eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
253 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 7⃣ هفتمین چله ی کانال متوسلین به شهدا 💫 امروز " شنبه 17 دی ماه" 📌روز " سی و سوم " چله صلوات و زیارت عاشورا‌《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام "علی حسینی پور"🌷🌷🌷 معرف: خواهر گرامی شهید🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهید گرانقدر علی حسینی پور🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 نام پدر: حسین تاریخ ولادت: ۱۳۴۸/۱۱/۱ محل ولادت: اردکان وضعیت تاهل: مجرد تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۴/۲۶ محل شهادت: فاو نحوه شهادت: اصابت‌ ترکش‌ به‌ سینه‌ و پا سِمت در جبهه: تک‌تیرانداز مزار: بهشت‌ شهدای‌ اردکان ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷🕊🥀🌹🥀🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه شهید علی‌ حسینی‌ پور 💐شهید علی حسینی پور فرزند حسین در یکم بهمن ۱۳۴۸ هجری شمسی در خانواده ای مذهبی در اردکان دیده به جهان گشود. خانواده به عشق اهل بیت او را” علی” نامیدند و شاید الهامی شده بود که این کودک نیز قرار است علی وار دین رسول الله -صلوات الله علیه- را یاری نماید . کودکی را در دامن پر مهر مادری متعهد و با کوشش پدری متدیّن گذراند . همگام با رشد جسمی،تربیت دینی را نیز فرا گرفت.پس از ۶ سالگی به دبستان رفت و دوره ابتدایی را در اردکان با موفّقیّت گذراند. شهید حسینی پور فردی خوش اخلاق ، خوش برخورد و مقیّد به انجام واجبات و ترک محرمّات بود. در اوقات فراغت به پدر کمک می کرد. در سال ۱۳۶۵ احساس کرد جبهه ها به وجود او نیاز دارد و عشق به دفاع از اسلام و کشور اسلامی او را در ماندن در اردکان بی قرار ساخت. در بسیج ثبت نام کرد و آموزش نظامی دید؛ سپس عازم جبهه شد.دو دفعه به جبهه اعزام شد و دو ماه و ۵ روز از بهترین روزهای زندگی و جوانی خود را در جبهه و در سنگر جهاد و دفاع از اسلام و میهن اسلامی ایران گذراند. سرانجام در تاریخ ۱۳۶۵/۴/۲۶ در منطقه فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سینه و پا به شدّت مجروح و روح بلندش از قفس کوچک جسمش به ملکوت پرواز کرد و به جنان پر کشید و به فوز عظیم شهادت نایل گشت. پیکر پاکش پس از تشییع با شکوه توسط مردم قدرشناس اردکان در بهشت شهدا در کنار دیگر همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠ویژگی های اخلاقی و اعتقادی شهید حسینی پور💠 🌹🍃از روحیه خوب و اخلاق نیکو بهره مند بود از ویژگی خاص اخلاقی وی کمک نمودن به دیگران خصوصا اقوام و آشنایان بود برای پدر و مادرش احترام خاصی قائل بوده و از کمک نمودن به آنها لذت می برد. در مجالس و محافل مذهبی شرکت می نمود در همان اوان نوجوانی مسجد را رها نمی کرد و با دوستان خود در جلسات قرآن و نماز جماعت با جدیت تمام شرکت می نمود. در اجرای دستورات دینی و احکام اسلامی و انجام عبادت الهی پر تلاش و کوشا بود در کارها از جدیت و پشتکار و دقت نظر برخوردار بوده و امور محوله را به نحو احسن انجام می داد. در سال پیروزی انقلاب چون در سنین کودکی بسر می برد همراه با والدین خود در صفوف به هم فشرده ملت علیه رژیم طاغوت شرکت می نمود. در سال های دفاع مقدس همواره خواهان حضور در جبهه بوده ولی به علت کمی سن از حضورش ممانعت به عمل می آمد تا اینکه با اصرار شهید در سال 1365 به عضویت بسیج در آمده و پس از طی دوره آموزشی راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید. سرانجام پس از حضور چند ماهه در جبهه 26 تیر 1365 در منطقه فاو عراق هنگام نبرد با دشمن بعثی به آرزوی دیرینه خود شهادت نائل گردید. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔هنوز ماتم زن های خون جگر شده را 😔هنوز داغ پدرهای بی پسر شده را کسی نبرده ز خاطر کسی نخواهد برد ز یاد، خاطره ی باغ شعله ور شده را 🕊🌷🌙 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
