اوح اوح داشت یادم میرفت 🥱 میخوام تقدیمی هارو بذارم یه چند نفری رو هم با اینکه لینک نداده بودن ولی براشون تقدیمی آماده کردم چون از چنلای فیوریتم بودن😇 امیدوارم انتخابام خوب بوده باشه و خوشتون بیاد🗿👌🏻 تقدیمی ها چند ساعت اینجا میمونه و بعد تو چنل تقدیمی ها گذاشته میشه پس اگه پیداش نکردی بدون اونجاست 😊

𝑰 𝒇𝒆𝒆𝒍 𝒂𝒔 𝒊𝒇 𝑰 𝒇𝒆𝒍𝒍 𝒊𝒏𝒕𝒐 𝒂 𝒕𝒓𝒂𝒑 𝒕𝒉𝒂𝒕 𝑰 𝒔𝒑𝒓𝒆𝒂𝒅 𝒎𝒚𝒔𝒆𝒍𝒇, 𝒎𝒂𝒚𝒃𝒆 𝒏𝒐 𝒐𝒏𝒆 𝒑𝒖𝒔𝒉𝒆𝒅 𝒎𝒆 𝒂𝒕 𝒂𝒍𝒍, 𝒎𝒂𝒚𝒃𝒆 𝑰 𝒇𝒆𝒍𝒍 𝒊𝒏𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒕𝒓𝒂𝒑 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒎𝒚 𝒐𝒘𝒏 𝒇𝒆𝒆𝒕.  𝑨𝒔 𝒍𝒐𝒏𝒈 𝒂𝒔 𝑰 𝒂𝒎 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒕𝒓𝒂𝒑, 𝒎𝒚 𝒎𝒊𝒏𝒅 𝒓𝒆𝒗𝒐𝒍𝒗𝒆𝒔 𝒂𝒓𝒐𝒖𝒏𝒅 𝒉𝒐𝒘 𝒕𝒐 𝒆𝒔𝒄𝒂𝒑𝒆! #Text #Profile -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

𝑭𝒆𝒂𝒓 𝒊𝒔 𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅 𝑺𝒐 𝒂𝒓𝒆 𝒓𝒆𝒈𝒓𝒆𝒕𝒔 #Profile #Collage #Text -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

𝐌𝐲 𝐝𝐫𝐞𝐚𝐦𝐬 𝐰𝐢𝐥𝐥 𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐭𝐫𝐮𝐞 ! #Video -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

𝒀𝒐𝒖 𝒌𝒏𝒐𝒘, 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒐 𝒕𝒐 𝒂 𝒔𝒕𝒐𝒓𝒆 𝒕𝒐 𝒃𝒖𝒚 𝒂 𝒅𝒓𝒆𝒔𝒔, 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝒚𝒐𝒖 𝒄𝒉𝒐𝒐𝒔𝒆 𝒂 𝒅𝒓𝒆𝒔𝒔, 𝒚𝒐𝒖 𝒇𝒊𝒓𝒔𝒕 𝒂𝒔𝒌 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒆𝒍𝒍𝒆𝒓 𝒕𝒉𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒄𝒆, 𝒂𝒏𝒅 𝒊𝒇 𝒚𝒐𝒖 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌 𝒊𝒕'𝒔 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕, 𝒚𝒐𝒖 𝒃𝒖𝒚 𝒊𝒕... 𝑩𝒖𝒕 𝒊𝒏 𝒍𝒊𝒇𝒆, 𝒏𝒐 𝒐𝒏𝒆 𝒕𝒆𝒍𝒍𝒔 𝒚𝒐𝒖 𝒕𝒉𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒄𝒆 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈𝒔 𝒚𝒐𝒖 𝒘𝒂𝒏𝒕! 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝒂𝒔𝒌 𝒇𝒐𝒓 𝒔𝒐𝒎𝒆𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈, 𝒉𝒆 𝒘𝒊𝒍𝒍 𝒈𝒊𝒗𝒆 𝒊𝒕 𝒕𝒐 𝒚𝒐𝒖 𝒂𝒏𝒅 𝒚𝒐𝒖 𝒘𝒊𝒍𝒍 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒕𝒐 𝒑𝒂𝒚 𝒕𝒉𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒄𝒆...! #Text #Profile -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

دریایی از خون محل بارگذاری اطلاعات و اخبار متفرقه درباره‌ی فعالیت های ماموران پلیس ، شهروندان سفید و باند مافیاست . اگه مایل به ورود به این رول مافیایی پلیسی بودید حتما به ایدی های زیر مراجعه کنید تا در صورت مجاز بودن ، شما هم جزوی از خانواده ی بزرگمون بشید ! @Kayner @petrichore #Invitation -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

