eitaa logo
متن ها. ی زیبا🌴🌴🌴
229 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
30 فایل
شروع فعالیت کانال 23 / 5 / 1402. متن های زیبا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 علیه السلام: هرگاه سختی های شدید به شما وارد شد بوسيله ما از خداوند کمک بگیرید هرکس غیر از ما اهل بیت را وسیله بگیرد، ناامید و هلاک خواهد شد. 📚 تفسیر عیاشی ج۲ ص۴۲ ╲\╭┓ •* ╭ 🌸╯´¨) •* ┗╯\╲ .¸.•*´¨) .
صبحتون بخیر❤️
صبحتون بخیر❤️
❤️ بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه، بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد. شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد. 🔸صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است. به نزد شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم . 🔹قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .  🔸قاضی گفت : به کسی مشکوک نشدید؟ ماموران گفتند : چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم. 🔹قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند. قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟ تاجر پنبه گفت به هیچ کدام 🔸قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند. 🔹ناگهان یکی از همان تاجرهای محترم دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند.  قاضی گفت: دزد همین است. 🔸تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد. 🔸از آن به بعد می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد میگویند : ✍«،» به کانال داستانهای آموزنده
🌸🍃🌸🍃 🔸 ✍در زمان مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد که در میان مردم به شهرت داشت. وقتی که کریمخان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد، او جزء یکی از بهترین کارگران آن دوران بود... 🔸در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت، بنابرین استادان معماری به کارگران تنومند و قوی و با استقامت نیاز داشتند تا مصالح را به دوش بکشند و بالا ببرند. 🔹وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید، سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند و استاد معمار و ور دستانش آجرها را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل میکردند. 🔸روزی کریمخان برای بازدید از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت میکند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسد و می افتد و می شکند. 🔹کریمخان از سیاه پرسید: چه شده نکنه نون نخوردی؟؟!! قبلاً حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت و همه به بالا میرسید! 🔸سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت. اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی بیخ گوش کریمخان گفت: قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود، چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده و به خانه ی پدرش رفته، 🔹سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد. اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار یک سال عقب می افتد. او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند. 🔸کریمخان فوراً به خانه پدر زن او رفت و زنش را به خانه آورد. بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد. 🔹کریمخان مقداری پول به آنها داد و گفت: امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی. این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت. فردا کریمخان مجدداً به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود. 🔸بعد رو به همراهان کرد و گفت ببینید عشق چه قدرتی دارد، آنکه آجرها را پرت میکرد بود نه سیاه خان.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: عائد المريض يخوض في الرحمة فإذا جلس ارتمس فيها. عيادت ‏كننده مريض در رحمت خدا سير مى‏ كند و چون در نزد آن مريض نشست غرق در رحمت خدا مى ‏شود. 📚 إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ؛ ج‏1 ؛ ص44. دارالشفاء امام رضا علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞عشاق الرضا علیه السلام | یا امام رضا.... تویی تو رفیق بچگیم کنار تو خوبه زندگیم 💞اینجا مخصوص عاشقان امام رضا(علیه السلام) است،بفرمایید👇👇👇 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••
♥️محبت مانند سکه است 🎀که تو قلّک دل هر ♥️کسی بیندازی 🎀دیگه نمیتونی درش بیاری ♥️مگه اینکه دلش را بشکنی 🎀به همین سادگی ‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌پ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر خریدنی بود میخریدم برای مادرم کمی جوانی برای پدرم عمری دوباره و برای خودم خنده های کودکی
💥💥💥💥💥 فردی به حکیمی گفت خبر داری که فلانی درباره ات چقدرغیبت کرده؟ حکیم گفت:اوتیری رابه سویم پرتاب کرد که به من نرسید تو چرا آن را برداشتی و در قلبم فروکردی سبب نقل کینه هاودشمنی هانباشیم 🔺🔻🔺🔻🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا