eitaa logo
مذهبی ها🕊
382 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
کپی؟ حلالت‌مومن 🌷 شروع 1403/3/3 حالا که دعوت شدی بمون! 😉 💌 خارج شدن بدون اطلاع راضی نیستم(: تبادل👇 @akbare599
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مذهبی ها🕊
✨بسم رب الشهدا و الصدیقین✨
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۰۳ شهریور ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 24 August 2024 قمری: السبت، 19 صفر 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا اربعین حسینی ▪️9 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️11 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️16 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️19 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام 「↳ @mzhbiha59
💠 روز 💠 🚩 عاقبت بهشت بدون زیارت سیدالشهدا (ع) 🔻امام جعفر صادق عليه السلام: مَن لَم يَأتِ قَبرَ الحُسينِ عليه السلام حتّى يَمُوتَ كانَ مُنتَقَصَ الدِّينِ، مُنتَقَصَ الإيمانِ و إن اُدخِلَ الجَنَّةَ كانَ دُونَ المؤمنينَ في الجَنَّةِ ❇️ هر كه تا زنده است به زيارت قبر حسين عليه السلام نرود، دين و ايمانش ناقص باشد و اگر به بهشت هم برود، مقامش در آن جا از همه مؤمنان پايين‌تر باشد. 📚 بحارالأنوار: ۱۰۱/۴/۱۴ ‌ 「↳ @mzhbiha59
...🌷🕊 ✨جمعه ۲ شهریور ماه ۱۴۰۳، به ضرب گلوله گروهک تروریستی جیش الظـلم در مقابل منـزلش به شـهادت رسید. ✍جوان های عزیزمان اینگونه پرپر می شوند درحالی که شهرهایمان روز به روز رنگ وبوئی متفاوت از ایثار وشهادت می گیرند ، خواب سنگین بعضی ها دارد کاردستمان میدهد 「↳ @mzhbiha59
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت2💙 وای که این بو بوی قرمه سبزی مامان خودمه.کلید رو تو در
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت3💙 با مامان و بابا و رضا از کلانتری رفتیم خونه وقتی رسیدم خونه فهمیدم چه خاک بزرگی تو سرم شد فاطمهههههه پوست از سرم میکنه بهش خبر ندادم(چقدر هم که نگرانم میشه) سریع داشتم زنگ میزدم که دیدم ساعت ۱۱ شب شده اول بهش پیام دادم 《_سلام خوبی +مررررگگگگ خوبی،درد و خوبی،زهرا ماااار و خوبی ای بمیری رقیه،ببینمت خونت گردن خودت،زندت نمیذارم،دختره بی‌شعور یه ساعت منو کاشته _هوووووو چه خبره یه نفس بگیر مردی😂 صبر کن زنگ بزنم همه چی رو میگم +منتظرم یالا _دیوانه😂》 زنگ زدم بهش بوق...بوق....بوووووق فاطمه:ها چیه بله چته _خدایا شفا بده اینو فاطمه:ببین رقیه.از اول تا آخرشو میگی چیشد یالا از دانشگاه تا کلانتری رو تعریف کردم(یکم قسمت کارته بازیو جَو دادم و پیاز داغشو زیاد کردم😂) فاطمه:ای پسره اسمش چی بود آها مقیمی بمیری که بعد یه ماه نذاشتی این رقیه رو ببینم‌. _چقدرم که مشتاقی،تا دو دقیقه پیش آه و نفرینت پشتم بود که فاطمه:اون موقع از نا آگاهی هایی بود که خودت به وجود آوردی.بعدشم دو دقیقه پیش؟ساعت ۱۲ خااانوم _خب حالا آگاهی ماگاهی نکن واسه من ساعت ۱۲ شب😂 فاطمه:فردا کلاس داری؟ _نه چطور؟ فاطمه:میخوام بیام خونتون (من:😐) _بیا خب تو میای مگه خبر میدی،اصلا چطوره فردا بریم کلید ساز برات یه دست کلید کامل از خونمون بسازه برات😂 فاطمه:دارم ناراحت میشم _خدا کنه😂 فاطمه:ای خدا بگم چیکارت کنه دیگه دستم برات رو شده🥲 _خب دیگه کار نداری میخوام بخوام. فاطمه:نه گلم شب بخیر _مشکوک میزنی😂 فاطمه:ببین نمیشه مثل آدم باهات برخورد کرد برو بگیر بتمرگ.خوب شد🤣 _عادی تره.شب بخیر فاطمه:خدافظ 💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎 「↳ @mzhbiha59
