eitaa logo
معاونت تهذیب حوزه علمیه محمّد رسول الله ﷺ
45 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
216 فایل
کنال رسمی آگاهی‌رسانی و گسترش کردار خوب دستیاری تهذیب و تربیت حوزهٔ علمیهٔ محمّد رسول الله ﷺ 📍 محمدشهر کرج ‌ 🌐 وبنوشت حوزه: HowzehMR.blog.ir ‌ 👤 دستیار تهذیب: @Khademolhosain69 📢 دستیاری تهذیب استان: @tahzib_alborz
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌴🌷داستانی واقعی و‌ بسیار زیبا و خوندنی از عنایت امام حسین ع به زائرانش😍👌. 🍃🌻قسمت اول :👇 🍃🌷یکی از افرادی که مدیریت از کاروان های اعزامی از مشهد به عتبات بود وبارها‌ مشرف شده بود ، تعریف می‌کرد:👇 🍃🌴☀️در سال1396 شمسی در فرودگاه مشهد، در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، 🍃🌷در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند. 🍃🌻تعدادی از زائران به من میگفتند: تفـاوت پـروازها را با هم ببینـیـد این‌ها با چه ظاهر و سر و وضعی هستند،! گویی بعضی ها هیچ اعتقادی به اسلام و مسلمانی ندارند، حتی در آرایش کردن گوی سبقت را از غربی‌هاربوده اند... 🍃🥀همینطور که درحال گفتگو بودیم، آقا و خانومی به همراه دختر جوانی به سمت ما آمدند. وضع ظاهرشان به همان مسافران‌ پروازهای دبی و ترکیه می‌خورد.!!! 🍃🌻وقتی به ما رسیدند گفتند: کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ گفتم: بله، چطور مگه؟ 🍃🌷☀️آنها با خوشحالی گفتند: اگر خدا قبول کند ما هم زائر کربلا هستیم. 🍃🌷من که بعد ازبارها سفر به عتبات ، تا به حال اینگونه زائر نداشتم، کمی جا خوردم، ولی بعلت اینکه زائر حضرت بودند، به آنها خوش آمد گفتم. 🍃🌷بالأخره همه زائرین سوار هواپیما شدند من هم براساس وظیفه دینی و حتی شغلی خود؛ قبل از پرواز شروع کردم اصطلاحا به امر به معروف و نهی از منکر، (یعنی به درب می‌گفتم که دیوار بشنود) 🍃🌷می‌گفتم این مکان‌های مقدسی که خداوند به ما توفیق زیارتشان را داده حُرمت بالایی دارند و زائرین باید حرمت این اماکن را نگه دارند، 🍃🥀اما دختر این خانواده که منظور اصلی من او بودبا حالت ناراحتی و بی‌اعتنایی به من فهماند که اهمیتی برای حرف های من قائل نیست. 🍃بهرحال؛ به نجف اشرف رسیدیم من هم در زمان‌های گوناگون می‌گفتم که این مکان ها مقدس است و هر فرد حداقل باید ظاهرش را حفظ کند و آن دختر هم، بی اعتنایی می‌کرد. 🍃🌷تـااینکه روز آخر که در نجف اشرف بودیم و فردا قرار بود عازم کربلاء معلی شویم؛ پدر آن دختر پیش من آمد و گفت:👇 🍃🌻حاصل زندگی من و همسرم همین یک دختر است که پزشک اطفال است، 🍃🌷او بخاطر عدم توجه ما، فقط در درس و شغلش موفق شده و از اعتقادات دینی و اخروی تقریباً چیزی نمی‌داند! ما تصمیم گرفتیم او را به کربلا نزد سیدالشهدا علیه السلام بیاوریم بلکه حضرت جبران کاستی ها و کمبودهایی که ما طی این سالیان از نظر اعتقادی و دینی برای فرزند دلبندمان گذاشتیم را بنمایند، 🍃🥀دختر ما بخاطر نوع دوستان و جَـوی که بزرگ شده تقریبا هیچ چیزی از مبانی دینی و اعتقادات نمی‌داند و وقتی شما از لزوم رعایت حجاب صحبت می‌کنید، اوپیش ما‌ می آید دائم می‌گوید: منظور حاج آقا فقط من هستم! چون فقط در این کاروان منم که سر و وضعم اینگونه است. 🍃🌷ما از شما می‌خواهیم که رعایت حال ما و دخترمان را بفرمائید و دیگر چیزی نگوئید. 🍃🍃☀️گفتم:من روحانی هستم و مدیر کاروان و این وظیفه من است که این مسائل را برای زائرین گوشزد کنم تا حریم اهل بیت علیهم السلام شکسته نشـود. 🍃🌷گفتگوی ما تمام شد، و ما روز بعد عازم کربلاء شدیم. 🍃🌴☀️صبح روز بعدی که در کربلا بودیم من برای کاری به لابی هتل آمدم که دیدم خانمی با مقنعه بلند و چادر و حجابی کامل منتظر من نشسته است و تا من را دید سلام کرد. وقتی دید من با تعجب او را نگاه می‌کنم گفت: 🍃🌴☀️ظاهراً من را نشناختید؛ من همان دختر بی‌حجاب چند روز پیش هستم. از شما تقاضا دارم اجازه دهید عبایتان را بشویم. 🍃🌴🌷من که شوکه شده بودم گفتم: 🍃🌻اولا من معنای حرکات و رفتار قبل با حالت امروزتان را نمیفهمم؛ 🍃🌻ثانیاً شما هم زائر هستید هم پزشک؛ در شأن شما نیست که عبای من را بشوئید، من این کار را نمی کنم. 🍃🌷☀️درحالیکه گریه می‌کرد از من خواهش کرد که اجازه دهم! 🍃🌷☀️و باحال گریه گفت: 👇👇 🍃🌴🌷دیروز وقتی وارد کربلا شدیم و زیارت کردیم؛ شب من در عالم رؤیا خدمت سـیدالشهـدا آقا ابـاعبـدالله الحسین علیه السلام شرفیاب شدم. حضرت من را به اسم مستعاری که دوست داشتم صدا زدند و فرمودند:👇 🍃🌷☀️دخترم ؛ من خواستم که تـو به کربـلا و به زیارت من بیایی و تا وقتی که من کسی را دعـــوت نکنــم هیچکس نمی‌تواند به این مکان بیاید. 🍃🌴🌷حرف‌هایی که مدیر کاروان می‌زند همانی بود که ما دوست داشتیم و به زبانش جاری می‌شد، برو عبایش را بگیر و آن را بشوی تا از او دلجویی کرده باشی. 🍃🌴🌷و بعد فرمودند: دخترم تو دکتر اطفال هستی، من هم طفل مریضی دارم می‌خواهم درمانش کنی.!!!! 🍃🌴🌷او در حالیکه گریه می‌کرد می گفت: حضرت طبیب همه عالم هستند... ولی به من فرمودند دنبال من بیا...
