eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
257 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 8⃣ هشتمین چله ی کانال متوسلین به شهدا 💫 امروز "دوشنبه 1 اسفند ماه" 📌روز " سی و یکم " چله صلوات و زیارت عاشورا‌《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام "رسول خلیلی"🌷🌷🌷 معرف: خانم موسوی🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهیدمدافع حرم محمد حسن (رسول) خلیلی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 نام پدر : رمضانعلی تاریخ ولادت: ۱۳۶۵/۹/۲۰ محل ولادت : تهران تاریخ شهادت : ۱۳۹۲/۸/۲۷ محل شهادت: سوریه مدت عمر: ۲۷ سال محل مزار : گلزار شهدای بهشت ​​زهرا قطعه و ردیف و شماره : ۴-۸۷-۵۳ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷🕊🌿🌹🥀🌹🌿🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه شهید مدافع حرم رسول خلیلی ♥️🕊شهید محمد حسن (رسول) خلیلی  20 آذر 1365 در زمان جنگ تحمیلی عراق در تهران به دنیا آمد. پدرشان همیشه در جبهه ها بود و ایشان را خیلی کم میدیدند. وی فرزند دوم خانواده است و برخلاف برادرش شخصیت آرام و ساکتی داشت و خیلی شیطنت نمی کرد.از همان دوران کودکی نیزبا اعتقاد و مومن بود. تا تمام شدن جنگ تحمیلی همراه خانواده در تهران زندگی می کرد و پس از اتمام جنگ به کرج رفتند.اما در سن هجده سالگی بار دیگر به تهران بازگشتند. او مصادف با ولادت امام حسن عسگری علیه السلام به دنیا آمد به همین علت نامش را محمد حسن گذاشتند اما در خانه رسول صدایش می کردند.زمانی که  ماموریت بود وضرورت داشت که اسم مستعارانتخاب کنند؛ رسول اسم مستعار «ابوخلیل» را انتخاب کرده بود. او در دبیرستان رشته علوم انسانی را خواند و در دانشگاه رشته مدیریت را ادامه داد. در سن 13 سالگی بود که وارد بسیج شد اوایل چون سنش کمتر از حداقل مورد نظر بود، قبول نمی‌کردند اما بالاخره رفت و عضو شد.شهید رسول خلیلی یک بعدی نبود، کوهنوردی می‌رفت، ورزش می‌رفت، دعای ندبه می‌رفت. شب‌های جمعه به بهشت زهرا(س) و از آنجا هم به شاه عبدالعظیم می‌رفت. در هیئت‌های مختلفی شرکت می‌کرد از جمله هیئت ریحانه‌النبی را خیلی دوست داشت.او از دوران کودکی به نحوی تربیت شده بود که درتمام مجالس مذهبی شرکت می کرد. بصیرتی که در دفاع از حریم ولایت داشت این مجالس مذهبی بود که در استحکام ستون‌های زندگی‌ اش مؤثر بود.  به راپل و کوه‌نوردی خیلی علاقه داشت و برای آموزش سلاح نیز می‌رفت. از دوران کودکی به دنبال نقاشی و درس عربی و قرآن بود. سوریه هم که رفته بود در آنجا با بچه‌ها عربی صحبت میکرد. به زبان عربی تسلط کامل داشت و در خانه هم اخبار را به زبان عربی گوش میداد. رسول به ولایت و حضرت آقا و دفاع از حریم ولایت خیلی علاقه داشت. وقتی از همان ابتدا در خط ولایت بود در انتها نیز به دفاع از حریم ولایت رفت. چه ولایتی بالاتر از امام حسین(ع) که از حریم خواهرش دفاع کند و این هم نتیجه‌اش بود که به مقام شهادت رسید. شهید رسول خلیلی بصیرت دینی داشت و مطیع حرف پدر و مادرش بود. از ایشان مشورت می گرفت و راهکار می‌خواست حتی در انتخاب دوست و رفیق. در تشییع جنازه‌اش سیل جمعیت، همه از قشر جوان و دوست و همکار و همکلاسی‌های خودش بودند. به رعایت حلال و حرام اهمیت زیادی می‌داد. روزی که فردای آن عازم سوریه بود، خمس مالش را حساب کرد. در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر فعال بود. یکی از دوستانش می‌گفت بعد رسول کسی نیست که به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن. اواسط