eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
34.4هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
304 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 29 دی ✨پایان: 8 اسفند تبادل و تبلیغات نداریم❌ @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 1️⃣2️⃣ 🎬 آقا سید ، سعی می کرد طوری عمل کند که سهراب از دگرگونی حالش چیزی متوجه نشود ،بنابراین دستش را به ستون رختکن گرفت و روی سکویی که مشتری ها بعد از استحمام می نشستند و چای و غذا می خوردند و قلیانی می کشیدند، نشست. چون صبح زود بود کسی در گرمابه حضور نداشت ، یعنی اگر هم بود ، داخل رختکن حمام جز سهراب و سید کسی نبود. سهراب ،بی خبر از آنچه که در دل آقاسید می گذشت ، لباس هایش را از تن بیرون آورده بود و لنگ را به خود بسته ، حاضر و آماده ، جلوی آقا سید ایستاد و می خواست حرفی بزند که متوجه ،حال ناخوش آقا سید شد. روی سکو کنارش نشست ، با دستان پهن و مردانه اش دست آقاسید را گرفت و‌گفت : چی شده آقا؟ انگار حالتان خوب نیست؟ آقا سید غرق در هیکل مردانه و عضلات آهنین سهراب در حالیکه لبخندی کمرنگ می زد گفت : چیزی نیست ،احتمالا مال هوای دم‌کرده ی اینجاست، در همین حین غلام ، دلاک حمام که تازه لباس کار به تن کرده بود ،جلو آمد ،تا چشمش به آقا سید افتاد ، مانند دیگر کسانی که تا به حال سهراب دیده بود ، دستی روی سینه گذاشت و‌گفت : سلام جناب...به به ....چه شده گرمابه ی ما را منور کردید ؟ امر می فرمودید که حمام را قرق می کردم ، اما الان هم دیر نشده ،صبر کنید به میرزا حسن حمامی بگم ، تا وقتی شما حضور دارید ، کسی را نپذیرند و رو به سهراب گفت: شما هم تشریف ببرید و عصر به اینجا بیایید. آقا سید دستش را به علامت نفی تکان داد و گفت : نه لازم به قرق نیست و با اشاره به سهراب گفت: این جوان هم میهمان من است .... سهراب که از برخورد غلام و دیگران متوجه شده بود که آقاسید چه ارج و قربی در بین مردم دارد و نمی دانست این بزرگی، به خاطر پاکی و صداقت اوست یا احیانا ثروت و مکنت آقاسید هست. سهراب اشاره ای به غلام کرد و گفت : دستت درد نکنه آقا...میشه یه لیوان آب خنک برای آقاسید بیاورید؟ غلام دستی به روی چشم گذاشت و از آنها دور شد. آقاسید با نگاه مهربانی ،سهراب را زیر نظر داشت و‌گفت : من پسری ندارم ، اما اگر هم داشتم ، دوست داشتم مانند تو باشد، گفتی که از سیستان می آیی و برای مسابقه درست است؟ سهراب همانطور که خیره به او بود و حس ناشناخته ای که در جانش افتاده بود او را گیج میکرد ،سری به نشانه ی بله تکان داد. آقاسید ،دست سهراب را محکم تر گرفت و گفت : پس با این حساب در اینجا آشنایی نداری....منزل من در این شهر بسیار بزرگ و دارای اتاقهای زیادی ست ، خوشحال می شوم که میهمان من باشی و در ضمن ، اگر هدفت از شرکت در مسابقه بدست آوردن پول و شغل خوبی است ، من می توانم شما را در کنار خودم در شغلی که درآمدش خوب و حلال و طیب است جای دهم... آیا قبول می کنید؟ سهراب که در دل به اینهمه مهربانی آقا سید عشق می ورزید ، حرفی نزد و خیره به او داشت فکر می کرد ...براستی اگر قصدش از سفر به خراسان پول و شغل مناسب بود ،بی شک پیشنهاد سید را قبول می کرد ، اما هدف او از آمدن به خراسان ، پیدا کردن آن قرآن در قصر حاکم و سر در آوردن از اصل و نسبش بود، پس نمی توانست که .... ادامه دارد... 📝 به قلم: ط_حسینی 🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada @motevasselin_be_shohada 🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی 🤲 بین ما و گناه💥سیم خار دار بڪش و این فاصله را مین💣 گذاری ڪن بارالها❣ مارا از ترڪش▪️ خمپاره های گناه حفظ ڪن👌 الهی آمین لحظاتتون خدایی✨ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌ 🌤🌤 ━━━━━◈❖✿❖◈━━━━ 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود : ... خيلي برايم عجيب بود . بزرگتر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود . بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم . مامان زنده اند . سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم : خدايا ! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده . مي دانستم دنبال بود . هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت . مهدي همه زندگي ام بود . شب هاي جمعه مي رفت بهشت زهرا . صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد . مي گفتم خسته مي شي بخواب . مي گفت مامان آدم با صفا مي كند . به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از بگيريد . من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت : خدايا شفاي مامان را بده ! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد ... هميشه كه از در خانه داخل مي آمد صدا مي زد سلام سردار ... سلام مولا ... 🌷 ━━━◈❖✿❖◈━━━━ 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada 🥀 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊🌿 شهر ها میدان مین بود و میدان گاه جنگ... گر میانداری نمی‌کردند میدان دارها...! 🌹 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada
🇮🇷🌼🌺🍀🌺🌼🇮🇷 : محبوب‌ترين خلايق نزد خدا نوجوان خوش‌سيمايي است كه جواني و زيبايي خود را براي خدا و در راه طاعت او بگذارد. خداوند رحمان به وجود چنين نوجواني برفرشتگان مي‌بالد و مي‌فرمايد : " اين است بنده راستين من !" 📚 ميزان الحكمه ، حدیث ۹۰۹۶ 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada 🇮🇷🇮🇷
همیشه میگفت: از در انداختنت بیرون ‌از پنجره ‌بیا تو! بجنگ‌واسه‌خواسته‌هات!‌ناامیدنشو...!✨ خدا ببینه‌ سفت ‌و سخت چسبیدی ‌به خواسته‌ات... بهت‌میده‌خواستت‌رو!🖐🏻🌿♥️ دعایشهدا بدرقه زندگیتان 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐ڪلیپ_تصویری ✍سخنرانی استاد پناهیان 🎬موضوع: حســــ🔥ــــرتی ڪہ جانها را می‌سوزاند 🌤🌤 ━━━━━◈❖✿❖◈━━━━ 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada
12-maddahi.581.mp3
2.44M
✌️من زینبم عقیدهٔ من ایستادگی‌ست ✊من اسوهٔ مقاومت و ایستادگی ✌️قیام می‌کنم 🌤🌿🌹 ما همه سرباز توایم خامنه ای 🇮🇷 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada
💡خۅݩ حاج قاسمـ اذان ظهور است... 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada