eitaa logo
آقای ایکس
63 دنبال‌کننده
33 عکس
8 ویدیو
0 فایل
معرفی مجموعه کتاب های "در دست چاپ" آقای ایکس کپی ممنوع 🚫 چرا جنی باید عاشق یه روانی بشه که اختلال دو شخصیتی داره؟ https://daigo.ir/secret/91821507822 ناشناس مون
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا جنی باید عاشق یه روانی بشه که اختلال دو شخصیتی داره؟ @Mrxcollection
آوین نمیدونست نیلا یه دختر تو سری خوره یا فقط حال نداره به آسا و زورگویی هاش جواب متقابل بده @Mrxcollection
همیشه شروع کتاب جزء سخت ترین سکانس هاست چون معمولا کسی که برای خرید کتاب اقدام می‌کنه صفحه اول رو باز می‌کنه تا از موضوع داستان و نحوه نوشتن نویسنده مطلع بشه پس سکانس اول باید یه چکیده کوتاه از کتاب رو ارائه بده و جزء زیبا ترین سکانس های کتاب بشه تا بتونه خواننده رو شیفته خودش کنه و این موضوع باعث شده بود رو شروع کتاب حساس بشیم و همیشه مورد سوءظن قرارش بدیم از اون موقع تا الان چندین بار اونو تغییر دادیم و هر دفعه جزییات بیشتری رو به اون اضافه می کردیم
اون همیشه موقع دعوا با الکس پشت جنی قایم میشد ولی اگه الکس به جنی دستور کشتن اونو بده چی؟ @Mrxcollection
وقتی یه پوسته ی کیک میوفته جایی که باید بیوفته حتی یه خراش کوچیک کنار اسمش یا میزان چربیش هم برای آدرین یه پیغامه @Mrxcollection
بعد از اون هر روز ساعت ها پشت تلفن به حرف زدن درباره کتاب می کردیم کتاب رو می‌نوشتم و هرجا که ایده کم میومد از اون کمک می گرفتم بعد از اون هر روز با هم صمیمی تر می‌شدیم هر روز با هم تماس می‌گرفتیم و نه فقط کتاب بلکه درباره همه اتفاقات دیگه هم با هم حرف می زدیم اون موقع کلاس کاراته میرفتم بهش پیشنهاد دادم که اون هم بیاد پیاده می‌رفتیم و همه راه رفت و برگشت رو پشت سر هم ایده می‌دادیم برای هر سکانس ایده های زیادی بود ولی اونکه ما می‌خواستیم همیشه باید چندین روز فکر میکردیم تا به ذهنمون خطور کنه
الکس وقتی فهمید داداشش عاشق جنی شده چه واکنشی نشون داد؟ معلومه خوشحال شد و خوشحالیشو با یه مشت تو صورت آدرین ابراز کرد @Mrxcollection
بچه ها انتظار نداشتن جاستین و جاسپر تا یه هفته بعد از دعوا باهم حرف نزنن، مگه دوقلوها پیوند قلبی نداشتن؟! @Mrxcollection
اون موقع ها یه چیزی که همیشه هیجان زدمون میکرد نزدیکی تفکراتمون به هم بود وقتی یکیمون به یه ایده فکر میکرد همون لحظه فرد دیگه اون رو بیان می‌کرد انگار ایده ها بین مغزهامون رد و بدل می‌شد و این نشونه بیشتر شدن دوستیمون بود نه فقط افکارمون بلکه نحوه رفتار هامون هم بسیار به هم نزدیک شده بود بچه ها تو کلاس کاراته و بقیه ی کسایی که هر دو مون رو می‌شناختند میگفتند شبیه به هم می خندید شبیه به هم حرف میزنید و حتی راه می‌رید اولا باور نمی‌کردیم و فقط از رو اجبار بهشون می‌خندیدیم بعد از یه مدت که همه بهمون میگفتند باورمون شد
وقتی فهمید مامانش کیه به خودش افتخار کرد مامانش واقعا بین اونو بقیه فرقی نگذاشته بود البته نه از نوع خوبش @Mrxcollection
وقتی اولین نسخه خون طلایی آماده شد دادم بهش تا به عنوان اولین خواننده نظرش رو بهم بگه و به عنوان ویراستارم اشکالاتشو بر طرف کنه قرارمون شد هنگام خوندن اونجاهایی که به نظرش مبهم یا زشت میاد رو قرمز کنه و اون جاهایی که جالب بود براش رو سبز کنه حدودا یک هفته طول کشید تا نسخه اول ویرایش و به دست من برسه نتایجش فوق‌العاده بود:
تقریبا همه جای کتاب قرمز بود.... دلایل قرمزی ها رو پایینش نوشته بود. و خیلی هاش به نظرم درست بود و اشکال الکی گرفته بود وقتی ویرایشش رو شروع کردم نسخه 2 شروع به نوشته شدن کرد خیلی از سکانس ها رو تو نسخه 2 عوض و خیلی هاشو بازنویسی کردم در پایان نسخه دو حدودا یک سال از شروع نوشتن خون طلایی گذشته بود تابستان بود و ما آروم آروم از فضای کتاب خارج شدیم و به سرگرمی های دیگه مشغول شدیم