🌸🦋♥️ عشق بود و جبهه بود و جنگ بود عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد مادری فرزند خود را هدیه کرد در شبی که اشکمان چون رود شد یک نفر از بین ما مفقود شد آنکه سر دارد به سامان می رسد آنکه که جان دارد به جانان می رسد دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت بی سر و جان تا لقاءالله رفت زندگیمان در مسیر تیر بود خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود آنکه خود را مرد میدان فرض کرد آمد از این نقطه طی الارض کرد هر که گِرد شعله چون پروانه است پیکر صدپاره اش بر شانه است تن به خاک و بوی یاسش می رسد بوی باروت از لباسش می رسد دشمن افکنهای بی نام و نشان پوکه ی خونین شده تسبیحشان کار هرکس نیست این دیوانگی پیله وا می ماند از پروانگی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام علی حسینی پور 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهید علی حسینی پور 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 وارد کوچه خودمان شدم وبه سمت نانوایی حرکت کردم,از شانش خوب,یا بدم نمیدانم...نانوایی خلوت خلوت بود وکسی جلویش نبود,سه تا نان خشخاشی برداشتم وپولش را دادم ودر حینی که زیپ کیف پولم را میبستم زیر چشمی نگاهی به طبقه ی بالای,خونه حاج محمد انداختم,احساس دزدی را داشتم که میترسه در حین دزدی بگیرنش...دوباره رقص پرده ی توری تو باد جلو چشمم اومد,پس یوزارسیف خونه است...اه...این پسر مگه نان نمیخواد.... هوفی کردم ونانها را که گرماشون باعث سوختن پوست نازک دستم میشد برداشتم وحرکت کردم ,سمت خانه که یکهو درخونه حاج محمد باز شد,همونطور که سرم پایین بود یه جفت کفش مردانه را دیدم که بیرون امد,قلبم داشت تاپ تاپ میزد...نکنه...یوزارسیف؟! سرم را بالا گرفتم ومتوجه مرضیه شدم که بیرون در ایستاده بود منتظر بیرون امدن ماشین بود وعلیرضا هم داشت سوار ماشین میشد. مرضیه تا چشمش به من افتاد اومد جلو ودستش را دراز کرد وگفت:سلام...اگه اشتباه نکنم زری خانم بودید درسته؟ درحالیکه لبخند میزدم ودستش را تودستم میفشردم گفتم :سلام عزیزم ,اره مرضیه جان... مرضیه با شوقی کودکانه گفت:من تمام کارهام را دقیقه نود انجام میدم,داریم با داداش میریم یه کوله ویه کم وسیله برا مدرسه بخریم... منم لبخندی زدم وگفتم:مثل من,منم الان دارم از,خیاطی میام,هنوز چادرم اماده نشده بود. ودر این هنگام ماشین علیرضا اومد بیرون مرضیه دستی تکان داد وخداحافظی کرد من با شتاب همانطور که فقط مرضیه را در زاویه ی دیدم داشتم رفتم جلو وگفتم:عه نون تازه بفرما....مرضیه ممنونی گفت ورفت به طرف درعقب ماشین یکدفعه با پیچیدن یه بوی اشنا تو دماغم به عقب برگشتم....وای خدای من باورم نمیشد...این این از کجا پیداش شد...یوزارسیف درست پشت سرم بود.از بس هول بودم ناخواسته گفتم:س سلام حاج اقا,بفرمایید نان... یوزارسیف در حالیکه سرش پایین بود گوشه ای از نان را چید وتشکری کرد وارام وبی صدا همونطور که پشت سرم ظاهر شده بود,پیش چشمم گم شد ومن سرشار از حس های خوب ومملو از عطری اشنا به سمت خانه حرکت کردم.... دارد.... 📝نویسنده...ط,حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 روز اول مدرسه است,اما هنوز از چادر تازه ام خبری نشده,چندین بار طول وعرض حیاط را طی کردم,چند بار لی لی کردم چندتا گل سرخ چیدم وپر پر کردم اما خبری نشد که نشد دیگه حوصله ام سر رفت,کفشهام را برای چندمین بار از پام دراوردم واومدم توهال با ناراحتی گفتم:مامااان من با همون چادر قبلی میرم,ده بار هی رفتم در کوچه را باز کردم وبستم وقت داره میگذره ,خبری نشد,مامان از تواشپزخانه صدا زد:زری جان الان دوباره زنگ زدم,اعظم خانم گفت چادر را داده دست شوهرش اقا رضا بیاره,اگه دورت شده ,بگم بابات