eitaa logo
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
4.4هزار دنبال‌کننده
280 عکس
38 ویدیو
6 فایل
-بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🤍. و قسم بھ کتـٰاب‌هاۍ خاک خورده کھ کتـٰاب رنگ میبخشد بھِ افکارِ تاریکِ ذهن‌ها ˘˘🎨' - تو بگو من گوش بدم 💌. @answerrr صندوقچہ‌ۍ اسرارِ مکتوب شده🧚🏻‍♀️!
مشاهده در ایتا
دانلود
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
. . هر صبح پلڪ ھایت فصلِ جدیدی از زندگـے را ورق میزند ! سطر اول همیشہ این است ؛ خداهمیشہ با ماست
خداوندا تو خیلـے بزرگـے و من خیلـے کوچک ولـے جالب اینجاست تو بہ این بزرگـے منِ کوچک را هیچگاه فراموش نکرده‌ای ولـے من بہ این کوچکـے اکثر اوقات تو را فراموش کرده ام : )🤍
.👟⚡️.
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
.👟⚡️.
ادامھ بده ؛ حتـے اگر هیچ‌کس حواسش به زانوهاۍ خسته و ابرهاۍ گرفتہ‌ۍ آسمان تو نبود . حتـے اگر هیچ‌کس نفھمید که چقدر کم آورده‌اۍ و داری لابلاۍ لبخندهات ، چه اندوه عظیمے رو حمل میکنے . حتـے اگر خودت را تنھا و آسیب پذیر حس میکردی و دیگران فقط نگاه میکردند . ادامه بده ، چون این مسیر توست و در انتھا این تویے که طعم رضایت و خوشبتے را میچشے و دیگران فقط نگاه میکنند ˘˘♥️.
ڪتاب‌ ها مانند زنبورهایـے هستند کھ گردھ‌ۍ گلھا را از ذهنـے بھ ذهن دیگر منتقل مـے کنند💛 🐝.
. . قبل از انقلاب کہ چند روزی براۍ انجام کاری از مشهد به تهران آمده بودم و از اتوبوس استفاده میکردم ، تقریبا یک ساعت یا کمتر طول مـےکشید تا با اتوبوس از جایـے بہ جاۍ دیگر می‌رفتم . بنده خودم چند جلد قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم! آن ساعت هارا احساس نمی‌کردم که ضایع می‌شود؛ چون کتاب می‌خواندم. - حضرت‌ آقـا ⸤ 1375/2/22 ⸣
14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ننگ بر کسـے کہ گفتہ زنده نیست زن 🇮🇷✨@mybook_84 ⸣ 
_ حرمِ بـے‌بـے معصومہ ( :
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
_
. . امام‌جواد"علیه‌السلام" 🔻مَن زارَ قَبرَ عَمَّتي بِقُمَّ ، فَلَهُ الجَنَّةُ. - هر كس قبر عمّه ام را در قم زيارت كند، بهشت پاداش او است.
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
.🤍🍓.
. . یك کتـٰابِ خوب باید در پایان کمـے شما را خستہ کند ، باید احساس کنید با خواندن آن ، چند بار زندگـے کرده‌اید 🖇💎 - ویلیام استایرون
_ . بھ نظر من ، کتاب بیش از درس و معلم بھ انسان مـے آموزد . من نُہ دهم معلوماتـ خود را از ڪتاب آموختھ ام و یڪ دهم را از معلم و درس 📚👩🏻‍🏫. - طباطبایـے
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
روایتـے از زندگـےِ جانباز ، طلبہ و سپاهے سید جواد کمال از زبان همسرش ؛ همسرے کہ با آگاهـے بہ سختیھ
「 تیکہ کتـٰاب ✨🤍 」 همان اول زندگـے فهمیدم بہ اندازه فامیل هایم او دوست و آشنا دارد . با اینکہ آن زمان بیست و چهار پنج سال بیش تر نداشت ، هر شب مھمان داشتیم . برایمان کادوۍ عروسـے می آوردند. یک شب که مادرم آنجا بود گفت کہ زشتہ مھمان ها شام نخورده بروند ، نگھشان دارید. مادر رفت سراغ مرغ پختن من هم با اعتماد به نفس رفتم سراغ برنج و قابلمه. پلویی پختم که در تاریخ ثبت شد. دانه های برنج طوری بہ هم چسبیده بود کہ مثل کیک قالبـے از قابلمہ بیرون آمد . وقتی دیس پلو را سر سفره گذاشتیم. سید جواد مثل قطعہ‌هاۍ کیک پلوۍ شفته شده را می گذاشت توۍ بشقاب مھمان ها و با خنده می گفت : بہ هر نیتـے دوست دارید این پلو را بخورید، بہ نیت آش ، کیک یا . . همہ خندیدند. خودم خنده‌ام گرفتہ بود. بہ خاطر این قضیہ هیچ وقت سرزنش نشدم از بس کہ با همہ خرابکاری هایم تشویقم مےکرد 🌸(: