#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
باعرض سلام وادب
از اینکه درگروه شماهستم خیلی خوشحالم
چله اول رابه نیت سلامتی مادرم برداشتم وخدارا شکرحاجت گرفتم چون مادرم یک جراحی سنگین داشتن
چیزی که تو اون موقع برام جالب بود اینکه من هرروز بعداز نمازصبح زیارت رامیخوندم یکروزصبح چون مسافربودم باعجله نمازصبحم راخوندم و ازمنزل بیرون رفتم و اون روزبه قدری کارداشتم که اصلا به کلی یادم رفت که زیارت رابخونم که شب وقت نمازیهو یادم افتاد وزیارت راخواندم والحمدلله شهیدبزرگوار حاجتم راهم دادن
الان هم دوباره برای حاجت دیگری به نیت ایشون چله برداشتم حاجتی که ۱۰ ساله به دنبالشم اگرحاجت گرفتم حتماً دوباره اعلام میکنم
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام واحترام به شهدا و خادمین شهدا🌹🙏
اولین بار هست دراین چله شرکت میکنم.
روزی که زیارت عاشورا وصلوات بایدبه شهید علیرضا کریمی تقدیم میشد،خواندم که ایشون ازکربلا آمدن،به حال ایشون غبطه خوردم،چقدر یک انسان باید پیش خداعزیزباشه که هم شهید بشه و هم از کربلا بیاد...ناخودآگاه دلم شکست.گفتم یعنی میشه منم به کربلا برم. بی خبر از اینکه ایشون برای رفتن به کربلا واسطه میشن.
بخاطر فشارهای سنگین اقتصادی که تواین سال ها داشتیم همسرم همیشه افرادی رو که از تلویزیون درپیاده روی کربلا میدید میگفت بجای رفتن به کربلا،آدم پولشو بده به نیازمندان تایکم فشار ازشون برداشته شه،منم میگفتم تا وقتی زنده ایم لااقل یک بار لازمه،بعدها میمیریم وحسرتش به دلمون میمونه،کاش شهداکمکم کنن توهم نظرت عوض شه.ماهم یه سفر مهمون آقا شیم.
دوشب بعدش موقع خواب،درکانال خوندم که شهید علیرضا کریمی به کسی تواین زمینه کمک کردن به کربلا رفتن، بازدلم شکست،میخواستم بخوابم،بالاسرم تسبیح برداشتم صدصلوات به ایشون هدیه کردم وخوابیدم.
فرداصبح همسرم تابیدارشد گفت خواب دیدم ماه محرم بود، درگلزار شهدا هیئت زنجیرزنی وسینه زنی،انگار مراسمی برای حضرت ابوالفضل ع بود،ومن ازبس گریه کرده بودم انگار حسرت چیزی به دلم بود از اشکام یه رود جاری شده بود،اما حالم خوب بود ودلمنمیخواست از این حس خوب بیدارشم....
گفتم ان شالله شرایط جورشد بابچه ها باید حتما یه سفر بریم کربلا، این همون حسرتی هست که بهت میگفتم.....
ان شالله با دعای خیر شما خوبان، من وهمسرم که بیماریم شفاپیداکنیم وشرایط اقتصادی رونق بگیره وپیاده روی اربعین قسمت خانواده ما وهمه کسانی که نرفتن بشه🙏
این خواب را به فال نیک میگیرم خواستم بگم «چقدر شهدا زنده ان که حتی تلنگر هم میزنن» وتشکر از کانال پر خیرتون💐
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام وخداقوت وتشکر از شما
خداراشکر که ماائمه وشهدارا داریم
چندروز بود پسرم شبها بدمی خوابید وتب داشت وکابوس می دید وتو خواب یابلند می شدیا دست وپاهاش توخواب حرکتهایی داشت که من نگران بودم وپیشش می خوابدم وتقریبا در خواب خروپف داشت ودرست نفس نمی کشید
یک شب در عالم خواب وبیداری انگار یکی بهم گفت به شهید تورجی زاده توسل پیدا کنم ودرهمان حال مدام می گفتم داداش محمدرضازیارت عاشورا می خوانم به نیت شماتاپسرم راحت وارام بخوابد وخوب بشود ومدام چهره ایشان وداداش ابراهیم(هادی) جلوچشمم بود ودعامی کردم که پسرم خوب بشه درهمان حال دیدم پسرم بهتر نفس می کشد وتقریبا خوب شد .
