🌷شهید ابراهیم تقوایی
🌷شهید علی گدا اسماعیل نژاد
🌷شهید علی زارع
🌷شهید مدافع حرم عبد الصالح زارع
زیب های کوله را کشیدیم
کوله ها را به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان به نیابت از شهدای محل و بقیه شهدای جبهه مقاومت به کول انداختیم
وهمچون قطراتی خود را به دریای مواج وخروشان عشاق امام حسین علیه السلام زدیم و راهی کربلای معلی شدیم
صلوات در تعجیل در فرجش را ذکر لبانمان کردیم
سختیهای راه را باید با صبر وشکیبایی و پرهیز از زیاده گویی و بحث های بی فایده مهار میکردیم
هوا هنوز تاریک بود وکمی خنک
دوستان استراحت کرده وشاد وقبراق پیاده روی اربعین را شروع کردند
جمعیت هیچ گاه ا ز نفس نه ایستاد
حتی در ساعات اوج تاریکی شب ....
برای رسیدن به اولین عمود باید چند کیلومتری را باپای پیاده میرفتیم
به پل زیر گذری رسیدیم که جمعیت از روی آن عبور می کردند
وقتی به نقطه ماکسیموم پل رسیدیم به پشت و روبه رو نگاهی انداختیم
عظمت شیعه نه با بودن بر نقطه ماکسیموم پل بلکه با تصویربرداری های فوق پیشرفته امروزی قابل به تصویر کشیدن نبود
تا چشم کار میکرد ذیغ به ذیغ زائر در حال حرکت بود
رودخانه ای از زائر که تا خود کربلا در دوباند جاده در حال حرکت بود
بیست روز تمام از حرکت نه ایستاد
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرار_عاشقی
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت هفتاد
🔶 #برنامه_علمدار
از روايت فتح تهران تماس گرفتند. خواستند كه برويم و درباره شهيد سيد
مجتبی علمدار فيلم تهيه كنيم.
گفتم: يعني چی!؟ آقا سيد كه زنده است. برويم برای او فيلم تهيه كنيم؟!
همین يكی دو ماه پيش بود كه برنامه روايت فتح، مصاحبه ايشان را پخش کرد.
گفتند: ایشان شهيد شده اند.
با تعجب پرسيدم: چطور؟!
گفتند: آقا سيد مجتبی علمدار جانباز شيميايی بودند.
من آن موقع مشغول کار بر روی پروژه شهید جهان آرا بودم. آمدم و فیلم مصاحبه سید را دیدم.
بعد هم گروهی را آماده كردم و رفتيم ساری. ابتدا به سراغ لشكر 25 رفتيم و خودمان را معرفی كرديم. گفتيم ميخواهيم درباره سردار شهيد، سيد مجتبي علمدار، فيلم تهيه كنيم.
به ما گفتند درجه سيد سردار نبوده، او سروان بوده. با خودم فكر كردم كه
روايت فتح درباره سرداران فيلم تهيه ميكند، نه ...
کسی زیاد تحویل نگرفت. پس از مدتی با ناراحتی برگشتيم تهران. به روايت
فتح اعلام کردم كه ادامه نميدهيم.
شب آمدم خانه، نيمه های شب خواب عجیبی ديدم.
دو نفر سيد با لباس سبز به سمت من آمدند. به من گفتند: رفتی به جايی تا از
نوادگان ما فيلم بگيری، اما برگشتی؟!
با ترس از خواب پريدم. به آنچه در خواب ديده بودم فكر ميكردم. رفتم
وضو گرفتم و نمازم را خواندم. دوباره خوابيدم. همان خواب دوباره تکرار شد.
صبح اول وقت رفتم روايت فتح. گفتم ميخواهم برای سید کار کنم. تعجب
کردند. وسایل سریع آماده شد، به همراه عوامل حرکت کردیم.
در ساری دوباره همان مسائل پیش آمد. کسی همکاری نميکرد!
در همان محل لشکر 25 نشسته بودیم که یکی از دوستان آقا مجتبی مجیدکریمی آمد! گفت: در خواب سید را دیدم که گفته برو لشکر. بچه های روایت فتح منتظر کمک هستند. برو کمکشان کن.
رفتیم با خانواده شهيد علمدار ديدار كردیم. رفقای او هم جمع شدند. بعد به
همراه گروه رفتيم و از شب تا نزدیک صبح برنامه ضبط كرديم. خیلی عجیب
بود. همه خاطرات او زیبا و در عین حال غمبار بود.
برگشتیم تهران. برنامه در چهار قسمت آماده شد. بعد از مدتی دوباره از
روایت فتح با من تماس گرفته و گفتند: اگر اين چهار قسمت را پخش كنيم،
هشتاد درصد بينندگان به شدت متأثر ميشوند. بهتر است آن را كم كنيد.
ما هم صحنه هايی را كه ممكن بود مردم را ناراحت كنند كوتاه كرديم.
بنابراين تبديل به دو قسمت شد.
وقتی توسط روايت فتح برنامه علمدار پخش شد، خيلی از دوستان شهيد سيد
مجتبی علمدار، كه در شهرستانهای ديگر بودند و از شهادت او خبری نداشتند،
متوجه شدند و مثل سيل به سمت ساری سرازير شدند.
این برنامه یکی از پرمخاطب ترین برنامه های آن سال بود.
👉 @mtnsr2
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حمید فرخ نژاد : ٨٠ میلیون ایرانی میخوام نباشه اگه خم به چشم بچه ام بیاد
🔹اینا کسایی هستن که دم انتخابات میگن به فلانی رای بدید بهتره، ولی الان فهمیدیم فقط به فکر جیب خودشونن
👉 @mtnsr2