامون گفت: فریاد نکش. الآن مامون در وضعیتی است که فرق بین پروردگار و «مانیِ» نقاش را نمی شناسد که ناگاه، مامون چشم هایش باز شد و چنان بزرگ و قرمز شده بود که هر بیننده ای را دچار وحشت می کرد. با همان حال، می خواست «ابن ماسویه» را با دست خود فشار دهد ولی توان نداشت و چشم از دنیا فروبست. این ماجرا در روز پنجشنبه هیجدهم رجب سال 218 رخ داد. سپس جنازۀ او را به طرسوس (از شهرهای سوریه ی فعلی) حمل کردند و به خاک سپردند. @motaharevafi77
منو میشناسید اهل این نیستم بگم پست های کانال رو انتشار بدید چاقو هم زیر گلوی کسی نمی گیرم😃 که اگر پستم و نفرستی برای کسی عذاب سختی برات نازل میشه😃😵‍💫🙈 اما این پست رو دوست دارم مادران و دختران و زنان ایران زمین بخونند تا قوت قلبی بشه براشون اگر صلاح دونستید برای دوستان تون ارسال بفرمایید باشد که مائده های آسمانی برای شما نازل شود😃
نظرات انتقادات و پیشنهادات شما را پذیرا هستم❤
زنی که به خدا توکل کرده آرام است و آرامش می بخشد❤️😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گشتم یه متن برای تبریک ربیع پیدا کنم یه فیلم قشنگ اما هیچ متن و کلمه ای بهتر از الحمدلله پیدا نکردم الحمدلله برای نعمت رسول مهربانی ها محمدمصطفی❤️❤️ @motaharevafi77
بچه که بودیم می گفتند ماه ربیع الاوله هرکی نخنده تنبله پس بخند و بخند و بخند😄😄😍 @motaharevafi77
زن است دیگر سکوتش به معنای رضایتش نیست! داره فکر می کنه چجوری جوابتو بده!!!😄😂 ‌
😭 میگن.. مصرف‌روانگردانها از زمان قدیم رواج داشته ، مثلا میگه : باغ سلام ميكند ، سرو قيام ميكند پياده ميرود، سوار ميرسد 😂
استوری های دوست خوبم خانم رجب نیا ✅ داستان آشنایی من با ایشون جالبه با یه کنتاک و اختلاف نظر شروع شد تو یه جلسه ای😃 حالا بعدا بیشتر میگم
و البته همون بلاگرا تو ایتا یا بله یا روبیکا فرقی نمی کنه
یکی از این بلاگر های مذهبی رو دیدم یه جایی خودم قبولش داشتم متن هاشو دوست داشتم 😂 بعد دیدم یقه ی یه آقایی رو گرفته داره بهش فحش میده یعنی تمام تصوراتم نابود شد دیگه آدم قبلی نشدم😂😂😂😂