ازذوقم یک یاسین درهمان حال خواندم ( هردوراحفظ هستم الحمدلله )وهدیه دادم به داداش محمدرضاوداداش ابراهیم ومعجزه از ایشان دیدم
(البته شهیدتورجی زاده در اصفهان به رفع مشکلات ازدواج معروف است)
عشق وعلاقه ام به هردوشون بیشترشده وتصمیم گرفتم که هرروز یک زیارت عاشورا بخوانم وهدیه کنم به داداش محمدرضا عزیزم
قبلا علاقه ام شهیدخرازی بود الان شهید تورجی زاده هم اضافه شد (کلا من شهداراخیلی دوست دارم)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما خادمین شهدا بنده اولین بار است که در چله زیارت عاشورا شرکت کردم چن سال بود که دلم میخاست به راهیان نور برم ولی قسمتم نمیشد چن شب پیش راهیان نور شلمچه رو تلویزیون نشون میداد دلم خیلی شکست و گریه کردم گفتم نزدیک یک ماه که من دارم هرروز زیارت عاشورا میخونم خیلی دلم میخاد بیام شلمچه خودتون برام معجزه کنید من بیام فردا...
به یاری خداوند متعال واین شهیدان والا مقام با آخرین کاروان که داره میره راهیان نور عازم هستم و از این بابت واقعا از ته قلبم خوشحالم وخدا رو شاکرم که امسال بالاخره قسمتم شد بروم راهیان نور.
یک حاجت روایی دیگم این هست
چن سال حسرت کربلا به دلم مونده بود و خیلی گریه و زاری میکردم ولی نمی شد که برم .یک روز به طور اتفاقی تو کانالتون چشمم به تصویر شهید جواد الله کرم افتاد بهشون متوسل شدم و گفتم اگه شما واسطه بشین من برم کربلا حتما براتون نماز زیارت میخونم وبه ماه نکشیده پارسال این موقع رفتم کربلا واز پارسال هر وقت زیارت عاشورا میخونم به نیت شهید جواد الله کرم سلام میدهم و خیلی خوشحال هستم وخدا رو شاکرم که با کانال شما آشنا شدم انشالله اجرتون با فاطمه زهرا (س)
🌹🌹🌹🌹🌹
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#دختر_شینا
#قسمت95
✅ فصل هجدهم
💥 صمد که اوضاع را اینطور دید، گفت: « اصلاً همهاش تقصیر آقاجان استها! این چه بلایی بود سر ما و اسمهایمان آوردید؟! »
پدرشوهرم با همان اَخم و تَخم گفت: « من هیچ بلایی سر شما نیاوردم. تو از اول اسمت صمد بود، وقی شمساللّه و ستار به دنیا آمدند، رفتم شهر برایتان یکجا شناسنامه بگیرم. آنوقت رسم بود. همه اینطور بودند. بعضیها که بچههایشان را مدرسه نمیفرستادند، تازه موقع عروسی بچههایشان برایشان شناسنامه میگرفتند. تقصیر ثبت احوالی بود. اشتباه کرد اسم تو که از همه بزرگتر بودی را نوشت ستار. شمساللّه و ستار که دوقلو بودند، نمیدانم حواسش کجا بود، تاریخ تولد شمساللّه را نوشت 1344 و مال ستار را نوشت 1337. موقع مدرسه که شد، رفتیم اسمتان را بنویسیم، گفتند از همه بزرگتر کدامشان است؟! تو را نشان دادیم. گفتند این ستار است، بیاید کلاس اول. بقیه هم حالا وقت مدرسهشان نیست. خیلی بالا پایین دویدم؛ بلکه شناسنامههایتان را درست کنم؛ نشد. »
صمد لبخندی زد و گفت: « آن اوایل خیلی سختم بود. معلم که صدایم میزد ستار ابراهیمی؛ برّوبر نگاهش میکردم. از طرفی دوستها و همکلاسیهایم بهم میگفتند صمد. این وسط بدجوری گیر کرده بودم. خیلی طول کشید تا به این اوضاع عادت کردم. »
صمد دوباره رو کرد به من و گفت: « بالاخره خانم! تمرین کن به حاجآقایتان بگو حاج ستار. »
گفتم: « کم خودت را لوس کن. مگر حاجآقا نگفتند تو از اول صمد بودی. »
صمد دیگر پی حرف را نگرفت و به پدرش گفت: « آقا جان! بهتر است شما یک دوش بگیری تا سرحال و قبراق بشوی. من هم یک خرده کار دارم. تا شما از حمام بیایی، من هم آماده میشوم. »
🔰ادامه دارد....
