eitaa logo
دوست من کتاب📚
32 دنبال‌کننده
230 عکس
216 ویدیو
2 فایل
سلام به کانال دوست من کتاب خوش آمدید ما اینجا کتاب های سودمندی را به شما معرفی میکنیم امیدواریم دوستان کتاب خوان کانال از کتاب های معرفی شده خوششون بیاد
مشاهده در ایتا
دانلود
«وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِّنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لَّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (الجاثیه-۱۳) و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است همه را براى شما مسخر کرد و همه اش از او است و در این خود آیاتى است براى مردمى که تفکر کنند. https://eitaa.com/myfriend1book
💐سلام ودرود همراهان مهربان به دوشنبه ۱۵بهمن خوش آمدید به هر آنچه که فکر کنید برای آن کارت دعوت میفرستید پس امروز خوبی ها را دعوت کنید 💐روز زیباتون بخیر وشادی 💐عیدتون مبارک https://eitaa.com/myfriend1book
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آمدی ای دلربای نازنین 🌹روی ماهـت 🌸قبله ی اهل یقین 🌹نور چشم علی و 🌸ام البنین یا مولا 🌹بهترین یار حسین 🌸خوش آمدی یا عباس 🌹ای علمدار حسین 🌸خوش آمدی یا عباس 🌹ایام واعیاد شعبانیه و 🌸ولادت باسعادت حضرت عباس(ع) 🌹برهمگان مـبارک بـاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قهــــــــــــرمان 61 علقمــــــــــــــه! یه مشک، یه مأموریت، یه لشکر دشمن! هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد جلو بره، اما اون رفت! با سرعتی که کسی به گرد پاش نمی‌رسید. وقتی به نهر علقمه رسید. دستش رو برد سمت آب… اما مکث کرد. یه قطره چشید؟ نه! یه لحظه فکر کرد؟ نه! مشک رو پر کرد، به خیمه‌ها فکر کرد و برگشت. اما نامردا کمین کرده بودن. اون روز شاید مشک زمین افتاد، شاید آب نرسید، اما یه چیز رسید… یه اسم، یه افسانه، یه قهرمان! 💧 سقـــــــــای صبر خیلیا آب می‌نوشن و سیراب می‌شن، اما فقط یه نفر بود که تو اوج تشنگی، آب رو فقط با چشم‌هاش دید و رد شد! چرا؟ چون یه قول داده بود، چون صبر یعنی اول بقیه، بعد خودت. اون روز، آب نرسید، ولی اسمش تو دل همه تشنه‌ها جاری شد و هنوزم جاریه… 🤍 تو آمدی که به معنا رسد وفاداری خیلیا ادعای وفاداری دارن، اما وقتی پای سختی وسط میاد، جا می‌زنن. اما اون؟ پا پس کشیدن توی دنیاش نبود! بهش گفتن: "می‌تونی نجات پیدا کنی!" گفتن: "چرا می‌خوای خودتو فدا کنی؟" ولی اون فقط یه چیز می‌دونست: "تا آخرین نفس، پای برادرم هستم!" پس رفت و نشون داد که وفاداری، فقط یه کلمه نیست… یه راهه، یه انتخاب، یه زندگی! 🌙گفته‌اند او مــــــاه پاره بود! میگن هر جا می‌رفت، یه ابهت خاصی داشت. قدبلند، قوی، زیبا… یه ماه واقــــــــعی! کسی حریفش نبود! اما ماه‌ها خاموش نمی‌شن! هنوزم وقتی اسمش میاد، انگار یه نوری تو دل همه می‌درخشه… 🚪 باب الحوائج بعضیا وقتی از دنیا میرن، تموم می‌شن… ولی بعضیا تازه شروع می‌شن! اون، از اون دسته بود. هنوزم هر کی مشکلی داره، یه در می‌زنه… چرا؟چون اون هیچ‌وقت دست رد به سینه‌ی کسی نزده و نمیزنه! 🎉خلاصــــــــــــــه اینا رو گفتیم که بگیم ماه‌ترین عمـــــــــــــوی دنیا اومدنت مبارکمــــــــــون🎉 https://eitaa.com/myfriend1book
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 🌹💚‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میلاد جانباز دشت کربلا سقای باوفای اهل حرم الحسین(ع) حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و روز جانباز بر همگان مبارک باد. https://eitaa.com/Iranian_culture