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت3💙 با مامان و بابا و رضا از کلانتری رفتیم خونه وقتی رسید
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت4💙 تو فکر اتفاقات امروز بودم که خوابم برد. یک ساعت قبل اذان صبح عادتم بود برا نماز شب بیدار شم.بیدار شدم و رفتم وضو گرفتم و نماز شبمو خوندم. نشستم یه دل سییییر با خدا حرف زدم -هععی خدا سلام خوبی چه خبر خدا خاک پاتم،خدا پا داری؟چه سوالیه می پرسم اول صبحی😂نه ولی واقعا یه توضیحات مختصر توی قرآن از ظاهرت میدادی،ظاهر،خدا ظاهر داره؟!🤓 ای خدااا به من درد و دل کردن نیومده رفتم سراغ قرآن و گفتم _تو با من حرف بزن😊 یکم قرآن خوندم که صدای اذان اومد نماز صبحم خوندم و بعدش تسبیحات حضرت زهرا و بعدش هم دعای عهد✨ توی فکر بودم که هعععی رقیه عاقبت تو چی میشه؟ تو...الان...یه دختر ۲۱ ساله...یه خواهر ۱۶ ساله...یه برادر ۲۸ ساله... عاقبت همتون چی میشه؟ خدا یه تقلب کوچیک میشه برسونی😉😂 توی همین افکار مزخرف خوابم برد خواب دیدم با یه آقایی ازدواج کردم ریحانه هم با پسر عموم حسام ازدواج کرده و بعد دو ماه زندگیش خراب شده😳 رضا هم یه نی نی کوچولو توی بقلشه و پیرهن مشکی تنشه.دقت که کردم همه مشکی تنمونه🥺 از خواب پریدم دیدم رو همون جانمازم خواب بودم زیر لب گفتم _خدا غلط کردم همون بهتر تقلب نرسونی.ااگر خوابم واقعی باشه که خودت کمک کن دیدم ساعت ۶:۳۰ صبحه بلند شدم هنوز کسی بلند نشده بود رفتنم چایی دم کردم و همینطور بساط صبحونه هم آماده کردم که مامان بیدار شد مامان:سلااام رقیه خانم آفتاب از کدوم طرف در اومده؟ _مامان تیکه ننداز دیگه یه روز اومدم صبحونه آماده کردم مامان:خب باشه.آفرین دختر گلم ماشاالله،حالا هر روز آماده میکنی؟ _غلط کردم میشه همون به تیکه انداختند ادامه بدی😂 مامان: آ باریکلا خب حالا برو ریحانه و رضا رو بیدار کن بابات بامن _نه نه نه نه رضا نه.اون میخوام بیدارش کنم جفدک میندازه😂هنوز اثرات کبودی هفته پیش هستا مامان:خب حالا بابات و داداشت با من،برو ریحانه رو بیدار کن رفتم سراغ اتاق ریحانه و دیدم روی همون میز تحریر خوابش گرفته🥺 _ریحانه....خواهری.... با صدای گرفته گفت ریحانه:بعلهههه _بلند شو صبح شده،گردنت آسفالت شد کهه🥲پاشو،پاشو یه کاری هم دارم باهات ریحانه یه کشو قوسی به خودش داد و گفتم ریحانه:جانم _دیشب یه خوابی دیدم🥲 ریحانه:بگو،بگوشم _نه ولش کن اصلا؛دیشب چربی خوردیم(ما‌کارونی داشتیم) هذیون دیدم ولش کن ریحانه:خب بگو حالا... _ولش کن دیگه بریم مامان منتظره ریحانه:در رفتیاا...حواسم هست _خا باشه فهمیدیم تو زرنگی پاشو بریم😂 بلند شدیم رفتیم صبحونه خوردیم بعدشم چون قرار بود فاطمه بیاد اول به مامان گفتم بعدشم رفتم یه دستی به اتاقم کشیدم... 💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎 「↳ @mzhbiha59
خدایا .... در‌شهادت‌چہ‌لذتی‌است کہ‌مخلصان‌توبہ‌دنبال‌آن اشک‌شوق‌می‌ریزند💔:)! 「↳ @mzhbiha59