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#دختر_شینا
#قسمت96
✅ فصل هجدهم
💥 پدرشوهرم قبول کرد. من هم سفرهی صبحانه را انداختم. خدیجه و معصومه را از خواب بیدار کردم. داشتم صبحانهشان را میدادم که صمد آمد و نشست کنار سفره. گفت: « قدم! » نگاهش کردم. حال و حوصله نداشتم. خودش هم میدانست. هر وقت میخواست به منطقه برود، این طور بودم کلافه و عصبی.
گفت: « یک رازی توی دلم هست. باید قبل از رفتن بهت بگویم. »
💥 با تعجب نگاهش کردم. همان طور که با تکهای نان بازی میکرد، گفت: « شب عملیات به ستار گفته بودم برود توی گروهان سوم. اولین قایق آمده بود تا برویم آن طرف رود. نفراتم را شمردم. دیدم یک نفر اضافه است. هر چی گفتم کی اضافه است، کسی جواب نداد. مجبور شدم با چراغقوه یکییکی نیروها را نگاه کنم.
یکدفعه ستار را دیدم. عصبانی شدم. گفتم مگر نگفته بودم بروی گروهان سوم. شروع کرد به التماس و خواهش و تمنا. ای کاش راضی نمیشدم. اما نمیدانم چی شد قبول کردم و او آمد. آن شب با چه مصیبتی از اروند گذشتیم. زیر آن آتش سنگین، توی آن تاریکی و ظلمات زدیم به سیمخاردارهای دشمن.
💥 باورت نمیشود با همان تعداد کم، خط دشمن را شکستیم و منتظر نیروهای غواص شدیم؛ اما گردان غواصها نتوانست خط را بشکند و جلو بیاید. ما دستتنها ماندیم. اوضاع طوری شده بود که با همان اسلحههایمان و از فاصلهی خیلی ندیک روبهروی عراقیها ایستادیم و با آنها جنگیدیم.
💥 یکدفعه ستار مرا صدا کرد. رفتم و دیدم پایش تیر خورده. پایش را با چفیهام بستم و گفتم برادرجان! مقاومت کن تا نیروها برسند. آنقدر با اسلحههایمان شلیک کرده بودیم که داغِداغ شده بود. دستهایم سوخته بود. »
🔰ادامه دارد...
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت تکان دهنده از شهید #حاج_یونس_زنگی_آبادی👌😢
#کرامات_شهید
🔰عجیب اما واقعی| معجزه ی حقیقی شهدا😭😭😭😭😭
❌حتماً ببینید و انتشار دهید
✨نشر=صدقه جاریه
شادی روح مطهرش صلوات🌷🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 شهید زِندست باور نداری ببین☝️
🎞 استاد رائفی پور از اثر توسّل به شهید عباس دانشگر می گوید...
✨#پیشنهاددانلود_وانتشار
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