برسونتت... یه اووفی کردم وگفتم:نه نه راهی که نیست ,با سمیه قرار گذاشتیم پیاده بریم,اخه روز اول مدرسه مزه اش به همین پیاده روی وخوردن هوای لطیف صبحش هست ,حتما الان سمیه بیچاره سرکوچه منتظر من است وتپدلم گفتم ,اشکال نداره بزار یه کم علاف بشه چون سمیه بیش از اینا حقشه ,همینطور که داشتم حرف بلغور میکردم ,با صدای زنگ ,خداحافظی کردم وبه سرعت کوله ام را برداشتم کفشام را پوشیدم,تا در را بازکردم ,قد بلند ودراز اقا رضا پشت در نمایان شد,با عجله ویه سلام هلکی ویه تشکر زورکی ,چادر راقاپیدم,در رابستم وروحیاط چادر را انداختم سرم,به به عجب سبک بود,با حالتی محجبانه پادرون کوچه گذاشتم که همزمان قامت دراز اقارضا در پیچ سه کوچه گم شد,چند قدم که برداشتم...اه این چادر چرا اینجوریاست؟؟ چقد بلند چیده شده...وای از دست اعظم خانم,انگار چادرمن را هم قد شوهرش چیده....همینطور که چادر را زیر بغلم جمع میکردم به سرکوچه نزدیک شدم,جلو نانوایی یه مرد ایستاده بود که پشتش به من بود انگار میخواست نان بخره وخبری از,سمیه هم نبود,همچنان سرم پایین بود ,یه لحظه سرم را گرفتم بالا تا طبقه ی مورد نظرم را نگاه کنم ,که خدا روز بد نصیبتان نکند چادره از زیر بغلم ول شدم واومد تودست وپام ورفت زیر کفشم وناگهان.... دارد... 📝نویسنده...ط,حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part06_حاج قاسم.mp3
8.21M
📚کتاب صوتی 🔰خاطرات خودنوشت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی قسمت6⃣ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌸🌿 رضا بی­‌نهایت صبور بود، وقتی بحث‌مان می‌شد، من نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر می‌زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمی‌زد، وقتی هم می‌دید من آرام نمی‌شوم، می­‌رفت سمت در، چون می‌دانست طاقت دوری‌اش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه‌ای از من دور باشد، او هم نقطه‌ضعف‌ام را می­‌دانست و از من دور می­‌شد تا آرام شوم، روی پله‌ی جلوی در می‌نشست و می­‌گفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود. :همسرشهید 🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
Mehdi Rasoli - Alrahil Alrahil.mp3
4.34M
🎧🕊️ دل بستهٔ عشق،بسته ی دنیا نیست زندگی ختم به شهادت نشود زیبا نیست... جز راه حسین نیست راهی بخدا در مسلخ عشق جز نکو را نکشند 🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
1_857875165.mp3
5.08M
🔷صوت دعای هفتم صحیفه سجادیه ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
💠 شهیدی که در با پهلوی خونین آسمانی شد🕊 شهید تلاش می‌کرد از جهات مختلف اخلاقی و انسانی خود را به کمال برساند، از بارزترین ویژگی‌های اخلاقی ایشان، روحیه جهادی و خستگی ناپذیر بودن، اخلاص و فروتنی بود. یک بار به شوخی به همسرم گفتم که آقا مصطفی شما دلت برای من و بچه‌ها تنگ نمی‌شود؟ لبخندی زد و گفت شما عزیزترین‌های من هستید❤️، زهرا خانم ۳ ساله و خیلی خوش زبان بود و شهید خیلی به او علاقه داشت. در یکی از بدرقه‌ها دیدم آقا مصطفی از وسط‌های کوچه غیبش زد، نگران شدم و جلوتر رفتم، متوجه شدم که پشت یک کامیون گوشه‌ای ایستاده و گریه می‌کند.😢 علاقه خیلی خیلی زیادی به سردار سلیمانی داشت. چندین بار سعی کرده بود با حاج قاسم عکس بیندازد. هر وقت هم برایم می‌فرستاد به خنده می‌گفتم هر کسی با سردار عکس بگیرد شهید می‌شودها...🕊 او مداح بود و ارادت خاصی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت و در ایام فاطمیه با پهلویی شکسته به شهادت رسید.💔 شهید مصطفی متولد سال ۱۳۶۱ بود و ارادت خاصی به امام خامنه‌ای داشت، همیشه می‌گفت جانم فدای رهبر. در وصیت نامه، شهید توصیه اکید به پیروی از ولایت فقیه داشت. | روایت همسرشهید ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