🔰مختصری از زندگینامه شهید دوستعلی رئیسی
💐🍃شهید در دهم فروردین سال ۱۳۳۵ در یک خانواده مومن و متدین در روستای ساروکلا قائمشهر بدنیا آمد. پنجمین فرزند خانواده و پسر ارشد بود.
ایشان بعد از ازدواج برای کار به تهران عزیمت کرد بعد از گذراندن دوره پزشک یاری در کلینیک شبانه روزی اسلامشهر در تاریخ ۱۸ / ۱۱/ ۱۳۶۱ تحت امدادگر مرکز بهداشت کارخانه ژنرال الکتریک ایران استخدام شد .
❣او در سال ۱۳۶۲ یگانه دخترش را به دست همسر باوفایش سپرد و به سوی جبهه شتافت .
تا چهل سال خبری از او نشد🥀✨
🕊✨🕊✨🕊✨
🌷در زمستان سال ۱۴۰۱ فردی با دختر ایشان تماس گرفت و خود را همرزم پدرش معرفی کرد.
او با همسرش به دیدار خانواده همسنگر خود آمد تا از رشادتها و فداکاریهای همسنگرش بگوید که چگونه جان خیلی ها را نجات می داد .
🌹در نهایت یک شب که عملیات بود پایش توسط دشمن ترکش خورده و نتوانست جان همسنگرش را نجات دهد و او به دست کومله های عراق دستگیر شد و هم اکنون جاویدالاثر می باشد .
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🔷خصوصیات اخلاقی شهید رئیسی
💥احترام به پدر ومادر: طوری که همسر شهید تعریف میکنند یک روز با خانواده همسرشان میرفتند ایشان حواسشان نبود یک قدم از مادر شوهرشان جلوتر رفتند. شهید بزرگوار از پشت چادرشو گرفت به این معنی که جلوتر از مادرم نرو...
بسیار خانواده دوست بودن.
به مسئله حجاب خیلی اهمیت میدادن.
همسرش تعریف میکنند که اوایل ازدواج در تهران در یک آپارتمان زندگی میکردند ايشان به همسرشان میگفتند در خانه هم حجاب کنند. شاید از واحدهای دیگه دید داشته باشد با اینکه قبل از انقلاب بود ومردم به حجاب اهمیت نمیدادن.
دلبستگی به دختر وهمسرش:
همرزمش تعریف میکرد هر روز عکس دخترش رو نشانم میداد میگفت ببین این دخترمه. بهش میگفتم چقدر نشونم میدی میدانم...
دخترشان دو سالش بود که ایشان به جبهه رفتند. علاقه ی خاصی به دخترش داشتند.
خواهرزاده شهید:
مادرم تعریف میکند میگوید دایی ات خیلی سهیلا رو دوست داشت به طوری که هر وقت به خانه ما می آمد سهیلا روی شانه هایش بود. روی زمین نمی گذاشتش.
☘✨☘✨☘
همرزمش تعریف کرد برای خانواده ی شهید،
۶ماه با شهید در یک روستایی در شهر سنندج به عنوان بهیار به مجروح ها خدمت میکردند. شهید رئیسی در یک خانه یک اتاق را بعنوان درمانگاه درست کردند وبه مجروح ها رسیدگی میکردند
خودشان تمام کارها را انجام میدادن. در آن شرایط سخت اگه از اهالی روستا کسی بیمار میشد وبه درمانگاه آنها میآمد. خودشان ویزیت میکردن خودشان عمل میکردن .
با اینکه بهیار بودن اما مثل یک پزشک حاذق بود.
یک روز تیر به قلب یکی خورده بود. ایشان خودشان عملش کردن از پای مجروح رگ گرفتن وبه قلبش پیوند زدند. چون در آن روستا تجهیزات نبود درخواست هلیکوپتر کردند تا مجروح را به بیمارستان برسونند. با اینکه برای یک مجروح هلی کوپتر نمیفرستادند ولی با اصرار ایشان بالاخره هلیکوپتر فرستادند و آن مجروح به بیمارستان مجهز منتقل شد و زنده ماند.