🍃🌴🌷داستان عنایت امام حسین ع 🍃🌻قسمت دوم : 🍃🌷من دنبال آقا براه افتادم که به اتاقی رسیدیم . 🍃🌴🌷حضرت بمن‌ فرمودند: پسرم را درمان‌کن 🍃🌷🌴من طفلی زیبا چون قرص ماه دیدم که تیری سه شعبه بر گلویش خورده بود؛!!! (خانم دکتر در حالیکه بشدت گریه می‌کرد، سؤال کرد:👇👇 حاج آقا مگر امام حسین علیه السلام فرزند ۶ماهه داشتند؟ چرا تیر ۳شعبه به گلویش زده بودند؟) 🍃🌷من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم: بله، ولی این سؤال‌ها را نپرس... 🍃🌷ایـن‌ها روضه‌های سوزناکی است که جگر انسان را کباب می‌کند. 🍃🌴☀️اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره پرسید: چرا تیر 3شعبه به گلوی این طفل زدند؟😭 گفتم:چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید و می جنگید خودتان این بچه را بگیرید و سیراب کنید. 🍃🌴🌷خانم دکتر در حالیکه بسیار منقلب شده بود و هق هق گریه می‌کرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست آب دادن به طفل 6ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان، با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ می‌دهند؟! 🍃🌴🌷حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!! و بلند بلند گریه می کرد... 🍃🌴🌷خلاصه ؛ به برکت سید الشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران می‌گفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست... 🍃🌴🌷بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضر شد برگردد مشهد‌. 🍃🌴🌷بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم، روزی برای دیدار او وارد مطبش شدم، دیدم که عکس‌ها و نوشته‌هایی بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود. 🍃🌴🌷آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سید الشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند. 🍃🌴☀️با خوش‌رویی ار من پذیرایی کرد و گفت: 👇👇 🍃🌷🌻باور نمی‌کنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم، امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم اثری عجیب داده اند؛!!! 🍃🌷☀️ چرا که من با همان نگاه اول درد و مرض اطفال را تشخیص می‌دهم و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمی‌فرستم و با اولین نسخه مریض‌ها خوب می‌شوند، فقط به برکت آقای مظلوم و کریم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام.!!! 🍃📚خروش خدا صفحه 83 (علیرضا ثبتی گجوان)
📆 7 شهریور 🇮🇷اساتیدو طلاب انقلابی در سنگرولایت تا شهادت 🌍
✅ رهبری در دیدار اخیر درباره واکسن و واکسیناسیون عمومی چه فرمودند؟ «خب یک مسئله‌ی فوری داریم که مسئله‌ی کرونا است؛ مسئله‌ی سلامت، الان یک جنبه‌ی فوریّت پیدا کرده که باید به این رسید. البتّه در مسئله‌ی سلامت تلاش خوبی در دولت گذشته شد، کارهای خوبی انجام دادند، دنبال کردند، هم برای تولید واکسن کار شد، هم برای واردات واکسن کار شد؛ حالا شایعاتی در دهنها هست که اینها غالباً اعتبار ندارد؛ غالباً بی‌اعتبار است؛ کارهای خوبی انجام گرفت؛ باید این کارها دنبال بشود و تأکید بشود؛ هم درمان، هم پیشگیری، هم مراقبت و غربالگری؛ غربالگری از بیماران محتمل بسیار چیز مهمّی است که اینها باید حتماً انجام بگیرد. واکسیناسیون عمومی مسئله‌ی بسیار مهمّی است که حتماً بایستی انجام بگیرد.» ۶/۶/١۴٠٠ قابل توجه مخالفین واکسن و مخالفین واکسیناسیون عمومی. •┈┈•••🌿🌺🌿•••┈┈• ⭕️ رهبری بعد از تبیین وظایف دولت در واکسیناسیون عمومی، درباره وظایف مردم در دیدار اخیر با هیات دولت انقلابی چه گفتند؟ ✅ « البتّه مردم هم وظایفی دارند؛ بنده مکرّر این را گفته‌ام. مردم عزیزمان بایستی این چهار مسئولیّت مهم را قبول کنند و به عهده بگیرند: یکی مسئله‌ی ماسک، یکی مسئله‌ی فاصله، یکی مسئله‌‌ی تهویه، یکی مسئله‌ی صابون ‌زدن دست؛ اینها که کارهای مشکلی نیست، اینها همه‌ کارهای آسانی است؛ [اگر] این رعایتها را بکنند، قطعاً تأثیر خواهد گذاشت در ابتلاء، و این تلفات سنگینی که دل انسان را به درد می‌آورد، به وجود نخواهد آمد.» ۶/۶/١۴٠٠ •┈┈•••🌿🌺🌿•••┈┈•
🌱 آنچه تأثیر عمده روحی و تربیتی در دارد..... 🇮🇷اساتیدو طلاب انقلابی در سنگرولایت تا شهادت 🌍
🔻امام على عليه‌السلام: 🔹كيفَ يأنَسُ باللّهِ مَن لا يَسْتوحِشُ مِن الخَلقِ؟ 🔸چگونه با خدا انس گيرد، آن كه از مردم دورى نگزيده است؟ "غررالحكم حدیث7003"