𝓒𝓸𝓶𝓮 𝓪𝓷𝓭 𝓽𝓪𝓴𝓮 𝓪 𝔀𝓪𝓵𝓴 𝓸𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝔀𝓲𝓵𝓭 𝓼𝓲𝓭𝓮 𝓛𝓮𝓽 𝓶𝓮 𝓴𝓲𝓼𝓼 𝔂𝓸𝓾 𝓱𝓪𝓻𝓭 𝓲𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝓹𝓸𝓾𝓻𝓲𝓷𝓰 𝓻𝓪𝓲𝓷 𝓨𝓸𝓾 𝓵𝓲𝓴𝓮 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓰𝓲𝓻𝓵𝓼 𝓲𝓷𝓼𝓪𝓷𝓮, 𝓼𝓸 (𝓵𝓸𝓾𝓭𝓮𝓻) 𝓒𝓱𝓸𝓸𝓼𝓮 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓵𝓪𝓼𝓽 𝔀𝓸𝓻𝓭𝓼, 𝓽𝓱𝓲𝓼 𝓲𝓼 𝓽𝓱𝓮 𝓵𝓪𝓼𝓽 𝓽𝓲𝓶𝓮 '𝓒𝓪𝓾𝓼𝓮 𝔂𝓸𝓾 𝓪𝓷𝓭 𝓘, 𝔀𝓮 𝔀𝓮𝓻𝓮 𝓫𝓸𝓻𝓷 𝓽𝓸 𝓭𝓲𝓮 ! 00:55 #music -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

_مرا نمی‌توان شناخت  بهتر از آن‌که تو شناخته‌ای چشمان تو  که ما هر دو، در آن‌ها به خواب فرو می‌رویم  به روشنایی‌های انسانی من  سرنوشتی زیباتر از شب‌های جهان می‌بخشند چشمان تو  که در آن‌ها به سیر و سفر می‌پردازم  به جان جاده‌ها  احساسی بیگانه از زمین می‌بخشند چشمان‌ات که تنهایی بی‌پایان ما را می‌نمایانند  آن نیستند که خود می‌پنداشتند "تو را نمی‌توان شناخت  بهتر از آن‌که من شناخته‌ام." •پل الوار• @shazdehkocholom

برای:A sea of blood از طرف:کوریتیبا بزرگترین پسرعمو و البته رمزآلود ترینشون گاهی اوقات مدتای طولانی غیب میشی و این برای همه سوال شده که تو کجا میری؟اونا حتی شغلتو نمیدونن.. شخصیت کاریزماتیکی داری! ~ کت بلندی که تنت بود رو صاف و مرتب کردی و دستت رو روی زنگ گذاشتی یک بار، دوبار، سه بار ولی دفعه آخر دبگه دستتو برنداشتی صدای بهم خوردن در و بعدش جیغ دختری بلند شد: _چیهههههه مردم آزار صبرر کنن الان درو باز میکنم دیگهه میخوای همینطوری بیام؟ لبات رو بهم فشردی تا نزنی زیر خنده لحن دختر عصبی و حرصی بود در با شدت باز شد و دختری نمایان شد با شالی برعکس که معلوم بود هول شده سرش کرده دختری که تا دقایقی پیش عصبی بود الان خجالت زده و آب شده نگاهت میکرد _اوه مارتی.. یعنی اقا مارتین.. چیزه من نمیدونستم.. یعنی فکر میکردم گلیا پشت در.. اصلا.. پریدی تو حرفش _خیلی خب نمیدونستی من پشت درم فقط میشه من بیام تو؟ البته‌ای گفت و راه رو برا باز کرد قامت پسری در آستانه در مشخص شد _توسکا؟ کی دم د..مارتین! متوهم بود با لبخند بفرماییدی گفت و منتظر موند تا اول داخل بشی وارد خونه که شدی صحنه های اشنا جلوی چشمات رژه رفت پسر بچه هایی تو رنج سنی 7 تا 12 سال که دنبال هم میدویدن،دختر بچه هایی که برای عروسک هاشون مادر شده بودند و.. با صدای زن دایی به خودت اومدی _خوش اومدی پسرم!چه بیخبر انگار خونگرمی تو وجود اعضای این خانواده بود دایی هم در آغوشت کشید لبخند روی لبهات جا خوش کرده بود و اونشب به کلی هرچی کار داشتی رو کنار گذاشتی،حتی شغلتو!

دارم نمیتونمش اصن اوفی سپاسو 👌🏻🗿

https://eitaa.com/my_mafia آتش: شعله هایی که از یه خونه پر از آدم و بچه زبونه میکشن.