ایشان خدمات زیادی به مردم آن روستا و رزمندگان کردند. کوموله ها ایشان را به خوبی میشناختند و خیلی از دستشان عصبانی بودند ودنبالشان بودند که ایشان را به طریقی دستگیر کنند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
🔴نحوه شهادت شهید دوستعلی رئیسی به نقل از همرزمش:
🌺🌿یک روز که در درمانگاه بودیم به ما اطلاع دادن که عملیات لو رفته و باید بر گردیم به عقب، منطقه مین گذاری بود ما روی نقطه هایی میرفتیم که علامت سفید رنگ گذاشته بودن یعنی آن نقطه مین گذاری نشده ولی دشمن آن نقطه را جابجا کرده بود هر رزمنده ای که روی آن قرا میگرفت مجروح یا شهید میشد.
برای همین به ما گفته بودن مجردها بروند تا راه باز شود بعد متاهل ها آن روز بچه ها همه میگفتند که مجرد هستند برای اینکه حقی ضایع نشه.😔 داشتیم به عقب بر میگشتیم که دشمن به ما خیلی نزدیک شد به طوری که از نزدیک شلیک میکردند یک تیر به پای شهید رئیسی خورد وبه روی زمین افتاد من ایشان را با خودم یه مسافتی بردم چون ایشان چثه ی بزرگی داشتند خسته شدم نتونستم مسافت زیادی با خودم ببرمشون.
🦋مجروح هایی که جا مونده بودن دشمن به هر مجروحی میرسد تیر خلاص میزد. ایشان میگوید که با چشم های خودش دیده وقتی به شهید رئیسی رسیدند فرمانده شان گفت دکتر را زنده میخوام وشهید رئیسی را با خودشان بردند وتا امروز خبری از این شهید نیست وخانواده شان همچنان منتظر وچشم به راه شهیدشان هستند. تا خبری از ایشان شود.
مدیون شهداییم تا قیامت🥀😔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 توصیه رهبر انقلاب:
شرححالهایی که درباره شهدا نوشته شده است را بخوانیم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" دوستعلی رئیسی " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید "دوستعلی رئیسی"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🚩متن کامل زیارت پرفیض عاشورا 🚩
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
#قصه_دلبری♥️
#قسمت_یازدهم
دنبال آدم بی ادعایی می گشتم که به دلم بنشیند ☹️
در چار چوب در ، با روی ترش کرده نگاهم را انداختم به موکت کف اتاق بسیج و گفتم :«من دیگه از امروز به بعد ، مسئول روابط عمومی نیستم .خدافظ!»
فهمید کارد به استخوانم رسیده . خودم را برای اصرارش آماده کرده بودم . شاید هم دعوایی جانانه و مفصل
برعکس ، در حالی که پشت میزش نشسته بود ، آرام با اطمینانه، گونهٔ پرریشش را گذاشت روی مشتش و گفت :«یهنفر رو به جای خودتون مشخص کنید و برید !»✋🏻
نگذاشتم به شب بکشد . یکی از بچه ها را به خانم ابویی معرفی کردم . حس کسی که بعد از سال ها تنگی نفس ، یک دفعه نفسش آزاده می شود ، سینه ام سبک شد ...
چیزی روی مغزم ضرب گرفته بود :«آزاد شدم !»🙃
صدایی حس می کردم شبیه زنگ آخر مرشد وسط زورخانه.
به خیالم بازی تمام شده بود
اما زهی خیال باطل!😏
تازه اولش بود .
هر روز به هر نحوی پیغام می فرستاد و می خواست بیایید خواستگاری 😬
جواب سربالا می دادم . داخل دانشگاه جلویم سبز شد . و خیلی جدی و بی مقدمه پرسید :«چرا هرکی رو می فرستم جلو، جوابتون منفیه؟»
بدون مکث گفتم :«ما به درد هم نمیخوریم !»
#رمان_شهید_محمد_خانی🌷
✨ادامه دارد...
❣🦋❣🦋❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
#قصه_دلبری♥️
#قسمت_دوازدهم
با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد :«ولی من فکر می کنم خیلی هم به هم میخوریم !»
جوابم راکوبیدم توی صورتش :« آدم باید کسی که می خواد همراهش بشه ، بهدلش بشینه !»😏
خنده پیروزمندانه ای سر داد . انگار به خواسته اش رسیده بود :«یعنی این مسئله حل بشه ، مشکل شمام حل میشه ؟!» 😁
جوابی نداشتم ...
چادرم را زیر چانه محکم چسبیدم و صحنه را خالی کردم .
