𝐏𝐮𝐭 𝐢𝐭 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐮𝐭𝐡 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐨𝐬𝐞 𝐰𝐡𝐨 𝐬𝐚𝐲 𝐲𝐨𝐮 𝐜𝐚𝐧'𝐭! #Video -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

𝐷𝑜𝑛'𝑡 𝑝𝑟𝑒𝑑𝑖𝑐𝑡 𝑦𝑜𝑢 𝑓𝑢𝑡𝑢𝑟𝑒, 𝑏𝑢𝑖𝑙𝑑 𝑖𝑡! #Text -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

Is it possible to give up on love because of the fear of the pain of love? _A section from the book A Handful of Raspberries_

یک ، دو ، سه ... امتحان میکنیم !... این یه تست و یا ارزشیابی دیلی و روزانه نیست بلکه دعوت نامه ای از طرف چنل دریایی از خونه ... آیا این درخواست رو می پذیری تا عضو خانواده ی تقریبا بزرگمون بشی ؟ تو برای یه مامور پلیس بودن زیادی جذابی یا شایدم دوست داری یه مهره ی سیاه باشی و داخل جناح مافیایی ایفای نقش کنی ؟ هر طور مایلی ! تو تایین کننده ی این هستی که تو کدوم یک از ساید ها بازی کنی ! لازم به ذکره که بگم ... ما همیشه برای شکست مهره های سیاه شهر به ماموران خردمند ، خبره و وفادار پلیس نیاز داریم ... یا همچنین برای توسعه ی و وسعت دادن به باند مافیای زیرین لندن همیشه در حال عضو گیری هستیم ! اگر تمایل به ورود به هر کدوم از ساید های شهر ( مافیا ، پلیس و یا شهروند سفید و کار آمد ) بودین حتما به ایدی های زیر مراجعه کنید ... ما همواره پذیرای شما عزیزان هستیم تا در پس از همراهی ، در کنار هم داستان های جذاب و زیبایی بسازیم ! @Kayner @petrichore #Invitation -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

واااات مریداااااااااااار؟😂

𝐀𝐛𝐬𝐨𝐥𝐮𝐭𝐞𝐥𝐲 𝐟*𝐜𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐧𝐨𝐭... #Video -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

𝑰'𝒗𝒆 𝒃𝒆𝒆𝒏 𝒆𝒗𝒆𝒓𝒚𝒘𝒉𝒆𝒓𝒆, 𝒎𝒂𝒏 𝑳𝒐𝒐𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒇𝒐𝒓 𝒔𝒐𝒎𝒆𝒐𝒏𝒆 𝑺𝒐𝒎𝒆𝒐𝒏𝒆 𝒘𝒉𝒐 𝒄𝒂𝒏 𝒑𝒍𝒆𝒂𝒔𝒆 𝒎𝒆 𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒎𝒆 𝒂𝒍𝒍 𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒍𝒐𝒏𝒈 𝑰'𝒗𝒆 𝒃𝒆𝒆𝒏 𝒆𝒗𝒆𝒓𝒚𝒘𝒉𝒆𝒓𝒆, 𝒎𝒂𝒏 𝑳𝒐𝒐𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒇𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒖, 𝒃𝒂𝒃𝒆 𝑳𝒐𝒐𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒇𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒖, 𝒃𝒂𝒃𝒆 𝑺𝒆𝒂𝒓𝒄𝒉𝒊𝒏𝒈 𝒇𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒖, 𝒃𝒂𝒃𝒆 00:34 #Music -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐠𝐮𝐲 𝐰𝐚𝐧𝐭𝐬 𝐭𝐨 𝐤𝐢𝐥𝐥 𝐦𝐞 ! #Video -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

1:04 #Music -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

چشم ها همه ی احتمالات را میکاوند قلب ها هم گاهی فراموش میکنند تپیدن را و.....انجا میرسد که از ته قلبی که نمی تپد آتش را درمیابی و آتش میگیرند و میجوشانند قطرات را قطراتی که ناخواسته جاری میشوند و رودهارا نیز پر میکنند غمی که کل وجودت را فرا گرفته مغزی که شاکی است قلبی که برای هزارمین بار نیز باز هم بدسوخت سوخته است در این بازی روزگار روزگاری تیره و تار حقیقت ها گویی اوا شده اند و در گوشت زمزمه میشوند صوتتتت صوتی که ایجاد شده اند از سیلی حقیقت ها ولی آیا درس میگیریم!ایا انقدر حقیقت ها دردناک بوده اند برای انکه فراموش نشود پس چرا باز هم فراموش شد!فردا چرا دنیا روشنایی اش را با مهر برتو تابید پس!چرا قلب ها باز تپیدند مگر قرار بر سنگ شدن نبود چرا باز هم لبخند پیوند داده شده است بر صورتت مگر دنیا بی رحم نبود! چرا باز هم مغزت فراموش کرده است درد هایت را! _و نیز دنیایی که پایانش را شادی فرا گرفته فقط گاهی باید چشم هارا شست بد را به قلب ها راه نداد و منتظر ماند که ستاره ها باز نیز متولد خواهند شد و سوخته شوند برای یک حلال از ته دل بر روی لبانت و گرمی قلب ها.