🔰زندگينامه شهید سید حسین موسویان
°•[🌺🌿🕊]•°
💐🍃شهید موسویان در سال ۱۳۴۲ در روستای سنج از توابع شهرستان اليگودرز به دنيا آمد. دوران كودكي پابه پاي پدر، خانواده و جامعۀ اسلامي، براي رهايي از استعمارگران به كاروكوشش مي پرداخت. دوران كودكي را با یاد شهدا؛ به خصوص شهيد «سيدكاظم موسوي» و برادر شهيد «محسن احمدي» و «سيدروحالله موسوي» سپري نمود.
🌹🌿 تحصيلات ابتدایي را در روستا به پايان رساند و دوران تحصيلات راهنمايي را در شهرستان اليگودرز آغاز کرد. در اين هنگام كه جریانهای مردمی انقلاب اسلامي چون چشمه ها ميجوشيد و مانند گلي كه از غنچه درآيد، آشكار میشد، پا به پای مردم براي رهايي از استعمار و طاغوت ستمشاهي، در راهپيمايي و تظاهرات سالهای قبل از انقلاب تا پیروزی آن در سال هزاروسیصدوپنجاه وهفت، شركت گسترده داشت.
🦋🍃 در همان روزهاي مقاومت، آتش سوزي در شهرستان الیگودرز رخ داد. مأمورين رژيم منحوس پهلوي، سیدحسین را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
بعد از انقلاب، سیدحسین، تحصيلات راهنمایي خود را رها كرد و به جامعۀ روحانيت پيوست. سیدحسین، عاشق و طالب علم بود و از سلالۀ پاك پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)؛ بنابراین به حوزۀ علميۀ اليگودرز رفت و مشغول درس خواندن در مكتب جعفري شد. و با فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح مقدمات پرداخت.
سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد.
🕊🥀 با شروع جنگ، به واحد بسيج شتافت و به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شد.
و در بیست و سوم دی ماه ۱۳۶۵، با سمت فرمانده گروهان در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به سینه،بعد از چند سال خدمت صادقانه به مملكت خود، به فرمان حضرت اباعبدالله، لبيك گفت و به ديدار آن مشعوق خود شتافت . پیکر وی را در زادگاهش به خاک سپردند. او را میرحسین نیز می نامیدند.
🌷روحش با سالار شهیدان آقا ابا عبدالله الحسین ع محشور باد
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨
♦️خاطره از همرزم شهید موسویان
🔹🔸🔹🔸🔹
☘در پادگان شهيد غيوري اهواز، مشغول آموزش بوديم، صداي بلندگو پخش شد و گفت:
- بيمارستانهاي اهواز احتياج به خون براي رزمندگان دارند.
💥ايشان ناراحتي قلبي داشت، نميتوانست خون اهدا كند. از خون دادنش جلوگيري کردند. به هر طريقي بود، خود را به مركز اهدا خون رساند. به سؤالات دكتر پاسخ داد. ناراحت بود كه خدای نكرده جوابش کند.
يك مرتبه خيلي خوشحال شد. از صندلی معاینه که نزدیک دکتر بود، پا شد و به سمت تختهاي اهدا خون رفت. با اهدا چندين بار خون خود توانست نقشش را در نجات جان رزمندگان ایفا کند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🌿✨🌹🌿✨🌹🌿
💠وصيت نامه شهید گرانقدر سید حسین موسویان:
🌷بسم الله الرحمن الرحيم
اي اهل ايمان! سلاح برگيرید. آن گاه دسته دسته؛ يا همه به يك بار متعهد شوید و براي جهاد بيرون رويد.
🌷سلام بر يگانه مرد جهاد، اميد محرومان، سالار مردان، امام زمان (ع) و درود بر رهبر كبير انقلاب و بر عاشورایيان عصر امروز. سلام بر جنگجويان غرب و جنوب كشور اسلامي.
