سه دقیقه در قیامت ۸.mp3
6.51M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۸
#جرعهای_نور✨
در لا به لاي صفحات اعمال خودم به يك ماجراي ديگر از آزار
مؤمنين برخوردم. شخصي از دوستانم بود كه خيلي با هم شوخي
ميكرديم و همديگر را سركار ميگذاشتيم. يكبار در يك جمع
رسمي با او شوخي كردم و خيلي بد او را ضايع كردم.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۹.mp3
3.95M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۹
#جرعهای_نور✨
آدم خوبي بود. اما من نامه اعمالم خيلي خالي شده بود. به جوان
پشت ميز گفتم: درسته ايشان آدم خوبي است، اما من همينطوري
نميگذرم. دست من خالي است. هر چه ميتواني از او بگير.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۰.mp3
4.95M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۰
#جرعهای_نور✨
يکي آمد و دو سال نمازهاي من را برد! ديگري آمد و قسمتي از
کارهاي خير مرا برداشت. بعدي...
بالتشبيه شبيه يک گوسفند که هيچ ارادهاي ندارد و فقط نگاه
ميکند، من هم فقط نگاه ميکردم.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۱.mp3
7.09M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۱
#جرعهای_نور✨
من چقدر افرادي را ديدم كه با اختلاس و دزدي از بيت المال به
آن طرف آمده بودند و حالا بايد از تمام مردم اين كشور، حتي آنها
كه بعدها به دنيا مي آمدند، حلاليت ميطلبيدند!
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۲.mp3
11.4M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۲
#جرعهای_نور✨
چراغ برداشتم و رفتم توي چادر، همين كه بالش رو برداشتم، ديدم
يك عقرب به بزرگي كف دست زير بالش من قرار دارد!
حاج آقا هم داخل شد و هر طوري بود عقرب رو كشتيم. حاجي
نگاهي به من كرد و گفت: ...
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۳.mp3
11.94M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۳
#جرعهای_نور
اينکه ما در طي روز، حوادثي را از سر ميگذرانيم و ميگوييم
خوب شد اينطور نشد. يا ميگوييم: خدا را شکر که از اين بدتر نشد،
به خاطر دعاي خير افرادي است که مشکلي از آنها برطرف کرديم.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۴.mp3
9.79M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۴
#جرعهای_نور
يادم هست با جوان پشت ميز خيلي صحبت كردم. بارها در مورد
اعمال و رفتار انسانها براي من مثال ميزد. همينطور كه برخي اعمال
روزانه مرا نشان ميداد، به من گفت: نگاه حرام و ارتباط با نامحرم
خيلي در رشد معنوي انسانها مشكلساز است.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۵.mp3
9.98M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۵
#جرعهای_نور
سؤال كردم: عمو اين باغ زيبا
را در نتيجه كار خاصي به شما دادند؟
گفت: من و پدرت در سنين كودكي يتيم شديم. پدر ما يك باغ
بزرگ را به عنوان ارث براي ما گذاشت. شخصي آمد و قرار شد در
باغ ما كار كند و سود فروش محصوالت را به مادر ما بدهد.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۶.mp3
5.38M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۶
#جرعهای_نور
اوايل ماه شعبان بود كه راهي مدينه شديم. يك روز صبح در حالي
كه مشغول زيارت بقيع بودم، متوجه شدم که مأمور وهابي دوربين يک
پسر بچه را که ميخواست از بقيع عکس بگيرد را گرفته، جلو رفتم
و به سرعت دوربين را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحويل دادم.
بعد به انتهاي قبرستان رفتم.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۷.mp3
5.15M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۷
#جرعهای_نور
در جايي ديگر يكي از دوستان پدرم كه اوايل جنگ شهيد شده
بود و در گلزار شهداي شهرمان به خاك سپرده شده بود را ديدم. اما
ً او خيلي گرفتار بود و اصال در رتبه شهدا قرار نداشت!
تعجب كردم. تشييع او را به ياد داشتم كه در تابوت شهدا بود و...
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۸.mp3
5.05M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۸
#جرعهای_نور
او با اينكه بسياري از حقايق قرآني را فهميده بود، اما به خاطر
روحيه راحت طلبي و تحت تأثير برخي اساتيد كه بحث يكسان بودن
اديان را مطرح ميكردند، دين خودش را تغيير داد!!
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۱۹.mp3
5.64M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۹
#جرعهای_نور
پيرمرد پيش من آمد و تقاضا كرد حلالش كنم. اما اينقدر اوضاع او
مشكل داشت كه با رضايت من چيزي تغيير نميكرد. من هم قبول نكردم.
در اينجا بود كه جوان پشت ميز به من گفت:....
