eitaa logo
ساعت ازدواج
1.1هزار دنبال‌کننده
149 عکس
111 ویدیو
13 فایل
﷽ وأنكحوا الأيامى منكم والصالحين من عبادكم. نور/32 https://eitaa.com/joinchat/137429018Cd41bb0d35e فما استمتعتم به منهن فأتوهن أجورهن فریضة.نساء/٢٤ گروه 👇 https://eitaa.com/joinchat/3871539214Cf53a3c5521 . . ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ دخترا کدوم نوع عروسی رو انتخاب می‌کنن؟ | 🎥 🔹 خیلی از دخترای مجرد می‌گن که حاضرن برای شروع زندگی، از خیلی چیزا بگذرن تو این ویدیو، این ادعا به چالش کشیده شد / کبریت‌مدیا @moteeh 🌿
‏مامانم میگه از اونی که باهات ازدواج میکنه هیچی نمیخوایم فقط میخوایم مارو ببخشه :))) @moteeh 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حاج اقا قرائتی مجلس خواستگاری را زیر و رو کرد و مبارک 🌹 🌹 @moteeh 🌿
ولی قدیما طرف 32 سالش بود سه چهارتا بچه قد و نیم قد داشت. چقد سبک زندگیمون عوض شده!! @moteeh 🌿
12.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 فیلمی از گفتگوی فاطمه شجاعی و مولاوردی که منجر به فرار مولاوردی و زهرا شجاعی از برنامه زنده شد👆 🔹 پروژه عقیم سازی و سازماندهی زنان تن فروش برای خدمت به مردان متاهل! 🔹مقابله با ازدواج موقت و شرعی و برنامه ریزی برای ترویج تن‌فروشی در دولت روحانی @moteeh 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* از دزدی بادمجان تا ازدواج * 🔹 ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه مشهور است.* علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : *این نتیجه امانت داری و تقوای توست.* *از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.* *کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید* *خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند.* @moteeh 🌿
🛑 مخالفت با ازدواج افراد مطلقه امری مخالف شرع است 🔹حجت‌الاسلام رفیعی در محفل معارفی حرم مطهر بانوی کرامت گفت: فشار افکار عمومی و سخنان بیهوده خویشاوندان و ممانعت از ازدواج زنان مطلقه و زنانی که همسرانشان فوت کرده است،  امری ناپسند و مخالف شرع مقدس اسلام است. @moteeh 🌿
آیا با ایجاد گروه گفتگوی ازدواج، موافق هستید؟ ❤️ 👇 https://EitaaBot.ir/poll/dwpkx?eitaafly
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا