یاسهاسبزخواهندشد ؛
حاج آقا میگه:«خدا همیشه گفته به من اعتماد کن، به من امیدوار بمون. گفته زمین مال صالحینه، گفته که در نهایت حزب الله هم الغالبون. ولی در نهایت، خدا استاد حرکات رونالدینیوییه. چپ رو میگیره، راست رو میزنه. یه کاری میکنه اعتمادت بشکنه، امیدت پر پر بشه، که ببینه بازم، بازم اعتماد داری؟ تا کجا اعتماد داری؟»
حالا دقیقا همون نقطه ایه که نگاه میکنی، و میبینی عه؟ همه دارن میرن، دنیایِ ما داره از قهرمان خالی میشه، پس خدایا کو اون نصرت الهی؟ نقطه امتحان دقیقا همینجاست.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
حالا دقیقا همون نقطه ایه که نگاه میکنی، و میبینی عه؟ همه دارن میرن، دنیایِ ما داره از قهرمان خالی می
این رسم قهرمان هاست. رفتنشون قلب آدمارو میسوزونه، ولی باید برن. باید برن تا قهرمان هایِ جدیدی بیان، تا آدم ها احساس کنن باید قهرمان های جدید دنیا باشن.
مدرسه همیشه جوری بود که نمیفهمیدم زبان رو و این نفهمیدن باعث میشد حس کنم زبان رو دوست ندارم. ازش خوشم نمیاد و استعداد من نیست. سال آخر دبیرِ زبانی که برای کنکور آوردن توی چندماه باعث شد احساسات بد من نسبت به زبان مثلا از هشتاد درصد بیاد روی چهل درصد، و الانم که خودم با میل و اراده خودم و به روش خودم زبان خوندن رو شروع کردم، احساس میکنم واقعا دوسش دارم و بهش علاقه دارم. اینجا به حرف مهدوی پی بردم که گفت:«وقتی شروع کردیم متوجه میشیم اونقدرام بد نیست. بلکه شاید به چشممون جذاب هم باشه.»
یاسهاسبزخواهندشد ؛
مدرسه همیشه جوری بود که نمیفهمیدم زبان رو و این نفهمیدن باعث میشد حس کنم زبان رو دوست ندارم. ازش خوش
دیگه به چه زبونی بگم شروع کن عزیزم؟ شروع کن وقت نداریم بابا آخر الزمونه اینقدر بهونه نیار!
منی که قرار بود زود بخوابم ولی متاسفانه دقیقا امشب از اون شباییه که تا ساعت دو چرخ میزنم و به عروس عمه صغری خانم هم فکر میکنم.