خلاقیتتون تو تقدیمی دادن ستودنیه 👌🏻

در شصت ثانیه؟

𝗜 𝗸𝗻𝗼𝘄 𝘁𝗵𝗮𝘁 𝘆𝗼𝘂 𝘄𝗮𝗻𝘁 𝗶𝘁! 𝗦𝗼 𝗴𝗲𝘁 𝗶𝘁! #Profile #Collage #Text -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-

-

کلماتش کوبشی بر بدنم بود کوتاه رسا و آنچنان تخریب گر که هرچه من بود را نابود کرد ... رفت پشت سرش نیم نگاهی هم نکرد من ماندم... کلماتش... و یک خانه ی خراب اشک بود طوفان بود فریاد های خاموش بود اما من کجا بودم؟ گویی هرچه من بود را با خود برده بود! برنخواهد گشت،نه؟ اگر من هم برنگردد چه؟ اگر خانه ی ویران شده ام را بادِ وزان پودر سازد چه؟ اگر زنده ای شوم که همچون مرده خود را در خاک گم کرده است چه؟ اگر،رستاخیزم،رویا بود چه؟ ای من! ای که شکستی و شکستی و تحمل کردی! ای که درد هایت را فرو ریختم بر سرت! ای که فریادت را به گلویت فشردم! ای که تورا،هیچ باور نکردم و گذاشتم هرچه گفتند باشی... میشود تنهایم نگذاری؟ ای من! میدانم... با تو هم بدی کردم اما حداقل تو پیشم بمان دگر تو نباشی،که من باشد؟ -تکه نویس

`

با احتیاط در کوچه های تنگ و تاریک قدم می زند،قطره های ریز باران بر پوتين هایش می ریزند،کلاه لبه دار مشکی اش برق می زند و درجه های طلایی رنگ کج و موجش فراری بودنش را راحت لو می دهند،با اینحال او با ساده لوحی رویای زندگی آسوده ای را در سرش می پروراند؛آرام آرام فردی به او نزدیک می شود، ناگه دردی بدنش را فرا می گیرد،قطره های سرخ خون دهنش را پر می کنند، سرش را آرام بر می گرداند؛آری!خودش است!او همان گرگ بی صداست!شهبانوی سایه ها..! و یکدفعه خنجری از تنش خارج می شود! دگر پاهایش توان ایستادن مدارند،روی زمین می افتد. خنجرش را با با لباس او پاک می کند و نیم نگاهی به لیستش می اندازد،او آخرین نفر بود.. چشمش به صفر های عدد بالای کاغذ می افتد،نیشخندی شیطانی بر روی لب هایش نقش می بندد،راهش را می کشد می رود.!

#music_video #clip #retro 𝚌𝚊𝚛𝚎𝚕𝚎𝚜𝚜 𝚠𝚑𝚒𝚜𝚙𝚎𝚛...📻 𖣘 @owl_owl 𖣘

صبحتونو با این موزیک شروع کنین 👌🏻

𝑾𝒆 𝒄𝒐𝒖𝒍𝒅 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒃𝒆𝒆𝒏 𝒔𝒐 𝒈𝒐𝒐𝒅 𝒕𝒐𝒈𝒆𝒕𝒉𝒆𝒓 𝑾𝒆 𝒄𝒐𝒖𝒍𝒅 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒍𝒊𝒗𝒆𝒅 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒅𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒇𝒐𝒓𝒆𝒗𝒆𝒓 𝑩𝒖𝒕 𝒏𝒐𝒘, 𝒘𝒉𝒐'𝒔 𝒈𝒐𝒏𝒏𝒂 𝒅𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒎𝒆? 𝑷𝒍𝒆𝒂𝒔𝒆 𝒔𝒕𝒂𝒚 𝑨𝒏𝒅 𝑰'𝒎 𝒏𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒈𝒐𝒏𝒏𝒂 𝒅𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒂𝒈𝒂𝒊𝒏 𝑮𝒖𝒊𝒍𝒕𝒚 𝒇𝒆𝒆𝒕 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒈𝒐𝒕 𝒏𝒐 𝒓𝒉𝒚𝒕𝒉𝒎 𝑻𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉 𝒊𝒕'𝒔 𝒆𝒂𝒔𝒚 𝒕𝒐 𝒑𝒓𝒆𝒕𝒆𝒏𝒅 𝑰 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒚𝒐𝒖'𝒓𝒆 𝒏𝒐𝒕 𝒂 𝒇𝒐𝒐𝒍 𝑰 𝒔𝒉𝒐𝒖𝒍𝒅'𝒗𝒆 𝒌𝒏𝒐𝒘𝒏 𝒃𝒆𝒕𝒕𝒆𝒓 𝒕𝒉𝒂𝒏 𝒕𝒐 𝒄𝒉𝒆𝒂𝒕 𝒂 𝒇𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅 𝑨𝒏𝒅 𝒘𝒂𝒔𝒕𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒕𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒅 𝒃𝒆𝒆𝒏 𝒈𝒊𝒗𝒆𝒏 𝑺𝒐 𝑰'𝒎 𝒏𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒈𝒐𝒏𝒏𝒂 𝒅𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒂𝒈𝒂𝒊𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝒘𝒂𝒚 𝑰 𝒅𝒂𝒏𝒄𝒆𝒅 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒚𝒐𝒖, 𝒐𝒉! 00:40 02:02 03:24 #Music -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-