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞تصاویری جدید از حال و هوای کربلای معلی اعیاد شعبانیه ۱۴۴۶ 🌹میلاد امام حسین(ع) 🌹میلاد حضرت عباس(ع) 🌹میلاد امام سجاد(ع) ولادت سه نور ولایت برشما همراهان گرامی مبارک وفرخنده باد https://eitaa.com/myfriend1book
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 کتاب «شهیدان این‌گونه بودند» دربرگیرنده‌ی خاطرات همسران برخی از شهدای جنگ است. https://eitaa.com/myfriend1book
⚪️ این کتاب به طور اختصاصی از دیدگاه همسران گلچین شده است. در بخشی از کتاب آمده است: 🌷«سردار شهید محسن نورانی احترام بسیار به همسر و مشورت در همه‌ی امور زندگی از ویژگی‌های بارز محسن بود. وقتی از خط مقدم جبهه برای مرخصی و استراحت به خانه می‌آمد، پیش از ورود به خانه (که فاصله‌ی چندانی هم با جبهه نداشت) لباس‌هایش را که پر از خاک و غبار منطقه بود، در رودخانه‌ای که نزدیک منزل بود، می‌شست و سعی می‌کرد تمیز و مرتب وارد شود. همسر شهید می‌گوید: یک بار که با لباس خاکی و با سر و وضعی غبارگرفته به خانه آمد، کلی از من عذرخواهی کرد که مرا ببخش که با این وضع به دیدن تو آمدم.» 🌷«سردار شهید عبدالمهدی مغفوری حاج مهدی با توجه به مسئولیتش و علاقه‌ای که به پیشبرد کارها داشت، هر چند وقت یک بار جلسه‌ای در منزل بر قرار می‌کرد. چون اوایل زندگی‌مان بود، فکر می‌کردم پذیرایی از برادرانی که در جلسه هستند، دشوار است. یک روز به مادرم گفتم: «شما بیا و به من کمک کن. وقتی مهدی متوجه شد، گفت: "چرا می‌خواهی دیگران را به زحمت بیندازی؟ من اصلاً احتیاج به این حساسیت ندارم، دلم نمی‌خواهد خودت را به زحمت بیندازی. خودم همه‌ی کارهای مربوط به این جلسات را انجام می‌دهم." هرگز راضی نبود زحمات خودش را به دوش دیگری بیندازد.» 🌷«شهید آیت‌الله دکتر بهشتی پنچ شنبه‌ها که ساعت کاری‌شان تمام می‌شد، به منزل می‌آمد و خرید یک‌هفته را انجام می‌دا د. یک روز مقداری گوشت هم به همراه لوازم دیگر برای منزل خریده بود. من گوشت‌ها را برداشتم تا خرد کنم و در یخچال بگذارم. ایشان مانع شد. از من خواست تا گوشت را ایشان خرد کند. گفتم: "شما خسته هستید و سرتان شلوغ است. خودم انجام می دهم." گفت: "من هم باید در خانه کاری انجام دهم. همه‌ی کارها را که نباید شما بکنید. من هم باید سهمی در خانه داشته باشم." و بعد شروع به خرد کردن گوشت‌ها کرد.» 🌷«سردار شهید محمد آرمان یکی از ذکرهایی که محمد بهش علاقه داشت و به‌قول خودش در ذهنش نقش بسته بود، ذکر "یا سریـــع الرضا" بود. پسرمان روز تولد امام رضا (علیه‌‌السلام) به دنیا آمد. محمد خیلی خوشحالی می‌کرد. ازش پرسیدم: "دوست داری اسمش چی باشه؟ گفت: "سریع الرضا یعنی کسی که زود راضی می‌شه. به دلم افتاده اسمشو رضا بذارم." 🌷«سردار شهید حاج حسن بهمنی هروقت می‌آمد خانه، یکی از برنامه‌هایش کمک در کارهای خانه بود. سفره می‌انداخت و ظرف‌ها را می‌شست. به مهمان خیلی علاقه داشت. هروقت می‌خواست مهمان دعوت کند، خودش جارو را برمی‌داشت و منزل را جمع‌وجور می‌‌‌کرد. اجازه‌‌‌ی کار کردن به من نمی‌‌‌داد. می‌‌خواست نبودنش را جبران کند. یک هفته قبل از شهادتش پدر و مادرم آماده بودند منزل ما. آن‌‌قدر گرم و صمیمی برخورد کرد که بعد از شهادتش مادرم می‌گفت: "حاج حسن آن شب مثل پروانه دور ما می‌گشت." خودش میوه‌ها را شست و آورد. وقتی هم که کارِ خانه نمی‌کرد، می‌رفت سراغ برگه‌ها و کارهای سپاه.» فایل صوتی👇👇👇 https://eitaa.com/myfriend1book