یک گوشهای بساط کردهام؛ بساط سجادیه. یک گوشهای از پنجشنبهبازار؛ کنار نخوسوزن و ناخنگیر فروشها.
چیزی که در بساط ندارم؛
یک مشت کاردستی خانگی است؛
رهگذرها میخندند و رد میشوند.
من البته برای فروش نیامدم
میخواهم با بساطم، فقط بازار آقا را شلوغش کنم.