*#رمـــــــــــان
#عـشـق_واحـد
#نویسنده_مـیـم_ر
#قسمت_بیست_هفتم
_حس میکنی؟ خیلی تند میزنه...
چون سخته براش دوری از تو! دوری از فسقلمون. وقتشه که اروم بگیره.. مگه نه؟
بغضی در دلم نشست. اخم هایم در هم رفت و ارام با صدایی که میلرزید گفتم:
_محمد... چرا این حرفارو میزنی! مگه قراره تو از من دور باشی؟
سرشرا پایین انداخت و گفت:
_بیا با هم روراست باشیم لیلی من موندنی نیستم... به دلم افتاده اینبار پر میکشم.
اینبار میرسم به اون چیزی که میخوام ایشالا...
چه میگفت؟ چرا نمیخواستم بفهمم؟
اشک هایم زیر باران ناپیدا بودند. فقط نگاهش کردم... نگاهش کردم و جانم را جویدم تا توجیه کنم دلم را...
چطور مرا از جانم از نفس هایم دریغ میکرد؟
همین حرف ها و همین چشم ها دل کندن را برای من سخت میکرد...
بفهم لیلی او رفتنی است...
امروز روزی بود که محمد به سوریه میرفت.
هنوز امید داشتم به اینکه شاید دوباره برگردد. شاید اینبار بار اخر نباشد.
دوستش داشتم اما خدایش را بیشتر. حالا که بحث و حرف سر خدا و دین و ایمان بود من هم شده بودم زنی که از خدا خواسته عشقش را به اغوش جنگ میسپارد.
دل و دماغ این را نداشتم که از خانه بیرون بروم.
قرار شد محمد به خانه ی خوشان برود و بعد هم خانه ی ما تا با انها خداحافظی کند و به خانه بیاید.
گفتم خداحافظی؟
حالا خداحافظی حکم مرگ را برایم داشت...
ذهن اشفته ام لحظه ای ارام نمیگرفت...
همه چیز در مغزم جابه جا شده بود...
انگار که هیچ چیز سر جای خوش نبود...
***
در حال بازی با امیرعباس بود و من دست زیر چانه خیره به او...
جوری با عشق به امیر نگاه میکرد با او بازی میکرد گویی که این اخرین نگاه و اخرین بازی بود.
🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊
https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea
🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊
صورتش را بوسید و گفت:
_بابا بره ادم بدارو بکشه و زود بیاد. باشه بابایی؟
_چقدر ادم بدارو مچشی بابا! خسته نمیشی؟
_ادم بدا زیادن. خیلی زیاد... تو حواست به مامان باشه مرد خونه! باشه؟
جذبه ای به چهره گرفت و با حالت قلدری گفت:
_نترس بابا! من مراقبم...
دوباره صورتش را بوسید و از جا بلند شد . به سمتم امد. کنارم نشست. با لبخند رضایت نگاهش کردم و گفتم:
_مراقب خودت باش...
_توام همینطور. هیچوقت تو نبود من کم نیار لیلی... من همه جوره حواسم بهتون هست.
_چشم. تو نگران ما نباش.
سرش را پایین انداخت و با لحن شرمنده ای گفت:
_ببخش. خیلی اذیت شدی... خیلی اذیت میشی...
من هم سرم را پایین انداختم و ارام گفتم:
_من خوشبخت ترین زن دنیا هستم. چیو ببخشم؟ تو بهترین اتفاق زندگی منی محمد.
_خب دیگه.. باید برم.
همانطور که امیرعباس در بغلش بود، پایین رفت و من هم چادر سفیدم را سرم کردمو با کاسه ی آب پایین رفتم تا بدرقه اش کنم.
جلوی در امیر را روی زمین گذاشت. نگاهم کرد و گفت:
_ میشه بعد من بی تابی نکنی لیلی خانم؟
با چشم های پر اشکم فقط نگاهش کردم و حرفی نزدم.
حلقه ی اشک را در چشمان او هم میشد دید. سعی کردم دم اخری اوقاتش را تلخ نکنم. خندیدم و گفتم:
_ به خدا میسپارمت. قوی برو جلو...
سرش را پایین انداخت و ارام با لحن قشنگی گفت:
_خیلی دوستت دارم.
