همه چی باتو شروع شد
از مُردنم واسه چشمات گرفته
تا دلواپسی و نگرانیم واسه داشتنِ حال خوبت .
دست بردار از سرزنش کردن خودت ، اونم دقیقا برای چیزایی که اصلا تقصیر تو نیست .
هیچی از هیچکس بعید نیست
هیچی موندگار نیست ، همه چیز تاریخ انقضا داره .
ترجیح میدهم دربارهٔ این دنیا بنویسم تا در آن زندگی کنم و ترجیح میدم تمامِ روز موسیقی گوش دهم و کتابفروشیها را بگردم و همهٔ آن کتابها را بخوانم و سرگردان باشم و انسانها را تماشا کنم ، اما یکی از آنها نباشم.
ادما پتانسیل اینو دارن کِ تو چند دقیقه هم دل تنگ بشن هم غمگین بشن هم عصبی بشن هم شاد باشن و در اخر از تموم این حسا قهقه بزنن!
چرا همیشه من باید دیگرانو بغل کنم و آرومشون کنم؟
چرا همیشه توقع از من میره که بغلتون کنم در حالی که میدونید من توی چه وضعیتی هستم ولی همیشه بفکر خودتونید.
تا حالا شده حتی به منم یه لحظه فکر کنید و یه نگاهی به حال و روز منم بندازید؟
از اونجایی که هیچوقت هیچکس بهم نگفت “باهم درستش میکنیم” ، خودم تنهایی درستش کردم و الان که درست شده نیازی به تقسیم کردنش با هیچکس ندارم.
بهمون گفتند محبت کنید
از محبت خارها گُل میشود!
ما محت کردیم...
هیچکس گُل نشد
فقط خودمون خار شدیم...!
میآن هَمه گَشتَم وَ عآشق نَشُدَم مَن،تو چه بودی که تو رآ دیدَم دیوآنه شُدَم مَن:)
بـاتـو
خوشبخت تـرین
آدم ایـن قافله ام
ڪم نشو
دور نشو
بی توجهانم خالـيست...