𝑾𝒆 𝒂𝒍𝒍 𝒐𝒘𝒆 𝒐𝒖𝒓 𝒇𝒆𝒆𝒍𝒊𝒏𝒈𝒔 𝒂𝒏 𝒂𝒑𝒐𝒍𝒐𝒈𝒚. 𝑻𝒉𝒆 𝒕𝒊𝒎𝒆𝒔 𝒘𝒆 𝒊𝒏𝒔𝒊𝒔𝒕𝒆𝒅 𝒐𝒏 𝒌𝒆𝒆𝒑𝒊𝒏𝒈 𝒕𝒉𝒆 𝒘𝒓𝒐𝒏𝒈 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆! 𝑻𝒉𝒆 𝒕𝒊𝒎𝒆𝒔 𝒘𝒆 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒅 𝒍𝒊𝒆𝒔 𝒂𝒏𝒅 𝒔𝒕𝒂𝒚𝒆𝒅 𝒔𝒊𝒍𝒆𝒏𝒕. 𝑾𝒉𝒆𝒓𝒆 𝒘𝒆 𝒘𝒆𝒓𝒆 𝒔𝒖𝒑𝒑𝒐𝒔𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒈𝒐, 𝒃𝒖𝒕 𝒘𝒆 𝒔𝒕𝒐𝒑𝒑𝒆𝒅! 𝑾𝒆 𝒎𝒂𝒅𝒆 𝒂 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎 𝒐𝒖𝒕 𝒐𝒇 𝒏𝒐𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈 𝒂𝒏𝒅 𝒆𝒏𝒋𝒐𝒚𝒆𝒅 𝒐𝒖𝒓𝒔𝒆𝒍𝒗𝒆𝒔. 𝑻𝒐 𝒆𝒔𝒄𝒂𝒑𝒆 𝒇𝒓𝒐𝒎 𝒕𝒉𝒆 𝒕𝒓𝒖𝒕𝒉, 𝒘𝒆 𝒉𝒆𝒔𝒊𝒕𝒂𝒕𝒆𝒅 𝒂𝒏𝒅 𝒉𝒆𝒔𝒊𝒕𝒂𝒕𝒆𝒅 𝒂𝒏𝒅 𝒉𝒆𝒔𝒊𝒕𝒂𝒕𝒆𝒅. 𝑺𝒐𝒎𝒆𝒕𝒊𝒎𝒆𝒔, 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝒂 𝒗𝒂𝒊𝒏 𝒊𝒏𝒔𝒊𝒔𝒕𝒆𝒏𝒄𝒆 𝒊𝒕 𝒊𝒔 𝒕𝒐 𝒑𝒓𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒖𝒓 𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒕𝒐 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆, 𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒊𝒔𝒑𝒍𝒂𝒄𝒆𝒅 𝒌𝒏𝒐𝒘𝒍𝒆𝒅𝒈𝒆, 𝒐𝒖𝒓 𝒆𝒙𝒄𝒆𝒔𝒔𝒊𝒗𝒆 𝒌𝒊𝒏𝒅𝒏𝒆𝒔𝒔, 𝒐𝒖𝒓 𝒆𝒙𝒄𝒆𝒔𝒔𝒊𝒗𝒆 𝒂𝒑𝒑𝒓𝒆𝒄𝒊𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏. 𝑼𝒏𝒏𝒆𝒄𝒆𝒔𝒔𝒂𝒓𝒚 𝒆𝒇𝒇𝒐𝒓𝒕𝒔 𝒕𝒐 𝒑𝒓𝒆𝒔𝒆𝒓𝒗𝒆 𝒐𝒖𝒓 𝒓𝒆𝒍𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏𝒔𝒉𝒊𝒑𝒔. 𝑭𝒐𝒓 𝒔𝒐𝒎𝒆 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆 𝒕𝒐𝒅𝒂𝒚, 𝒈𝒐𝒐𝒅 𝒂𝒏𝒅 𝒃𝒂𝒅 𝒂𝒓𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒂𝒎𝒆.
#Text
#profile
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
هدایت شده از شاید یه حقگو•°
𝐼 𝑀𝑎𝑑𝑒 𝑀𝑦𝑠𝑒𝑙𝑓 𝑊𝑜𝑢𝑛𝑑 𝐵𝑦 𝑊𝑜𝑢𝑛𝑑...!
زخم به زخم خودمو ساختم...!
هدایت شده از تشویش!
تو اما وارد رگ هایم شدی
و همه چیز تمام شد
و خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم!!!
همینقدر قشنگ و مبتلا :)
- غسان کنفانی
𝐘𝐨𝐮 𝐡𝐚𝐯𝐞𝐧'𝐭 𝐬𝐞𝐞𝐧 𝐦𝐲 𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐒𝐢𝐝𝐞!
#Video
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
•ربکا اسمیت•
_{درسته...احساسی بهش دارم، اما... اما نه احساس علاقه و یا عشق!
اون وابستگی و یا مسئولیتِ.
انگار باید هنوز مواظبش باشم.
نمیدونم ...نمیتونم کلمات درون قلبمو درست بیان کنم... که البته شاید دلیلش سیاهچال خاطرات حذف شده ذهنمه و نه پیچیدگی واژه های داخل قلبم... .}
بازوهام توسط دستام فشرده میشن.
نمی تونم بهش نگاه کنم اما لبم بی اختیار حرکت می کنه.
_{من..هنوزم...مثل قبل از روپرت..می خوام دوست داشته بشم؛ نه لزوما اینکه به کسی وابسته باشم.}
+{این...خیلی عجیبه!
تو فکر میکنی اگر وابسته ایی...با دوست داشتن یکسان نیست؟}
_{نیست! نمی خوام باشه؛ نبوده.
هرکدوم از این جواب ها به نوعی غلط از آب در میان اما ...
"همیشه مورمور شدن دلت برای عشق نیست"!}
#Little_part_role
#Text
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
هدایت شده از
ما ساخته شده بودیم تا برایِ هم عمیق ترین زخم ها شویم..
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مُرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون
دیوار چین را ساختند
آدمیت مُرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این اسباب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
ــ آدمیت برنگشت ــ
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت
ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاست
روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام
زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم ... !
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت ، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است!
"
فریدونمشیری" #Text -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-