نگاه اخر را به امیرعباس که حسابی شیر شده بود با حرف های پدرش انداخت و رفت...
حالا من بودم و یک عمر تنهایی و دل تنگی که هیچوقت ارام نمیگرفت....
ادامه دارد...
🌿🌷🌤
گام برداشتن در جاده ی عشق هزینه میخواهد ...
هزینه هایی که انسان را عاشق و بعد شهید می کند🕊♥️
https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea
#پیامکی_از_بهشت 💐
در این مقطع حساس از تاریخ که چشم مستضعفین جهان و محرومین روی زمین به شما ملت نمونه دوخته شده ، سعی کنید با گوش جان فرامین رهبر انقلاب را بشنوید و اگر سعادت دنیا و نجات از عذاب آخرت را می خواهید دست از ولایت فقیه برندارید ، بجنگید و در میدان نبرد پوزه دشمن را به خاک بکشید که در این راه سربلندی و عظمت اسلام و قرآن و آینده نهفته است .
🌹 #شهید_والامقام
🌴 #غلامحسین_رضائی
https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea
🕊🌹🌴
21.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 خدایا!
حواست بهم هست؟
به من یه نشونی بده؛ میخوام مطمئن بشم ...
🎤استاد پناهیان
https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea
#شهیدانه🌿
گفت :
میدونۍ چࢪا میگیم ࢪفیق شہید
خیلے کمڪت میکنہ؟!
-بࢪا؎ اینڪھ ࢪفیق ࢪوی ࢪفیق
اثࢪ میزاࢪھツ♥️✨
معࢪفت بھ خࢪج میدھ و
یھ ࢪوز بھ ࢪسم ࢪفاقت میبࢪتت
پیش خودش...
════✧🌸✧════
✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ✨
💞اللہمـ.صلےعلےمحمد وآل.محمدوعجل.فرجہمـ💞
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــ
┏━━━━━☆━━♡━━☆━━━━
متوسلین به شهدا👇👇🦋https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea
┗━━━━━☆━━♡━━☆━━━━┛
⊰{🌚💚}⊱
اسلحۂ جنگ امࢪوز؛
چادࢪِ فاطمہ است بانوجـٰان!
مبادا دلت از طعنہ ها بگیࢪد
و اسلحہ ࢪا زمین بگذاࢪۍ:)
https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea
#خودسازیباشهدا🌹
✨همیشـهدغدغهشھٰادتداشت..
ومیگفت:اگهکسـےیكروزبهفکرِ🗯
شھٰادتنبود،بایدخودشروتنبیهکنه !
•.
#شهیدمصطفیصدرزاده🌱
بعضیام واسه یه چیز مستحبم نفسشونو تنبیه میکنن
اون وقت بعضیام واجباتشونم ترک میشه ولی بازم نفسشونو تنبیه نمیکنن😑💔
🌿🌤🕊🌿🌤🕊🌿
شهید بهشتی یه تعریف قشنگ دارن که میگن:
هدف اسلام، تربیتِ انسانِ عاقل نیست، بلکه تربیتِ انسانِ عاشقِ عاقل است✨
#شهیدانه
#یادشهداباصلوات🌷
متوسلین به شهدا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea
🍃🌷🌾🍃🌷
💐🌺🕊🌹🕊🌺💐
#شهدا
#ولایتمداری
#سردار_رشید_اسلام
#سپهبد_شهید
#علی_صیاد_شیرازی
عظیمترین نعمت خدا را نعمت عظیم ولایت میدانم و استحکام در پیوند با ولایت را ضمانت بخش عاقبتبخیری میپندارم و لذا نه تنها با قلب و زبان بلکه در عمل کوشیدهام ارادتم را به ولایت به ثبوت برسانم و از خداوند متعال مسئلت دارم مرا در این مهم یاری فرماید .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
متوسلین به شهدا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea
🕊 💐🥀
🚨 جذب به روش ابراهیم
⭕️خواهر شهید ابراهیم هادی میگفت:
💠 یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزلمان دزدیدند، عدهای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، نگاهی به چهره وحشت زدهاش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگیاش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد.
💠 طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه به شهادت رسید.
متوسلین به شهدا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3496411358C3b68fa97ea
♥️☀️🌿🕊