🛑🏴 اعمال روز اربعین
❶ قرائت زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین (که از امام عسکری علیهالسلام روایت شده که فرمود: یکی از پنج علامت مؤمن زیارت اربعین است)
❷ غسل اربعین و توبه
❸ بعد از نماز صبح ۱۰۰ مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)
❹ ۷۰ مرتبه تسبیحات اربعه
❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰ مرتبه استغفار
❻ غروب اربعین ۴۰ مرتبه لا اله الا الله
❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
📚 منبع: وسائل الشیعه ج۱۰ ص۳۷۳
「↳ @mzhbiha59」
مداحی آنلاین - اربعین برائت - مهدی رسولی.mp3
4.25M
▪️اولین مداحی تبیینی اربعین
این #اربعین اربعینه
برائت از مشرکینه
این جمعیت حرفش اینه
با دست ما دشمن از پا میشینه
#زمینه🔊
#جدید 🔄
#مهدی_رسولی🎙
「↳ @mzhbiha59」
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت4💙 تو فکر اتفاقات امروز بودم که خوابم برد. یک ساعت قبل ا
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
🦋خودت کمک کن🦋
💙قسمت5💙
آخرای کارام بود که صدای زنگ در اومد.
از آیفون در رو باز کردم و رفتم استقبال
_بـــــــــــــــــــــــه فاطمه خانم سلاام
فاطمه:سلااام چه خبر بیا ببینم دیروز چه کردیی
_خبر ها پیش شماست.بیا تو ببینم نیومده شروع کرد.
فاطمه:خب حالا اومدم نیاز نیست اصرار کنی😌
_روتو برم
فاطمه:اع میخوای بری؟به سلامت من میرم پیش خاله مهتاب جوووونم
_اععع باشه فاطمه خانم باشه.
مامان از راه رسید
مامان:سلاام فاطمه خانم حال شما.اع رقیه چرا این جا نگهش داشتی بگو بیاد تو دیگه.
فاطمه:هععی خاله مهتاب نمیومدی داشت بیرونم میکرد.
_اع اع اع اع.فاطمه دیگه نه من نه تو
مامان:منم که باور کردم شماها قهر کردین الان پاشین بیاین تو گرمه بیرون
رفتیم داخل اتاق من و نشستیم رو تخت.
فاطمه:خب خب خب تعریف کن
_دیگه چی بگم همه چیو دیشب گفتم دیگه...میای بریم بیرون..دیروز نشد،پوسیدم والا تو خونه
فاطمه:برییییییم😍
یه مانتو بلند سفید با روسری آبی کاربنی ساده پوشیدم و چادر صدفیمو برداشتم و رفتم پایین دیدم رو مبل نشسته داره چایی و شیرنی میخوره
پریدم کنارش
_قرار بود تشریف ببریم بیرون
فاطمه:تموم شد تموم شد
خورد و راه افتادیم و پیاده رفتیم سمت پارک
اول رفتیم بوفه دو تا بستنی چوبی گرفتیم و رفتیم نشستیم رو نیمکت.
گوشیش زنگ خورد
فاطمه:سلاام خوبی
.....
خوبم ممنون چه خبر
...
چییییییییی😰
.....
دروغه😭
.....
تماس رو قطع کرد
_فاطمهه چی شدد😨
فاطمه:مامانم قلبش درد گرفت دوباره بردنش بیمارستااان
_چراا نشستیییی پاشووو دیگه
با دو رفتیم سمت خیابونو تاکسی گرفتیم رفتیم سمت بیمارستان.....
💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎
「↳ @mzhbiha59」
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت5💙 آخرای کارام بود که صدای زنگ در اومد. از آیفون در رو ب
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
🦋خودت کمک کن🦋
💙قسمت6💙
وارد بخش شدیم
مادرشو بردن اتاق عمل...
بعد چهار ساعت دکتر اومد بیرون و گفت
دکتر:وضعیت قلبشون خیلی وخیم بود نتونستیم کاری کنیم.تسلیت میگم🖤
فاطمه تا شنید از حال رفت،با دکترا بلندش کردیم و بردیم اورژانس یه سرم بهش وصل کردن.
وقتی بهوش اومد...
فاطمه:رقیه مامانم رفت...یتیم شدم،رقیه یتیم شدم..😭
_بمیرم برات نکن اینجوری...
فاطمه:چیکار نکنم رقیه...مامانم رفت..😭🖤
_گریه هاتو بکن سبک شو...ولی الان باید کمکش کنی راحت بره...از الان شروع کن براش...خودمم گریم میگیره به خدا نمیتونم بگم براش فاتحه بخون
ولی واقعیته هممون یه روزی میریم...
براش فاتحه بخون که وقتی رفت از همین الان جاش خوب باشه.براش قرآن بخون خواهری
فاطمه:بریم ببینمش
_اگه آروم میشی بریم
فاطمه:فقط بریم😭
_صبر کن به پرستار بگم سرمت تموم شده
رفتم پرستارو خبر کردم اومد کارهاشون انجام داد و رفتیم سرد خونه.
فاطمه نتونست طاقت بیاره و فقط جیغ میزد و خاله مریمو صدا میزد...
رفتیم خونشون فاطمه رفت لباسشو عوض کنه..بهش گفتم برم خونه هم به مامان خبر بدم هم لباسامو عوض کنم
سریع رفتم خونه به مامان گفتم و مامان یکی زد تو صورتشو یه دل سیر گریه کردیم بعد رفتیم لباسامونو عوض کردیم
ریحانه هم گفت منم میام شاید حداقل توی پذیرایی بتونم کمک کنم.اونم اومد و رفتیم سوار ماشین مامان شدیم و رفتیم سمت مزار
فاطمه یه داداش داشت که ۱۹ سالش بود و اونم توی بیمارستان خیلی بی قراری میکرد.هععی....
رفتم سمت فاطمه و بغلش کردم به مامان و ریحانه گفتم من میرم توی پذیرایی یکم کمک کنم که ریحانه گفت من میرم....
منم قبول کردم و اونم رفت
فاطمه خیلی بی قراری میکرد بمیرم براش زود یتیم شد🥺باید پشتش باشم خیلی تنها شد دیگه تنها زن خونه اونه....💔
خدا خودت کمک کن...❤️🩹
💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎
「↳ @mzhbiha59」
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«كأنَّ ضُلوعي تُناديك »
انگاراستخوانهایمصدایتمیزنند :)♥
#اربعینحسینی
「↳ @mzhbiha59」
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت6💙 وارد بخش شدیم مادرشو بردن اتاق عمل... بعد چهار ساعت
این رمان واقعا خیلی قشنگه👌
حتما اگه دوست داشتید بخونید.😍