🌷حضور در جبهه را بر خود واجب دانستم تا به نداي امام عزيز لبيك گفته باشم. پاي در جبهۀ حق، عليه باطل نهادم تا بعد از فداكاري و ايثارگري، جان خود را فدا كنم.
🌷من به خداوند واحد يكتا سوگند ياد ميكنم كه تا آخرين قطره خون ناقابل خودم قدم عقب نميگذارم و تا خون كاظم، محمد، سيد حجت و مهرعلي موسوي ميجوشد. ما هم ميخروشيم.
🌷من از شما مردم درخواست ميكنم كه دست از امام حسين(ع) و ولايت فقيه برنداريد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌿✨🕊🌿✨🕊🌿✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊گوش ها و چشم هایتان را متبرک کنید...
🦋مثل این کلیپ رو
خیلی کم میتونید گیر بیارید..
♥بیست عشق در یک قاب
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" سید حسین موسویان " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید سید حسین موسویان
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام وعرض ادب
من دور هجدهم با گروه آشنا شدم
خواسته بودید شهید معرفی کنیم
هرچند نیاز به معرفی ندارن نه تنها همه ملت ایران که کل جهان این شهید بزرگوار رو میشناسن
بله سید ابراهیم رئیسی شهید جمهور
میخواستم عرض کنم روز تشیع جنازه ایشون وقتی از منزل خارج شدم توی راه متوجه شدم چیزی گم کردم بااینکه خیلی عجله داشتم زودتر برسم ولی مجبور بودم تا نزدیک منزل که حدود ۱۰دقبقه ای راه بود دوباره برگردم همونجا متوسل به این شهید بزرگوار شدم برگشتم اتفاقا تا نزدیک منزل هم رفتم ولی پیدا نکردم ازدور دیدم دخترم داره وارد منزل میشه ۲قدم رفتم جلو که بهش چیزی بگم بطور معجزه آسا گمشده ام رو دیدم جالبه که اگه نور آفتاب به اون قسمت نمیتابید ومن دوباره دو قدم برنمیگشتم امکان نداشت پیدا کنم همونجابود که ارادتم نسبت به این شهید بزرگوار بیشتر شد باخودم گفتم بااینکه معصوم نیستن اینقدر اشراف دارن خیلی ازشون تشکر کردم
جالبتر اینکه همون تاخیر افتادنم اتفاقا باعث شد زودتر برسم و اینو عنایت اون بزرگوار میدونم
روحشون شاد
ان شاءالله که ایشون و همراهانشون واسه انتخابات دعامیکنن🤲
التماس دعا
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام علیکم من در کانال متوسلین به شهدا عضو هستم ممنونم از شما که این سفره را پهن کردین تا همه از کرامات شهدا بهره ببرن
من حاجتم را دراین دوره گرفتم از شما وشهدا می خوام که برام خیلی دعا کنید دخترم ناخن کاشته بود متوسل به شهدا شدم یک روز دخترم اومدگفت مامام من می خوام خوشحالت کنم ناخنهام را برداشتم 😭😭😭خیلی از شهدا ممنونم از شما می خوام براش دعا کنید خدا اولاد بهش بده که سرش گرم بشد ودیگه سراغ اینجور کارها نره
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام من 41 سالمه هیچ وقت نتونستم چله بگیرم تا اینکه ختم 40 شهید برداشتم...
و در پایان خیلی اتفاقی نام نویسی اربعین انجام شد
سجام بسته بود،مهندس اجازه نداد
گذرنامه نیومد
و کارت ملی مفقود....
تمام اینها ظرف مدت نصف روز انجام شد!
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام وقت تون بخیر.
امروز ۲۴خرداد ماه ۱۴۰۳ حدود ساعت ۴بعدظهر من در اتوبوس کوله ام رو گم کردم خیلی ناراحت شدم و نگران و همانجا متوسل شدم به این چهل شهیدی که در چله معرفی شده بودن و تک تک اسم بردمشون و صدا شون کردم ویک یس نذر کردم به نیت پیدا شدن و گفتم ان شاءالله تا شب نشده منم از شهدا حاجت بگیرم و کوکه ام پیدا شه و من بتونم از معجزه ها و کمک های شهدا در این اتفاق برای دوستان تعریف کنم و به لطف خدا الان پیدا شد و من سریع خواستم نذرم رو ادا کنم 🌺🌺
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
#ارسالی_اعضا🌹
ای که دستت در دست اباعبدالله..دست ما را برسان به اباعبدالله.. 🌺🌺💔
برای چند دقیقه ابراز دلتنگی؛
تمام آشوب های دلم را پیش گوشت نجوا میکنم و همچنان امید دارم به نگاهی از تو....
مزار شهید عزیز
سجاد زبرجدی💔❤️🌹
@motevasselin_be_shohada
May 11
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
بسم رب الشھـدا
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_هشتم
😊 مصطفی وقتی اشتیاق محسن را دید، شروع کرد چیزهایی را که بلد بود با زبان کودکانه به او یاد داد.
محسن شد اولین و بهترین شاگرد مصطفی.
هوش موسیقیایی خوبی داشت. کافی بود مصطفی تلاوتی را یک بار با او تمرین کند، بلافاصله آن را به شکل خوبی ارائه می کرد.
استاد، دست داداش خردسالش را می گرفت و می برد به محافل حرفه ای که خودش پای ثابتشان بود.
اساتید وقتی صدای محسن را می شنیدند، همگی می گفتند :
_ آینده اش درخشان است.
مامان تا ساعت یک شب، چشم کشان بچه ها بیدار می ماند تا برگردند.
سرسفره شام با حوصله کنارشان می نشست و از اتفاقات جلسه می پرسید.
برایش مهم بود بچه ها کجا رفتند و چه کرده اند و پیشرفت داشته اند یا نه.
وضع مالی شان متوسط بود. گاهی پایین تر از متوسط.
ولی بابا هزینه تمام کلاس ها و دوره های بچه ها را با جان و دل جور می کرد.
محسن سریع پیشرفت کرد.
دوازده ساله که شد، رتبه اول کشوری را گرفت.
🎀🍃🎀🍃🌻🍃🎀🍃🎀
✍ ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
بسم رب الشھـدا
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_نهم
استاد راغب مصطفی غلوش آمده بود مشهد.
محسن شش سال بیشتر نداشت. همراه مصطفی آمده بود حرم که غلوش را از نزدیک ببیند و قرائت زنده اش را بشنود.
🔅 اما چیزی که در آن محفل چشم محسن را گرفته بود، قرائت غلوش نبود! قرائت غلوش در "حرم امام رضا علیه السلام" بود.
😍 حرم آقا آنقدر در نگاه محسن بزرگ بود که روی بزرگی غلوش سایه می انداخت.
خانه شان، خیابان طبرسی بود .کوچه جوادیه .نزدیک حرم.
صدای تلاوت قاری های حرم تا خانه آنها می آمد. پیش خوانی اذان که شروع می شد گوش های محسن هم تیز می شد سمت قرائت ها.
📢می دانست بلندگوی حرم مال قاری های اسمی است. آن روز در محفل غلوش آرزویی که خیلی وقت توی دلش داشت یک دفعه آنقدر بزرگ شد که به زبانش آمد.
به مصطفی گفت:
🔸 داداش! من خیلی دوست دارم حرم امام رضا علیه السلام قرآن بخونم.
مصطفی از بلند پروازی محسن خوشش آمد. گفت:
🔺هرچی می خوای از خودش بخواه!
محسن خواست و آقا پذیرفت.
💖دوسال بعد، صدای نازک ِ هشت ساله اش توی صحن ها و رواق ها پیچید.
🎀🍃🎀🍃🌺🍃🎀🍃🎀
✍ ادامه دارد ...