شهریور ماه بود که تصمیم به رفتن گرفت، وصیتنامه اش را هم نوشت و به رسم امانت به پدر سپرد تا اگر برنگشت دستخطی برای آن ها به یادگار گذاشته باشد. از زیر قران رد شد و رفت و از همه چیز دل کند و مادر و پدر و برادرش برایش آرزو های خوب کردند. از آنجایی که شهید رسول خلیلی به دوره های سخت نظامی علاقه بسیاری داشت و با توجه به تخصص های مختلفی که در امور نظامی داشت بیشتر به تخریب علاقه داشت و تخریب چی به روز و ماهری بود و بر حسب وظیفه راهی دفاع از حرم آل الله شد و یکی از مدافعان حرم بانوی مقاومت عقیله بنی هاشم بود.مانند تمام کسانی که در مسیر پیشوایشان ابا عبدالله‌ الحسین (ع) گام برداشتند واز دین خدا دفاع کردند و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفتند. سرانجام شهید رسول خلیلی روز دوشنبه 27 آبان 1392 مصادف با 14 محرم الحرام 1435 و 18/11/2013 در ساعت 14:۰۰ بعد از ظهر در حال پاکسازی یکی از محورهای دشمن بال در بال ملائک گشود و زندگی جاودانه اش در بهشت را آغاز کرد و به فیض عظیم شهادت نائل گشت. یکی از عنایات پروردگار متعال و سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) سنگ مزار شهید رسول خلیلی که مزد دفاع از حرم بانو زینب (س) میباشد که توسط دوستان شهید از کربلا آورده شده. این سنگ از سنگ های دیوار داخل حرم میباشد و به دلیل قدمت بالای سنگ با عنایت پروردگار صحیح و سالم به ایران آورده میشود و سنگ مزار شهید رسول خلیلی میشود.طبق وصیت شهید که گفته بود بر سر مزار من روضه حضرت زینب (س) بخوانید ،این شعر روی سنگ نوشته شده است: ای که برتربت من میگذری روضه بخوان نام زینب (س) شـــنوم زیر لحد گریه کنم. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ ♥️🌿🌸♥️🌿🌸♥️🌿🌸♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊💐ماجرای سنگ مزار شهید والامقام رسول خلیلی و خواب خطاط سنگ مزار 🌿🦋♥️ ✨شهادت ایشان همزمان شد با ضریح گذاری جدید برای حرم امام حسین علیه السلام و زمانی که این ضریح نصب شد، سنگ کاری داخل حرم امام حسین علیه السلام تغییر کرد و آن سنگ های مرمر سبز به سنگ های مرمر سفید رنگ تغییر کرد. که از آن سنگ حرم، سنگ مزار شهید نیز به صورت شش ضلعی مشابه حرم امام حسین علیه السلام برش خورد و با آب طلا نیز نوشته شد و همزمان با آغاز سال نو، رونمایی شد. از خطاط سنگ مزار شهید رسول نقل شده است: وقتی در بهشت ​​زهرا نگاهم به روح الله خلیلی(برادرشهید) و دوستش افتاد گفتم: ببخشید این سنگ مزار چه کسی است؟  گفتند: چطور؟  گفتم: اصلاً نمی دانستم قرار است، امروز برای نوشتن سنگ قبر، اینجا بیایم.  دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام مرا خواسته اند و گفته اند شما مأمور شده روی ضریح آقا، قرآن بنویسید.  آن ها به من گفتند: سنگ را از حرم امام حسین علیه السلام آورده اند و قرار است برای یک شهید نصب شود، حالم منقلب شد... شادی روح شهید رسول خلیلی صلوات🕊🌷🍃 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 الوارثین در فکه از خاطرات شهید رسول خلیلی 🌿🌹من مدام در زمان جنگ در منطقه بودم و پس از صدور قطعنامه جنگ تمام شد آن موقع راهیان نور مرسوم نبود و ما هرسال با گردان خودمان می‌رفتیم منطقه. یک مقری داریم بنام الوارثین در فکه، اولین سالی که رسول را منطقه بردم، سال اول راهنمایی بود، به رسول قبرهایی را نشان دادم و گفتم که بچه‌ها شب می‌آمدند در این قبرها راز و نیاز می‌کردند و نماز شب می‌خواندند و برای هر شهیدی هم که شهید می‌شد ما یک قبر سمبلیک درست می‌کردیم، خلاصه رسول را توجیه کردم. هوا تاریک شد و وقت اذان رسید. ما نماز مغرب و عشاء را در تاریکی در آن منطقه خواندیم و پس از نماز دیدم رسول نیست. آنقدر دنبال رسول گشتم و بالاخره متوجه شدم که در داخل یکی از این قبرها رفته و چفیه را کشیده روی سرش و به سجده رفته و در حال گریه کردن است. من این حالش را به هم نزدم و فقط یک عکس در همان حالت از ایشان گرفتم. رسول به هر جهت که بود بالاخره راه خودش را پیدا کرد. ✨راوی :پدر شهید ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 دفاع از ولایت 🔴 《از خاطرات شهید رسول خلیلی》 ☘🌷تقریبا شانزده ساله بود. ما آن موقع کرج بودیم. اعلام شده بود که رهبر معظم انقلاب می‌خواهند تشریف بیاورند کرج. مردم هم در حال آماده شدن برای استقبال از ایشان بودند. شهر را چراغانی کرده بودند و شیرینی پخش می‌کردند و خلاصه مهیا بودند که از ایشان استقبال کنند. آن روز شهید خلیلی در کلاس درس بود که معلمش قبل از اینکه شروع به درس کند، بنا می‌کند به انتقاد از حکومت و جامعه. می‌گوید که اصلا حرفهای اینها حساب و کتاب ندارد! آدم نمی‌داند کدام حرف اینها را باور کند. از یک طرف می‌گویند اسراف نکنید. از آن طرف شما بروید ببینید در این خیابانها چقدر چراغ روشن کردند! اینها اسراف است و حرام است! بعد رسول بلند می‌شود و به اعتراض می‌گوید آقا اینها اسراف نیست! حرام هم نیست! بلکه حسنه است و ثواب هم دارد! ما تازه با بچه‌ها داریم پول جمع می‌کنیم که به‌خاطر ورود رهبری در مدرسه قربانی بکشیم. معلمش هم عصبانی می‌شود و می‌گوید خلیلی! باز دوباره شما در این مدرسه، روی حرف من حرف زدی؟ این مدرسه یا جای من است یا جای شما! چون مثل اینکه قبلا هم بین اینها راجع به ولایت و این مسائل بحث شده بود. شهید خلیلی  می‌گوید من باید بروم! چون شما استاد ما هستید و احترامتان واجب است، من از این مدرسه می‌روم. به‌خاطر دفاع از ولایت، مدرسه را ترک کرد. من بعدازظهر که از سر کار برگشتم، دیدم شهید خلیلی خانه است. از مادرش پرسیدم چرا رسول امروز مدرسه نرفته؟ گفت رفته بود. زود آمده. گفتم چرا؟ گفت با معلمش دعوایش شده. رسول ماجرا را برایم گفت. گفتم بلند شو برویم مدرسه. مدرسه شان در باغستان کرج بود، دبیرستان جابر بن حیان. در مدرسه،  سراغ مدیر را گرفتم که با او صحبت کنم. مدیر گفت حاج آقا، این پسر شما چندین بار سر همین مسئله ولایت با معلمش حرفش شده. دو سه بار خود من رفتم آشتی‌شان دادم. من هم گفتم تقصیر از شماست. شما چرا این معلم را اخراج نمی‌کنید؟ چرا گزارش نمی‌کنید؟ گفت چکار کنیم؟ من همان‌جا یک کاغذ آوردم گفتم همین حالا بهترین فرصت است که برایش گزارش بنویسید! خلاصه همان‌جا گزارشش را نوشتیم و مدتی بعد هم آن معلم را از آنجا اخراج کردند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌿✨🕊🌿✨🕊🌿✨🕊🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻وصیت نامه شهید عالیمقام رسول خلیلی بسم الله الرحمن الرحیم سوره آل عمران آیه 195  "فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ"  آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند جهاد کردند و کشته شدند، همانجا بدی های آنان را می پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای اب جاری و روان است، داخل می کنیم و این پاداشی است از جانب خدا. با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیزی کم نگذاشته است و سلام و دورد به محضر صاحب العصر و الزمان (عج) و روح پاک امام راحل (ره) و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت الله سید علی خامنه ای (مدظله العالی) و روح پاک تمامی شهدای اسلام به خصوص سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین (ع) که جان ها همه فدای آن بزرگوار. به موجب آیه شریفه "کل نفس ذائقه الموت" تمامی موجودات از چشیدن شربت مرگ ناگزیر بوده و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی می باشد. این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم. پدر و مادر عزیزم که سلام و درود خداوند بر شما باد از شما کمال قدردانی را دارم که مرا با محبت اهل بیت (ع) و راه ایشان و در کمال صبر و عاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید. از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده ام که فرزندی خوب برای شما نبودم و در حق شما آنچنان که باید خوبی نکرده ام. از شما می خواهم که مرا حلال کنید. در حق این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که او را ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد. می دانم که شما ناراحت نیستید؛ زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آروزی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم به خیر گرداند. خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (س) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است. اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم. پس غمگین نباشد. برادر عزیزم مرا حلال کن و ببخش ، می دانم که در حق تو هم کوتاهی کردم، برایم دعا کن و مرا نیز حلال کن، خدا را سرلوحه کارهای خود قرار بده. از خداوند می خواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد. دعا برایم یادت نرود. از فامیل، همبستگان نیز می خواهم که مرا حلال کنند و ببخشند و برایم دعا کنند. رفقا، دوستان و همکاران و همنشینان عزیرم  که شاید بیشترین اوقات زندگیم را در کنار شما بوده ام، خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده که دوستان و هم نشینانی به خوبی شما دارم تا تکمیل کننده و یاری دهنده من باشید.  شما همگی می دانید من راه خود را انتخاب کردم و این راه را دوست داشته و دارم و خیلی از شماها هم کمک کننده من بودید از تمامی شما عذر می خواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید. مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت (ع) مرا فراموش نکنید. من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم چه بسیار است. فقط میخواهد چشم بینا و گوش شنوا. خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به امید سر کویش پر و بالی بزنم من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آن که آورد مرا باز برد تا وطنم  مرغ بال ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم   پناه می برم به خداوند مهربان و از او می خواهم که بر من سخت نگیرد. شب اول قبر دعا برایم را فراموش نکنید رفقا و من الله التوفیق العبد الحقیر محمد حسن خلیلی (رسول) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی کتاب از شهید خلیلی: ✔️رفیق مثل رسول ━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از آسمان/شهید مدافع حرم رسول خلیلی از برای حرمت این دل من آشوب است🌷🌿 نکند سنگ به پیشانی گنبد بزنند …💔 ━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام رسول خلیلی 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهید رسول خلیلی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 بابا هم از سرکار آمد و وقتی پدر یوسف را دید و داستانش را شنید ،خدا را شکر کرد که بالاخره این پدر و پسر بعداز سالها جدایی مثل حضرت یوسف و پدر بزرگوارش به هم می‌رسند .گرچه دوست داشتم پدر یوسف را ببرم بالا خونه خودم وپذیزایی کنم اما با اصرار پدر وما رم خونه بابا موندیم،ازصبح تا شب از شب تا سحر مدام یوسف را میگرفتم اما باز هم در دسترس نبود... آخه سابقه نداشت یوسف حتی زمانی که درگیر عملیات بود اینهمه مدت مرا از خودش بی خبر بذاره دلم به تلاطمی عجیب بود و انگار خبر از وقایعی هول انگیز میداد. صبح زود بود وبا صدای صحبت کردن پدرم واقای سبحانی از عالم دلشوره بیرون آمدم رو انداز بچه ها را صاف کردم واماده بیرون رفتن از اتاق میشدم که با صدای زنگ در خانه بر جای خود میخکوب شدم... یعنی کی میتونه باشه؟این وقت صبح سابقه نداشت که.. برگشتم وچادرم را سر کردم وهمزمان صدای باز شدن در هال اومد وپشت سرش... دارد.... 📝نویسنده: ط، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 هنوز پام را از در بیرون نگذاشته بودم که صدای سمیه را درحالیکه انگاراصلا متوجه اطرافش نبود بغض داشت,روبه مادرم میگفت بلند شد: وای خاله....دلم نیومد که زنگ خونه زری را بزنم,اخه خبر دادند یوزارسیفش داره میاد....اما اینبار بی سر......وغش رفت از گریه وصدای علیرضا بود که بلند شد,سمیه جان کنترل کن الان صدا میره بالا.... دیگه حال خودم را نمیفهمیدم این چی داشت میگفت؟!! یوسف...یوسف....وای پدرش.... همه چی را داره میشنوه.... با پاهای لرزان وارد هال شدم,سمیه تا چشمش بهم افتاد زد تو سرش...دنیا دور سرم داشت میچرخید....همه جا تاریک تاریک شد,اخه یوزارسیف من رفته بود ,تنها پریده بود ,دیگه چیزی نفهمیدم..... اره یوزارسیف بی صدا پرواز کرد حتی صبر نکرد تا بعداز سالها پدرش را ببینه یا بهتر بگم پدرش یوسف گمگشته اش را ببینه... پدر یوسف ، تصمیم گرفت ,یوسف را به افغانستان ببره وتوشهر خودش دفن کند ومن ,انصاف نمیدیدم که بااین تصمیم مخالفت کنم ,اخه یوسف کل عمرش را در غربت بود الان چه خوب که در دیار خودش آرام گیرد.... بچه ها راسپردم به سمیه وبعداز مراسم تشییع درایران وزیارت یوسفم در مشهد راهی افغانستان شدیم... حالا روی اسمان سوار هواپیما یک تابوت بین من ویک پدر درد کشیده...بوی گل میداد...یوسف به قول خودش وفا کرد وداشت من را میبرد سفر ماه عسل ,اینبار به دیار خودش ,به سرزمین ظلم کشیده ی افغانستان ,به خودم جرات دادم ارام روی تابوت را زدم کنا بند کفن یوزارسیفم را بازکردم وخواستم مثل حضرت زینب س بوسه بر رگ بریده بزنم،تن بی سر را که دیدم,گلوی بریده که پیش چشمم امد...رگهای خونین که تونگاهم نشست,نتونستم....نتونستم....از حال رفتم وگفتم قربان صبر عظیمت یا زینب س.... داشتم قالب تهی میکردم,انگار روحم داشت از تنم جدا میشد،یک باره احساس کردم سرم روی سینه ی یک بانوی مکرمه ومعظمه است,آروم شدم,آرام,آرام.......بوی گل وگلاب بوی سیب ناب درفضا,پیچید.. ناگاه صحنه ها جلوی چشمم جان گرفت...من.....کربلا....بالای سر حضرت عباس س.....آری این تعبیر خواب چندین سال پیش من بود وابوالفضل من,فدای حریم حضرت زینب س شد... واین قصه هر روز وهر روز تکرار میشود تا قایم آل محمد(ص) از راه برسد و اگر از این شیر زنان بپرسید(درفرجام عشقتان چه دیدید؟؟) بی شک خواهند گفت:(ما رأیت إلا جمیلا......) به امید ظهور حضرتش وپایان یافتن تمام ظلمها ونابودی تمام ظالمین...التماس دعا << پایان >> 📝نویسنده :ط ,حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
پایان