از همان جایی که ایستاده بود ، طوری گفت که بشنوم :«ببینید ! حالا این قدر دست دست می کنید ، ولی میاد زمانی که حسرت این روزا رو بخورید !»
زیر لب با خودم گفتم «چه اعتماد به نفسی کاذبی😐 »
اما تا برسم خانه ، مدام این چند کلمه در ذهنم می چرخید :
«حسرت این روزا !»
مدتی پیدایش نبود ، نه در برنامه های بسیج ، نه کنار معراج شهدا .
داشتم بال در می آوردم . از دستش راحت شده بودم 😃
کنجکاوی ام گل کرده بود بدانم کجاست
خبری از اردوهای بسیج نبود ، همه بودند الا او ..
خجالت می کشیدم از اصل قضیه سر در بیاورم.
تا اینکه کنار معراج شهدا اتفاقی شنیدم از او حرف می زنند
یکی داشت می گفت :«معلوم نیست این محمد خانی این همه وقت توی مشهد چی کار می کنه !»🧐
نمی دانم چرا ..!
یک دفعه نظرم عوض شد!
دیگر به چشم یک بسیجی افراطی و متحجر نگاهش نمی کردم .
حس غریبی آمده بود سراغم . نمی دانستم چرا این طور شده بودم 😐😔
#رمان_شهید_محمد_خانی🌷
✨ادامه دارد...
❣🦋❣🦋❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸برای بهترین رفیقاتون آرزوی شهادت کنید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️ما هیچ شبی نمیخوابیم مگر اینکه به نابودی دشمنان فکر می کنیم ما به تلاش برای پیروزی مقاومت فلسطين شبانه روز ادامه خواهیم داد تا اینکه زمین و آسمان و دریا برای صهیونیستها تبدیل به جهنم شود.
#فلسطین
#حاج_قاسم
#یادشهداباصلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
💥شهید #حمزه_علی_یاسین💥
🦋شهیدی که خبر شهادتش را اهل بیت(ع) به مادرش دادند
دهه هفتادی بود و بزرگ شده کانادا، در دل فرهنگ غرب؛ اما پرواز را نمی توان از مرغ باغ ملکوت دریغ کرد!
شهید حمزه علی یاسین، رزمنده ۲۰ ساله حزب الله لبنان و برادرزاده همسر سیدحسن نصرالله بود که در سوم مرداد ۹۳، در دفاع از حرم عمه امام زمان(عج)، در سوریه به شهادت رسید.
مادرش ابتدا مخالف حضورش در جبهه بود، به همین خاطر بعد از شهادتش، فرماندهان حزبالله نمی دانستند چطور خبر شهادت پسر را به مادر برسانند.
وقتی درِ خانه شهید رسیدند، در کمال تعجب دیدند بر دیوارهای خانه پارچه مشکی نصب شده، در حالی که هنوز آن خبر مهم اعلام نشده بود! در زدند و مادر حمزه در خانه را باز کرد، نوع تعارف او نشان داد انگار از همه چیز با خبر است.
تعجب فرماندهان زیاد طول نکشید، مادر شهید بعد از پذیرایی از میهمانان، با آرامش تمام گفت: « دیشب در رویای صادقانهای دیدم که وجود نازنین پنج تن آل عبا وارد منزلم شدند و درست همین جایی که شما نشستهاید، نشستند و به من بشارت دادند و گفتند فرزندت در راه ما اهل بیت(ع) به شهادت رسیده و امروز خبرش خواهد رسید.
شادی روح پاکش صلوات🌹✨
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
یک روز بی مقدمه پرسید:
صدفی! می خوای عاقبت به خیر بشی؟
فوری جواب دادم : معلومه حاجی ! چرا نخوام.
انگار که بخواهد یک گنج را دو دستی بگذارد توی بغلم با اشتیاق گفت:
✅«زیارت عاشورا بخون
من از زیارت عاشورا خیلی چیزا گرفتم» .
اگه می تونی هر روز بخون ، نمیتونی هفته ای یه بار بخون ، نمیتونی ماهی یه بار بخون.
حاجی ! من مداحم ،زیاد زیارت عاشورا میخونم .
دستی روی شانه ام زد :
👈 نه, اونا رو که برای مردم میخونی
«تنهایی بشین توی خلوت برای خودت بخون»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