eitaa logo
آقای ایکس
67 دنبال‌کننده
9 عکس
8 ویدیو
0 فایل
معرفی مجموعه کتاب های "در دست چاپ" آقای ایکس کپی ممنوع 🚫 چرا جنی باید عاشق یه روانی بشه که اختلال دو شخصیتی داره؟ https://daigo.ir/secret/91821507822 ناشناس مون
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی طول کشید تا آدرین بفهمه چرا یه بادیگارد ساده باید به خوب و بد بودن حالش اهمیت بده اونم درست وسط جشن سالانه که سالن پر از قاتل نقابداره @Mrxcollection
بعد از تغییرات در نسخه سوم به نظر میومد کتاب حالت بهتری گرفته الان دیگه مسئله یه چیز دیگه بود ویراستارم دیگه نمی تونست از دید یه خواننده نظر بده چون عملا کتاب رو با هم نوشته بودیم و اون تازگی رو براش از دست داده بود وقتی کتاب رو میخوند با توجه به دید خیلی جزئی بینی ای که بر خلاف دید کلی بین من داشت اشکالات خیلی ریزی و جزئی ای می‌گرفت در به در دنبال یه خواننده می گشتیم
خواننده ای که می‌خواستیم باید ویژگی های خاصی می‌داشت مثلا کتاب زیاد خونده باشه تا مثل یک مبتدی از هر داستانی خوشش نیاد دید نقادانه داشته باشه و بتونه داستان رو خوب نقد کنه و مهم تر از همه هیچ کدوممون رو درست نشناسه تا کسی نفهمه که ما داریم چیزی مینویسیم خب قاعدتا که خیلی ویژگی های سختی بود و هنوز هم خواننده خوبی پیدا نکردیم
درسته که لورا می‌تونست ۱۰۰ کیلومتر رو تو ۱۰ دقیقه بره ولی اگه بهش میگفتن بیاد اتاق تمرین مسیر اتاقش تا اونجا رو سه روزه میرفت @Mrxcollection
جاستین اونقدر همیشه بد اخلاق بود که حتی الکس و حتی جسیکا هم ازش دوری میکردن @Mrxcollection
اواخر تابستون بود و تصمیم گرفتیم از همون کلوب کتابمون یه نفر رو پیدا کنیم از بین بچه ها یک نفر رو که نقد خوب به داستان ها وارد می کرد رو پیدا کردیم یه گوشه کشیدیمش و شرایط رو براش توضیح دادیم قرار شد پی دی اف کتاب رو براش بفرستیم تغییرات نهایی رو روی کتاب وارد کردیم و براش فرستادیم اون زمان نزدیک شروع مدرسه ها بود مقطع ما هم خیلی مهم پس کتابخونه رفتن رو آروم آروم کم کردیم
آیینه عیب ها رو فریاد نمیزنه ولی جسیکا که آیینه نیست ، تا چیزی که از تو فهمیده رو تو چشم همه نکنه ول کن نیست @mrxcollection
هر روز منتظر بودیم که اون بچه کتاب رو بخونه و نظرش رو بهمون بگه ولی اون هیچ وقت دیگه جواب پیام هامون رو نداد هیچ وقت دیگه هم ندیدمش ضربه بزرگی بود و واقعا ناامید شدیم هیچ وقت نفهمیدیم آیا هرگز اون کتاب رو خونده یا نه ولی شروع مدرسه ها نزاشت زیاد تو این فاز بمونیم و ما رو از فکر کتاب شوت کرد تو فکر درس و مشق این شد که برای بار دهم کتاب رها شد ولی ما؟ نه ما بعد از کتاب هیچ وقت همدیگه رو رها نکردیم با اینکه مدرسه هامون از هم جدا بود ولی همیشه یه راهی برای پیش همدیگه بودن پیدا می کردیم
آقای ایکس نامرئی بودن