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۰.mp3
3.66M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۰
#جرعهای_نور
از همشهريهاي ما بود. كسي كه به ايمان او اعتقاد داشتيم. او
مدتي قبل، از دنيا رفت. حاال او را در وضعيتي ديدم كه خوشآيند
نبود! گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخي را نداشت!
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۱.mp3
4.94M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۱
#جرعهای_نور
آن سوي هستي، پدر بزرگم را همراه با جمعي كه در كنارش
بودند مشاهده كردم. آنها مرتب از من تشكر ميكردند و ميگفتند:
ما به وجود اولادي مثل تو افتخار ميكنيم. خيرات و بركاتي كه از
سوي تو براي ما ارسال شده، بسيار مهم و كارگشا بود. ما هميشه
برايت دعا ميكنيم تا خداوند بر توفيقات تو بيفزايد.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۲.mp3
4.23M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۲
#جرعهای_نور
جوان پشت ميز، وقتي نابودي بسياري از اعمال مرا ديد، نكته جالبي
را به من يادآور شد وگفت: »من ديدهام برخي انسانهاي دانا، جداي
از اينكه كارهاي خود را براي رضاي خدا انجام ميدهند، اما در ادامه،
ثواب كارهاي خوبي كه در دنيا انجام ميدهند را به يکي از چهارده
معصوم: هديه ميكنند.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۳.mp3
9.07M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۳
#جرعهای_نور
خيلي سخت بود. حساب و كتاب خيلي دقيق ادامه داشت. ثانيه به
ثانيه را حساب ميكردند.
زمانهايي كه بايد در محل كار حضور داشته باشم را خيلي بادقت
بررسي ميكردند كه به بيت المال خسارت زده ام يا نه!؟
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۴.mp3
6.52M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۴
#جرعهای_نور
روح به جسم برگشته بود، حالت خاصي داشتم. هم خوشحال بودم
كه دوباره مهلت يافتم و هم ناراحت بودم كه از آن وادي نور، دوباره
به اين دنياي فاني برگشته ام.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۵.mp3
6.24M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۵
#جرعهای_نور
من با چشمان بسته مشغول ذكر بودم. اما همين كه چشمانم را باز
كردم، حيوان وحشتناكي را بر روي تخت مجاور ديدم! بدنش انسان و
سرش شبيه حيوانات وحشي بود. من با يك نگاه تمام ماجرا را فهميدم.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۶.mp3
6.58M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۶
#جرعهای_نور
آنجا زمان مطرح نبود. آنجا احتياج به كلام نبود. با يك نگاه، آنچه ميخواستيم منتقل ميشد.
آنجا از اولين تا آخرين را ميشد مشاهده كرد. من حتي برخي اتفاقات را ديدم كه هنوز واقع نشده بود.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۷.mp3
5.23M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۷
#جرعهای_نور
يكباره ياد صحنه هايي افتادم كه از حساب و كتاب اعمال ديده بودم.
ياد آن پيرمردي كه به من تهمت زده بود و به خاطر رضايت من، ثواب حسينيه اش را به من بخشيد.
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۸.mp3
10.45M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۸
#جرعهای_نور
مرتب از خدا ميخواستم كه همراه با مدافعان حرم به كاروان شهدا
ملحق شوم. ديگر هيچ علاقه اي به حضور در دنيا نداشتم.
مگر اينكه بخواهم براي رضاي خدا كاري انجام دهم. من ديده
بودم كه شهدا در آن سوي هستي چه جايگاهي دارند. لذا آرزو داشتم
همراه با آنها باشم
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۲۹.mp3
4.26M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۹
#جرعهای_نور
مدتي از ماجراي بيمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع
حرم، حال و روز من خيلي خراب بود.
من تا نزديكي شهادت رفتم، اما خودم ميدانستم كه چرا شهادت
را از دست دادم!
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۳۰.mp3
9.52M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۳۰
#جرعهای_نور
بعد گفت: «اينجا بهشتيان همچون پروانه به گرد شمع وجودي
اهل بيت حلقه ميزنند و از وجود نوراني آنها استفاده ميكنند.»
من از نعمتهاي بهشت که براي براي شهداست سؤال كردم. از
قصرها و حوريهها و...گفت:«.....
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۳۱.mp3
5.74M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۳۱
#جرعهای_نور
يک روز دو پاسدار را ديدم که به مقر ما آمدند. با ديدن آنها
حالم تغيير کرد! من هر دوي آنها را ديده بودم که بدون حساب و در
زمرهي شهدا و با سرهاي بريده شده راهي بهشت بودند ...
#تیم_سایبری_فاطمیه
سه دقیقه در قیامت ۳۲.mp3
18.81M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۳۲
#جرعهای_نور
يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول
ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبهپذير است. تمام كارهاي
زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟
#تیم_سایبری_فاطمیه